هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


این خاک بوی تو میدهد...

آخرین رکعت نمازش را هم نشسته خواند، چادر گلدار قرمزِ رنگ و رو رفته اش را دور کمر پیچید و با تمام خستگی باز از جا برخاست؛ برای صدمین بار کنار پنجره ایستاد، هوا رو به تاریکی می رفت و روشنایی خورشید جای خود را به نور بی رمق تیر چراغ برق می داد، جاده ی خاکی رو به رو اما هنوز خالی بود، با قدم هایی لرزان راه آشپزخانه را در پیش گرفت ناگهان دلشوره، اضطراب و ترس به دلش چنگ انداخت ، زیر لب امن یجیبی خواند بلکه قلب بی قرارش آرام گیرد اما اضطراب تمامی نداشت، دلش نوید حادثه ای بد میداد؛ به سختی آب دهانش را قورت داد و قدمهای رفته را بازگشت، قبل از نشستن باز نگاهی به جاده انداخت ، کنار سجاده نشست و برای آرامش قلب بی تابش یک دور تسبیح خاکی یادگار همسرش را صلوات فرستاد، هنوز دانه های آخر تسبیح را نینداخته بود که صدای "تق تق" درِ چوبی خانه بلند شد.

دستانش را به زانوها گذاشت و باز به زحمت از جا بلند شد، الهی شکری زیر لب گفت و به سمت در رفت، نرسیده به در به عکس روی دیوار لبخند زد، در را باز کرد، پسری قد بلند با موهای تراشیده و لباس خاکی پشت در ایستاده بود ، سرش را تا انتها به پایین انداخته بود گویی از چشمان مادر شرم میکرد!

-سلام ننه، چیزی شده؟ تو از دوستای مهدی هستی؟

پسرک سر بلند کرد، چشمان شرمنده و خونبارش گویای خبر بود، قوت از زانوهای مادر رخت بست، چادر سفیدش به زمین افتاد، چرخید، قطره ی اشک از چشمانش به روی گونه غلتید و نگاهش به قاب عکس پسر خیره ماند!

دیگر هرگز از آن جاده ی خاکی قدمهای استوار و مردانه ی پسر به خانه نرسید...

پ ن: فراموش نمی کنیم پشت خار سیم های مرز کشورمان چه جوانانی پرپر شدند، چه مادران و پدرانی بی پسر شدند تا خاک وطن چون سرو سربلند باقی بماند!

فلسفه اخلاق نسبی

مجموعۀ سخنان علی ( ع) و احادیث نبوی و ائمه اطھار کاملترین وعالیترین کتاب اخلاق و حکمت

اخلاقی و عرفان اخلاقی در کل تاریخ بشر است و برتر از این مکتبی در اخلاق ممکن نمی آید .

ولی متأسفانه نگاه علما و فقھای اسلامی به این احادیث بسیار ضعیف و سطحی واکثراً مذبذب و

مشرکانه بوده است الا اندک عارفان و حکیمانی که آنھم به استعاره و مثال حق این حکمت ھا را

کمابیش شرح داده اند مثل مثنوی مولوی. که آنھم مورد تکفیر اکثر علما و فقھا در طول تاریخ بوده

است . و امروزه ھم که از قلمرو تکفیر قدیم خارج شده وارد عرصه حکمت اخلاقی و اخلاق عملی ما

نشده بلکه تماماً به بازیھای ھنری و کلامی و مدرسه ای گرفتار آمده و نوعی مشغله گشته است .

فقھا و مفسرین اخلاقی ما یا به سراغ احادیث نمی روند و یا اگر ھم می روند بسراغ مشکوکترین و

جعلی ترینش می روند تا بشود از آن در جھت حلال کردن حرام بھره برد . و آنگاه ھم که بسراغ

احادیث محکم می روند قصد دارند تا استحکام یک حکمت اخلاقی را بشکنند و آنرا نسبی نمایند و

استثنائی پدید آورند . مثل استثناھائی که دربارۀ صدق بوجود آمده استکه : صدق امری واجب است

الّا در مواردی که ...... و یا : تجسس حرام است الّا در مواردی که ........ و یا : دروغگوئی حرام است الا

در مواردیکه ......... این موارد استثناء به آسانی کل اصول و محکمات اخلاقی را نابود میکند زیرا ھر

کسی قادر است که حرام خود را در این استثناھا جای دھد و حلالش نماید . نسبی نمودن اخلاق

بزرگترین خیانت و انحراف و ارتداد مشرکانه ای است که در تفاسیر فقھی بر دامن اسلام نشسته و

بنیاد عقل اخلاقی و فضایل انسانی را بر کنده و حکمت اسلامی را نابود ساخته است و لذا فلسفه

یونانی بر جای آن نشسته است .

یکی از اھداف و تلاشھای ما در این نشریه احیای حکمت اسلامی و رویکرد به مبانی و اصول و

محکمات اخلاقی و معارف قرآنی است . نسبی ساختن مبانی اخلاق روش ابلیس در براندازی اخلاق

است . قیاس نمودن اصول اخلاق عملی مکتب ابلیس در لباس دین است که از بنی اسرائیل آغاز

شده و تا عمق اسلام نفوذ کرده است .

و بدینگونه است که از پس ھر حکم اخلاقی یک ولی ، امّا ، بشرط ، اگر و مگر آمده و آن اصل را از

حیث انتفاع ساقط نموده است : و لذا کل حکمت اخلاقی بدینگونه در آمده است : صدق خوب است

ولی افسوس که عملی نیست ..... دروغگوئی حرام است مگر اینکه جان مؤمنی را به خطر اندازد و

..... این منطق فراموش کرده است که حتّی جان مؤمن ترین و عزیزترین انسان یعنی رسول خدا ھم

نمی توانست به ابوبکر اجازه دروغگوئی بدھد . و بدینگونه است که دروغ مصلحتی پدید آمده و صدق

را بکلی نابود ساخته است .

فقه و اخلاق نسبی و تفسیری ھمواره محصول دستگاه ھای جور و کفر بوده است تا فساد را برای

حاکمان حلال سازد . فقه و اخلاق نسبی بزرگترین علت رکود و مرگ فقه اسلامی در تاریخ است .


از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 103


چه پیام زیبا و کوتاهی:|
ممنون
اکثر ما دچارِ آلزایمرِ زودرس شدیم! 
[ با اون دچارِ داغان نبودما! دچار! به خودت نگیری داغان ;)))) ]
خدا شفامون بده!
@دچار 
يكشنبه ۱۴ آبان ۹۶ , ۱۷:۵۸ جنابــــــــ دچار
پست خوبی بود
تقدیمش میکنم به شهدای اخیر مرزبانی  شمالغرب

از طرف خودم و نویسنده :)
:)
نویسنده ازتون تشکر میکنه:)
عکس زیر پست در یادآوریت سهیم نبود؟:)
يكشنبه ۱۴ آبان ۹۶ , ۱۷:۵۸ جنابــــــــ دچار
@تد
دچار باش برات خوبه :)
معدنچی یاغی منظورشته:)
ممنون از حضورتون:))
و چه کسانی اینها رو فراموش میکنن و دشمن رو از درون راه میدن


افسوس!
ایران عزیزمان رو اول خدا و بعد اینچنین جوانان سرپا نگه داشتن وگرنه ....
 اره واقعا، و هر روز چقدر این جوون ها و خانواده هاشون تو تب و تابن، اخر هم یه عده شون شهید میشن و خانواده هاشون داغدار.
تا کِی باید بهترین جوونای ما قربونیِ «اجباری» بشن تا آقایون راضی بشن که سربازی حرفه‌ای رو جایگزین کنن؟ یکی مثل من شانس میاره و راحت خدمت می‌کنه و یکی هم مثل این سربازای مرزبانی... هعی...
چی بگم والا!
 تو مرز خوزستان خودم به چشم دیدم که چطوری تو آفتاب و گرما با اون پشه ها و حشرات مزاحم‌ پست میدن اینها از شرایط محیطیشونه،دیگه از دلهره و ترس خودشون و خانواده هاشون و هر چند وقت یکبار داغ دار شدنشون چیزی نگم.
کاش هیچوقت یادمون نره هرجا خواستیم پا کج بزاریم یادمون بیاد
ای کاش... ولی ما زود فراموشی میگیرم!
سرباز به کنار همین چند ماه پیش یه سرهنگ کلانتری از همین مرزبانی های  شهرمون بخاطر حفظ امنیت منطقه شهید شدند:((
و یه سرباز نابینا :((

خدا بهشون سلامتی و طول عمر بابرکت  بده به همه مرزبانان وطن مون...

خدا رحمتشون کنه.
ان شاا...
خدا روزیمون کنه شهادت در راهش رو
ان شاا...
آرش کمانگیر فقط قصه نیست تو کتابها.. !
چه حرف جالبی زدید...
ممنون
همنشین شهدای کربلا باشند انشالله
ان شاا...
دوشنبه ۱۵ آبان ۹۶ , ۱۸:۱۱ قاسم صفایی نژاد
خدا رحمتشون کنه
ان شاا...
اللهم الرزقنا ...
آمین
برای شهادت همیشه باید آمین گفت.
عالی بود ،دنبال شدی به سایت منم سر بزن ممنون،طراحی اسم و عکس نوشته رایگان انجام میدم ،در خدمت هستیم
تشکر
ممنون از حضورتون:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan