هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


زهرتر از زهرتر از زهرتر

بعضی روزها دلت در غربت سرد اتاق می گیرد؛ فرقی نمی کند هوا گرم باشد یا سرد، سرما تا مغز استخوانت را به لرزه می اندازد!

بعضی روزها از صبح، دقیقا از همان صبح بوی لعنتی بودنشان به مشامت می رسد؛ شعر میخوانی، موسیقی می شنوی،سر به سر همه میگذاری و صدای خنده هایت را کوک میکنی تا به گوش آدم و عالم برسد اما باز هم چیزی از لعنتی بودنشان کم نمی شود، نکبت از سر و رویشان می بارد!

بعضی روزها میشود درد،میشود زخم، میشود امید که فریاد بکشد" هستی ام را به آتش کشیدی... سوختم من ندیدی ندیدی" !

 میشود مثل پسر بچه ی فقیری که آخرین برگ دفترش را هم پاره کرده، میشود دخترکی که عروسک مورد علاقه اش را در خیابان زیر چرخ ماشین ها جا گذاشته، میشود گریه و شیون زنی که طعم تلخ خیانت را زیر دندان های به هم فشرده اش حس کرده، میشود مردی که لاشه ی زخم خورده ی غرورش را زیر دستان بی رحم زمان بیرون کشیده، میشود رزمنده ای که تن بی جان رفیقش را در آغوش گرفته!

بعضی روزها میشود خاطره ، خاطره ای که زهرش تا آخرین روز در رگهایت می ماند...

ندیدی ندیدی :)
آهنگش رو شنیدید؟ قدیمیه ولی همیشه جدید و عالیه:)
نه نشنیدم!
خب پس برید بشنوید!
آهنگ اگر مانده بودی از امید:)
امید جهان؟ :)
شوخی میکنی؟! 
نه امید اون یکی:)) امید سلطانی:)
من که میدونم شنیدیدش و دارید اذیت میکنید:))
تلخ تر از زهر حتی :)
حتی!
خاطره ها بیشتر ربط دارن به گلوی آدم :))) مگه نه ?!!
خاطره ها به همه چیز ربط دارن، حتی به گلو و رگ و قلب و مغز و ...:)
چه قدر خوب گفتی دختر ...موافقم:)
خوب خوندی عزیزم:)
همین روزهای بدتر از زهر هم لازمه واسه ما :)
شاید، ولی تعدادشون که زیاد بشه خیلی بده:(
همیشه شاد باشی حوای جان:)
یکی از همین روزهای کشنده 
همین آهنگ
و چه تناسب قریب و غریبی واسه من دارن
جرات ندارم گوشش بدم. هر وقت گوش میدم، تا یه هفته میرم توو کما :)
اهنگ قشنگیه، تا عمق جونم‌ میره.
ان شاا... که همیشه شاد باشید:)
ایشالا همیشه حال دلتون خوب باشه..
ممنونم و همچنین شما:)
نبینم غم دلتو فرشته ی مهربون
قربانت عزیزم، روزگاره دیگه یه روز بالاست یه روز پایین
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan