هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


عصرهای عاشقانه

دوست دارم به جای کتاب ، آهنگ ، فیلم و ... زمان و مکان خواندن را توصیه کنم.

عصر، در میان گرمای ظهر و سایه‌ی عصر، همان زمانی که آفتاب هم برای رفتن یا ماندن دو دل است، کنار یک پنجره یا روبروی درِ اتاقی که نور نارنجی آفتاب چشم اتاق را می‌زند و نسیم خنک هوا(یا کولر) لبخند را به لبانت جاری می‌کند، بهترین زمان برای خلوت میان تو و کتاب است.

نور نارنجی خورشید بر چشمانت بتابد و کلمات کتاب را نوازش کند، او را تنگ در آغوش بگیری و با لذت چشمانت را به لبخندها و حرف‌های عاشقانه‌اش بدوزی، بخوانی و هی در عمقش غرق شوی، بخوانی و هی لبخند بزنی، بخوانی و در کلام زیبایش محو شوی...

عصرها در اتاقی که چراغش خورشید پر از تردید باشد و سکوتش آرامش بخش، بهترین مکان و زمان برای خلوت عاشقانه‌ایست میان تو و کتاب...

اول صبحی پست درموردِ عصر میذاری؟ :/ تناسبِ زمانی چی په؟
از الان میگم که برای عصر اماده بشید دیگه:))
امتحان میکنیم :)
کار خوبی میکنی:)
به به:)


:)
چقدر رمانتیکککککککک دلمان خواااااست....
من شب کتاب میخونم وقتی نور ماه از پنجره باز اتاقم پیداست:)
خیلی خوبه:)
اونم خیلی خوبه، کلا کتاب خوندن با نور طبیعی خیلی حس خوبی داره:)
بله بله...بعد هم وسط این همه حس عاشقانه امیرعلی سه ساله! بپره وسط و بگه بیا بازی :)

تازه کتاب های این روزها هم همش کتابای قطور حقوقیه...حتی یه دونه عکس هم نداره (به یاد قدیما که وقتی یه صفحه ی کتاب عکس بود خوشحال میشدم که یه صفحه جلو افتادم)  :)


اما حتما امتحان می کنیم در آینده ان شاءالله...لیوان قهوه یا چای هم کنار دستتون باید باشه البته
آی ضد حال بدیه،ما هم گاهی سارای ۷ ساله یا ابوالفضل ۴ ساله میاد:))

ما هم الان فقط زیست و شیمی و ... مزخرفه،ولی کتاب های رمان خیلی خوبن برای اون موقع ها:)
یه فنجون قهوه‌ی گرم خیلی می‌چسبه:)
این روزا فرصتی اگه دست بده با سمفونی مردگان این روش را در پیش خواهم گرفت...ممنون از پیشنهادتون :)
این کتاب هم فقط اسمش رو شنیدم ولی فکر کنم کتاب خوبی باشه:)
خواهش میکنم:)
سمفونی مردگان یک شاهکار است

اگه قرار بود فقط یه رمان بخونم ترجیح می دادم سمفونی مردگان باشه!


حتما بخونید ان شاءالله
یه لیست بالا بلند دارم از کتابهایی که میخوام بعد از کنکور بخونم،انشالا اینم میذارم توی لیست:)
ممنون بابت معرفی:)
ما نیز هم...امان از این بعد کنکور که چقد چشم به راهشم :)

موفق باشید
یعنی عین یه سرابه که هر چی میری و نمیرسی، خدا کنه امسال دیگه ازش خلاص بشم برای همیشه:)
همچنین:)
عصر های عاشقانه تون مستدام... :-)

ممنونم، همچنین :-)
بهترین زمانِ خلوت من با یه کتاب بدون شک، اول صبحه، همون موقع که هوا گرگ و میشه و همه جا آروم و بی سروصداست و از همه مهمتر مستر خوابه :))) 
خونه‌هایی که بچه‌ی کوچیک دارن زمان رویایی برای مطالعه‌شون همون زمانیه که اونها خوابن:))
چرا کتاب چاپ نمیکنی شما؟
کتاب چی؟ 
فعلا فقط جای خوندنش رو میتونم‌ پیشنهاد بدم:))
من شبهای بلند زمستونی کنار سماور و سکوت و...
را بیشتر می پسندم

نگاه قشنگی بود


اینجا بوشهره؟؟😁😂
آی گفتید، اینم خیلی خوبه:)
نگاه شما هم قشنگ بود:)

آره، این دختره هم خودمم:D
زمان کتاب خوندن فقط شب زیر پتو
:|
اونم خوبه:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan