هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


درختِ من ارّه‌ای را با تبر قطع کرد:)

تن بعضی از درخت‌ها عین دل ما آدم‌ها پر از زخم و خراشه! اگه درخت نمی‌کاریم،اگه مرهم گذاشتن بلد نیستیم لااقل زخم نزنیم،شاخه نشکنیم، ریشه ها رو نخشکونیم،اگه درمان نیستیم
لااقل درد هم نباشیم!
راستی تن چند درخت داغدار هنرنمایی‌های ماست؟ زخم کدوم تن یادگاری وجود ماست؟ دنیا یقیناً انعکاس اعمال ما رو بهمون پس میده!
پ‌ن۱: نمایش طنز رادیویی به مناسبت روز درختکاری:)



پ‌ن۲: برای عنوان این پست دنبال یه مصرع خوب بودم، به زینب میگم یه شعر با درخت بگو، میگه : درختِ من ارّه‌ای را با تبر قطع کرد[جمله سازی فوق العاده‌ بی‌نظیر احمد در دوره‌ی طفولیت]:))

پ‌ن۳: من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن
من ندیدم بیدی سایه‌اش را بفروشد به زمین
رایگان می‌بخشد نارون شاخه‌ی خود را به کلاغ
هر کجا برگی هست شور من می‌شکفد...
"سهراب"

برای ما که در مازندران سکونت داریم
درخت همیشه نماد عشق بوده است و مهروانی
شما مازندرانی ها خیلی خوش به حالتونه، درخت و درختکاری همیشه براتون رونق داشته ولی ما باید فرهنگش رو راه بندازیم تا بلکه شهرهامون یه جونی بگیرن:)
البته اب و هواتون هم خیل دخیله تو این موضوع:))
اینقد دوس دارم درخت بکارم
خیلی هااا
اره حس خوبی داره، خصوصا وقتی خودت شاهد رشدش هم باشی:)
همیشه تو هفته درختکاری برامون انشاء میگفتن با موضوع درخت و درخت کاری...
درخت ها دی اکسیدکربن را میگیرند و به محیط اکسیژن میدهند، اکسیژن ...
هیچ وقت انشاء کلیشه ای نمینوشتم با اینکه تشویق میشدم ولی حس میکردم دوست هم ندارند از اون چهارچوب کلیشه خارج شیم. :)
ما هم همیشه انشا میگفتن ولی نمیدونم چرا هیچ وقت نتونستم با موضوع درخت خوب بنویسم، منی که انشاهای ۳،۴ صفحه‌ای می‌نوشتم همیشه تو موضوع درخت همون صفحه‌ی اول گیر میکردم.
خیلی از موضوعات کلیشه‌ای شده و نوشته‌هاش هم کلیشه‌ای میشه مثل علم بهتر است یا ثروت،همه میگفتیم علم بعد دنبال پول راه می افتادیم:))
کاش یکی بیاد با هم بریم چندتا نهال بکاریم :)
راه دوره وگرنه خودم می اومدم:))
امان از فاصله‌ها...
امان امان:)
میگه که:
می‌روم تا بدوم تا تو همه فاصله‌ها را... :)
یک روز برای دیدنت می‌آیم... اما اگر این فاصله ها بگذارند:)
دختر خانم بیل و کلنگ با من نهال با خودت بیا شریکی توی استان ها یه نهال بکاریم.
بعدا میگن نهال شریکی دو بلاگر ایرونی تبدیل به درخت در هر استان شد و کلی الودگی هوا رو کم کرد.
نهالی کاشتم با مهر و محبٓت
درختی شد سرشت مهر و محبّت
خیلی فکر خوبیه ولی خب متاسفانه فاصله اجازه‌ی اجرایی شدن این ایده‌ی خلاقانه رو نمیده:))
پس فعلا تو گلدون یا حیاط بکاریم تا ببینیم بعدا خدا چی میخواد:))
همه چی خوب بود
طنز
عکس
شعر
حتا جمله سازی :)
غذا چی اونم دوست داشتید؟ از میوه‌های اخر مراسم راضی بودید؟:))
+ ممنون:)
شعر با درخت؟ یه شعر تو ذهنمه همیشه که اینه.
من درختی کلاغ بر دوشم، خبرم درد می‌کند بدجور
ساقه تا شااخه‌ام پر از زخم است، تبرم درد می‌کند بدجور
اسم شاعرش یادم نیست ولی.
ادامه شعرشم قشنگه اما ربطی به بحث نداره :)

شعرش رو خوندم، از مرتضی خدایگان:) 
تا حالا نشنیده بودمش اما خیلی قشنگ بود:) ممنون
گیج شدم... جنوبیه لهجه رادیو یا لری یا ترکیبی؟! 
بعضی کلیمان محلیش مشترک بود ...:)

+رو درخت با نوک خنجر زنده باد درخت نوشتیم ... البته بقیه نوشتن. من کمترین آزاری نرسوندم به درختای که داشتیم



لهجه‌ی شیرین بوشهریه:)
زبان بوشهری با زبان لری تقریبا شباهت داره:)
+ رو درخت نوشتید زنده باد درخت؟! برید توبه کنید:)) به اونای دیگه هم بگید توبه کنن:))
اصلا روز درختکاری هم بخاطر تولد منه:))
اِ جدی؟ تولدت خیلی مبارک عزیزم:)
بله کاملا درست است
تشکر:)
لهجه شیرینیه واقعا:))

+اون یه تیکه از ترانه های سیاوش قمیشیه! 
آینه ها اونجا نبودن تا ببینیم که چه زشتیم
رو درخت با نوک خنجر، زنده باد درخت نوشتیم
قطعا:)
+قمیشی، معین، امید یا من چه فرقی میکنه؟ مهم اینه که نباید می‌نوشتین:) درخت جون داره زخم نزنیم:)
شاید یه بار در کودکی این کار رو کردم

خیلی خوب بود

شما هم؟ بعید بود ازتون واقعا:)) خوبه که در بزرگسالی تکرارش نکردید:)
تشکر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan