هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


که دارم بی‌هدف بازم به دریا مشت می‌کوبم ...

 



دریافت

+ ثریا شاهده چقدر اون روز ،بوشهر، برای این سرِ مزاحم که یه دفعه تو کادرم سبز شد حرص خوردم :)


++ امروز، بعد از بارونِ دمِ صبح :)

چرا ما دریا نداریم؟ 
چرا ما کوه و آبشار و جنگل نداریم؟ به همون دلیل :))
یه منظره دیدم امروز یاد شما افتادم،بعدا عکسش رو براتون می‌فرستم :)
چقدر رشک برانگیزه که هر وقت هوس کردی بری لب دریا
ما هم به خیلی از چیزهای شما رشک میبریم،مثلا من ۸ماه از سال به هوای شما غبطه میخورم،ولی این ۲ماه اینجا بهشته خصوصا بعد از بارون:)
امروز جای خیلی‌هاتون خالی بود:)
تایید دو کامنت بالا:)
 عجب سر ضد حالی..

همون پاسخ‌ها :)
اره خیلی، دلم میخواست ببرمش:)))
کوه را بیشتر میپسندم بر خلاف سه مفر بالا:/
منم خیلی کوه دوست دارم ولی نداریم:/
شنبه ۵ آبان ۹۷ , ۲۳:۰۳ مریــــ ـــــم
فرشته
گاهی وقتا فکرمیکنم اگه شهرم دریا داشت و میتونستم عصرا برم لب ساحل قدم بزنم دیگه روم نمیشد از خدا چیزی بخوام
اینقد برام غیر قابل باوره که فکرمیکنم همش مال فیلماست اینا که شهرشون دریا داره

واقعا اینطور فکر میکنی؟ خب پس یه بار تابستون مثلا مرداد بیا و برو اینجا قدم بزن ببینم بعدش هم همین رو میگی؟ :)) دریا خیلی خوبه قبول دارم ولی جاهایی که دریا داره شرجی هم داره و همین شرجی تابستون با گرما همراه میشه و میشه کشنده:/
ولی این فصل دریا خیلی خوبه ،کاش می‌تونستی بیای تو این هوای بهشتی با هم قدم بزنیم :*
دریای جنوب ^__^
خیلی دوست دارم دوباره گذرم به جنوب و دریاش بخوره :))



ولی این خانمِ عکس رو حتی میشه گفت زیباترم کرده ها اگر دقت کنی :)


سلام :)

ان‌شاءالله دوباره میای عزیزم :)

نه بابا اگه نبود خیلی قشنگ میشد عکس، سرش دقیقا تو راهه:/ :دی

سلام عزیزم :)
دقیقا همین الان بارون شروع شد :)) حتی وبت هم برکت داره :)
عه! خدا رو شکر :) *_*
عزیزم :)
قشنگ میخونه :)
دریا، فوق العاده ست.
اره :)
این روزها فوق‌العاده‌تر :)
چقدر غروبش دلچسبه
خیلی :)
می‌گفتی بره کنار خب
یا منتظر می‌موندی بره

عکس خوشگلیه :)
نبود تو عکس همین که من‌ میخواستم بگیرم اومد داخل:/خودشم عکاس بود اتفاقا، یه لشکر ادم دوربین به دست بعد از کلاسشون اومده بودن از این پنجره توی ساحل عکس بگیرن :)

خوشگل می‌بینی عزیزم :)
همه چی خوبه :)

مگر اینکه تو ببریش دریا :)
خدا رو شکر :)
ثریا رو؟ بابا اون بیشتر از من میره انگار :))
يكشنبه ۶ آبان ۹۷ , ۰۹:۵۰ مریــــ ـــــم
بله شدیدا اینطوری فکرمیکنم!
ایشاالله خدا نصیب و قسمتم کنه بقیه عمرمو تو یه شهر ساحلی بگذرونم
:/  :|   :◇   : )
ان‌شاءالله، شاید اصلا عروس بوشهر شدی :دی

اصلا تو بوشهر چیکار میکنی؟
بوشهر نیستم ، عکس مال آخرین باریه که رفته بودم :)
تازه بوشهر هم‌ به دیدار خانواده(خواهران،خاله ها و ...)و دوستان میرم دیگه :)
مشهد الان داره مشت مشت بارون میریزه
مشهدی هستی؟ پس نائب الزیاره‌ی ما هم باش گل‌دختر :)
مشهدِ بارونی، حوالی حرم باید خیلی خوب باشه :)
آره کلا مشهدزندگی میکنم
براتونم دعامیکنم
چه خوب ^_^
ممنونم جانم:*
يكشنبه ۶ آبان ۹۷ , ۱۲:۳۸ سربازکوچولو ...
جلل جالب 
ما شیرازیم
نه جنگل داریم نه دریا :(
جاش آب و هوا دارید به اون خوبی :)
ما هم که دریا زیاد داریم ولی تو شهرمون نیست باید یه مسافتی رو رفت به جاش میریم استخر شهرمون قدم می‌زنیم:)) البته که به جاش نمیشه گفت واقعا...
دریا یه چیز دیگه س علی الخصوص غروب به بعدش^_^

با اون همه بارونی که سمت شما میزنه باید دریا تشکیل می‌شد:))
اره خیلی حس خوبی داره ولی یه نوع غم خاصی توش هست :)
آهنگه براى من باز نمیشه چرا؟
عجب غروبیه ها..عکسش خیلى آرامش بخشه
نمیدونم والا، آهنگ آرامش از شاهرخه :)
اره ، خودمم خیلی دوستش دارم تازه اگه سر خانمه توش نبود بیشتر دوستش داشتم :))
سلام وبلاگت زیباست
ممنونم :)
مطالب خوبی دارید.
موفق باشید
متشکرم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan