هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


اندراحوالات من(۱۴)

۱) صبح با عجله تو کمد دنبال لباسم می‌گشتم و پیدا نمی‌شد، ناچاراً سارافون آبی آسمونیم که خیلی وقت بود دیگه نمی‌پوشیدم و حتی برام تنگ شده بود رو پوشیدم و رفتم تو حیاط ؛ به محض دیدنم با تعجب میگه "چقدر لاغر شدی دختر!" یه نگاهی به خودم انداختم و تازه یادم اومد که این لباسه برام تنگ شده بود ولی الان نه تنها تنگ نیست کم‌کم داره گشاد هم میشه! بهم میگه:
_چکار کردی که لاغرتر و سفید‌تر شدی؟! 
_ برای سفید شدن که الان چند روزه همش تو اتاق خوابیدم و کمتر حتی از سر جام بلند میشم، آفتاب به پوستت نخوره خودت سفید میشی دیگه! ولی برای لاغر شدن یه برنامه‌ی تضمینی بهت میدم که اگه بیشتر از من لاغر نشی قطعا کمترش نمیشی![خندید] صبحانه و شام کلا نخور، ناهار هم هر چی خوردی تا عصر بیارش بالا!
_ اَخخخ، بیشعور حالمو بد کردی!
_ وا خو دارم بهت برنامه‌ی جدیدم رو میگم دیگه! همین برنامه رو پیش بری تو دو هفته حداقل ۴ کیلو کم می‌کنی!
والا برنامه‌ی من بیش از یه هفته است که همینه + گُر گرفتگی معده و نفس تنگی + سوزش معده و حالت تهوع!

۲) انقدر بهم گفتن لاغر شدی که امروز رفتم روی ترازو ... و بله حدود ۴ کیلو کم کردم، تنها نفع این معده درد لعنتی اینه که نمی‌تونم هیچی بخورم و لاغر میشم! یعنی اگه یک ماه همینجوری پیش برم کلا اضافه وزنم، که انقدر تلاش کردم نابودش کنم و نشد، از بین میره! علی برکت الله :/

۳) تصور کنید سر سفره نشستید و سبزی، نوشابه، سس فلفل، سس فرانسوی و ترشی( و آخ امان از ترشی کلم و بادمجون و هویج) جلوی چشمتون باشه، و همه ازشون بخورن و تنها مظلوم جمع شما باشید که نمی‌تونید بخورید، چه حسی پیدا می‌کنید؟!
احساس این دخترهای مظلوم چشم و گوش بسته رو دارم که یه پسر شیطون (اینجا منظور ترشی خصوصا کلم) میخواد از راه به‌درشون کنه، آخه یکی نیست بگه لامصب تو چرا میای سر سفره؟:| ( او یک عاشق ترشی‌جات بود)
 اصلا شاعر می‌فرماید" من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود..."

۴) چرا همه‌ی داروهای گیاهی بدمزه‌ان؟ چرا وقتی میگم بدمزه است، تلخه، همه میگن مگه می‌خواستی دارو خوشمزه باشه؟ آره آقا می‌خواستم خوشمزه باشه،آدم وقتی مریضه باید یه چیز خوشمزه بهش بدن که اثر بیماری و رنج رو کم کنه دیگه! بد میگم؟!

۵) صحبتم با خدا اینه که" قربونت بِرُم، دورِت بگَردُم (ابراز علاقه‌ی بوشهری) چی می‌شد وقتی می‌خواستی معده‌ی ما رو خلق کنی یه ۴،۵ لایه هم محض اطمینان زیرش می‌چسبوندی؟"! :|


+ دیشب ساعت ۱۲.۵ نصف شب، بعد از مدت‌ها، برام شعر فرستاده! حدود دو سال از آخرین باری که این‌کار رو کرد گذشته،اون روزها هم حس خوبی به این رفتارهاش نداشتم، ولی بازم اون موقع با الان خیلی فرق داشت، اون موقع مجرد بود، میدونست من شعر دوست دارم هر چند وقت یکبار یه چیزی می‌فرستاد، منم کم و بیش به علاقه‌اش پی برده بودم، ولی نمی‌تونستم چیزی بگم، مثلا چی می‌گفتم؟ ببخشید آقای فلانی برای من چیزی نفرست چون اعصابم از این منظور داشتنت خرد میشه؟ که ایما و اشارهات خیلی روی مخمه؟ 
چیزی نگفتم تا بالاخره خودش گفت و با یه نه هر دوتامون رو خلاص کرد، ولی حالا فرق می‌کنه،  پارسال ازدواج کرده، متاهله و بازم دیشب برای من شعر فرستاده، شبیه همون شعرهای عاشقانه‌ی دو سال پیش، سین کردم و جواب ندادم، اعصابم از دستش خرده انقدر که دلم میخواد انقدر بزنمش که جونش بالا بیاد!
 خوشحالم که اون روز جواب منفی دادم، همش به این فکر می‌کنم که اگه من جای زنش بودم( بین انگشت سبابه و شست خود را گاز می‌گیرد:| ) چکار می‌کردم؟ مطمئنم اگه می‌فهمیدم مردی که دوسش دارم به یکی دیگه شعر عاشقانه می‌فرسته دق میکردم ولی شاید قبلش اون به مرگ مشکوکی می‌مرد! مثلا تو خواب دچار خفگی می‌شد!
# متاهل_که_می‌شوید_متعهد_هم_شوید! لطفا!

امیدوارم معدتون زودتر خوب بشه و ترشی جانت برسی:/

خوبه گول حرفای عاشقونش رو نخوردید:)
ان‌شاءالله، ان‌شاءالله ،خدا از زبونتون بشنوه :)

همون موقع که مجرد بود هم مالی نبود الان که دیگه قوزِ بالای قوز هم شده !
واقعا تنها راه لاغر شدن بیماریه:|

انشاالله زودتر خوب شی:)
:)))

ممنونم عزیزم :*
پنجشنبه ۸ آذر ۹۷ , ۲۰:۵۶ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
اگه مراقب باشی، معده ت خوب میشه و دیگه نیازی به پرهیز نداری:-) خب مراقب باش دیگه:-))
میتونی بدون سین کردن پیام رو پاک کنی:/ 
دیگه بیشتر از این که هیچی نمیخورم(نمی‌تونم در واقع)؟ پرهیز بیشتر از این؟:))
ببین میخوام برم دکتر بگم فقط یه دارو بده که بتونم دوباره ترشی بخورم:))
بدونه سین کردم و جواب ندادم بهتره، بلکه بهش بربخوره آدم شه:|
یه سوال دارم می خوام روشن شم : در جواب شعراش چ جوابی می دادین ؟! همون دو سال پیش
تشکر، ممنون، مرسی، گاهی هم که شعرهای غیرعاشقانه میفرستاد یه تک بیت جوابش رو میدادم که ناراحت نشه.
میدونید من تو این سال‌ها یه تجربه‌ی بزرگ به دست اوردم اونم اینه که هرکاری کنی اخر یه نفر یه برداشت عجیبی ازش میکنه، مهربون باشی میگن یه چیزی داره که مهربونه، جدی باشی میگن خودش رو میگیره و مغروره، شوخی کنی و بخندی (معذرت میخوام) میگن هرزه است، دلسوز باشی میگن فیلمه، کلا هر کاری بکنی این آدم‌ها یه برداشتی از رفتارت میکنن.
الهی
خواهرم همیشه معده درد داشت بابت دردی که می کشید خیلی ناراحت بودم همیشه، ولی گمونم از وقتی ازدواج کرده مشکل معده اش هم حل شده :))

ان شالله مشکل معده  یتوام حل بشه به زودی

بدترین افراد روی زمین افراد متاهلی هستند که به انحای مختلف به افراد مجرد چراغ سبز نشون میدن!

تو همین بلاگستان دو نفرشون به پست من خوردن، یعنی میخوام بگم کثیف ترین آدم های روی زمین هستند و منم میتونم با اطمینان توی قتل چنین افرادی باهات همکاری کنم :)
یعنی میگی بخاطر یه معده درد برم تو ۲۰ سالگی ازدواج کنم؟! :|
امیدوارم زود خوب بشه واقعا :)

من هم تو مجازی(چه بلاگستان چه غیر بلاگستان) و هم تو واقعی چنین موجوداتی رو دیدم. 
متنفرم از خیانت، اونقدر که وحشت دارم از اینکه روزی کسی که دوسش دارم چنین کاری رو باهام بکنه، یکی از ترس‌های بزرگم از ازدواج همینه، چون برام غیرقابل تحمله، مطمئنم تو همچین شرایطی دق میکنم‌.
امیدوارم بیای بگی وای دارم تپلی میشم،چیکار کنم لاغر شم؟:)))
منم ترشیجات دوست^_^

باید میگفتی آقای فلانی فوروارد کنم واسه خانمت؟
بعضیا از رو نمیرن:/
وای نه! من به اندازه‌ی کافی چاق شدم، دیگه دارم میترکم برای همین تنها نقطه‌ی مثبت بیماری رو لاغر شدن میبینم:)))
♡ترشی♡

ادامه بده به اونجا هم شاید برسیم! :/
گمونم ارزشش رو نداره
معده درد رو تحمل کنی به صرفه تره :))

منم از هر دو طرفش می ترسم از خیانت کردن و خیانت دیدن
باهات هم نظرم :))

اره، ترس وحشتناکیه ...
پنجشنبه ۸ آذر ۹۷ , ۲۳:۱۱ مریــــ ـــــم
من زخم معده دارم و حالت  میفهمم
زمانی بینیم شکسته بود چون گچ روی صورتم بود ۴روز جز آبمیوه چیزی نخوردم
و دقیقا ۵کیلو کم کرده بودم
هرکی منو میدید میگفت چیکار کردی لاغر شدی میگفتم بینیتو بشکن بعد برو اتاق عمل و گچ تضمینی ۴روزه ۵کیلو کم میکنی
:))
منم میفهممت:/
خوب کم کردی ولی :))
والا :)) منم برنامه‌ی لاغریم رو تو پست گفتم دیگه :دی
روشن شدم :)
ممنون از این تجربه ی گهر بار :)
منم ی تجربه خدمتتون بگم ، این ک گاهی ناراحت کردن دیگران به نفعشونه ...
:)
خواهش میکنم :))
بله... گاهی البته :)
شماره 4 رو خوب اومدی
ولی داروی گیاهی معده درد «شیرین بیانه»
درسته اسمش شیرینه ولی مزه ش یجوره من دوست ندارم
اما درمانش تضمینیه
یه دارویی مامانم داره رنگش قهوه‌ایه، تلخه و تهش یه مزه‌ی ترش نچسب داره، اینو به من میگن دلِ ناشتا بخور، چند روز خوردم الان وقتی میگه میگم بعدا بعدا! :))
چیزهای بد مزه پیشنهاد ندید، مثلا بگید ترشی با نون بخور برات خوبه، اینجوری باشه خوبه :))
ان شاءالله خیلی زود معده دردت خوب شه الهی آمین:*
وای چقدر موجودات کریهی هستند این دسته از آدما(عُق) و چه حس بدی به آدم منتقل میکنن با این کاراشون. 
موسیقیِ سکوت صدایی شنیدنی ست
بگذار گفتگو به زبان هنر شود
فاضل نظری از کتاب ضد
من برات شعر میگم خب حسشم بهتره؛ )
ممنونم عزیزم، ان‌شاءالله :)
واقعا!
گرچه این شهر شلوغ است
 ولی باور کن
آنچنان جای تو خالیست صدا می‌پیچد‌...

بگو عزیزم، بگو که من با جان و دل استقبال میکنم :)
چه معنی میده که من نمی تونم برات شعر عاشقانه بفرستم؟ ها؟ ها؟ ها؟
+ اندر احوالات دلتنگی و اینای من ((:
چرا نشه عزیزم؟ بفرست من استقبال میکنم *_*
پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم
ای هرچه صدا، هر چه صدا، هر چه صدا تو ...

+ عزیزم، ماچ به لپت :**
یه وقتایی هم به جایی از زندگی می‌رسی که می‌گی من این معده رو نمی‌خوام :|
دقیقا، اون روز میگفتم اطلاعیه بدید میخوام معده‌ام رو اهدا کنم :دی
به قول خواهرم اگه به‌درد میخوره برای خودت نگه‌دار نمیخواد اهدا کنی:))
کجا بفرستم حالا؟ (:
ای به قربانت، فرشته جانِ خوبم **:

+ ماچ بک رو لپ خودت :دی ***:
هر جا دوست داری:))
عزیزم :*

+ :**
برنامه رژیم دارید ؟
منهم برنامه لازم هستم
هرچی هست امیدوارم خوب پیش بره :)
اره همین‌ که گفتم هیچی نمیخورم ناهار هم که میخورم بعدش حالم بهم میخوره :/
معده‌ام سوراخ شده برادر من،رژیم کجا بوده،هیچی نمیتونم بخورم لاغر شدم :))
یعنی بیماریه ؟ :|
خدایی نکرده نکنه ویروس باشه، عموی بنده هم هرچی می خورد معدش می ریخت به هم، بخصوص سبزیجات. بعدش با قرص حالش بهتر شد.
اره معده‌ام درد میکنه، اگه بتونم فردا میخوام برم دکتر :)
خدا رو شکر حالشون بهتر شده، خدا کنه مالِ منم با قرص رفع بشه :)
ان شاءالله حالتون خوب بشه
بنده خدا اول بهش گفتم از کیسه صفراست، عملش کردن. ولی حالش خوب نشد، بدتر هم شد، سر آخر آندوسکوپی معده کرد و گفتن ویروسه
متشکرم :)
بعضی از این دکترها به درد هیچی نمیخورن بخدا :/
آی من از آندوسکوپی‌ میترسم :(
قوی باشید :)
ان شاءالله که حالتون خوب میشه
خیلی متشکرم :)
ان‌شاءالله 
سلام
جدا این مردا با خودشون چی فکر میکنن پیام میفرستن؟
سلام :)
مشکل همون قسمت اوله، اونا اصلا فکر نمیکنن :)
درارتباط با مورد5، توی همین هفته ای که گذشت، شوهرخاله ام به مشکل شما دچارشده
بنده خدا هیچی نمیتونه بخوره
کاش زودتر خوب بشید
اخ اخ خیلی بده، من اندازه‌ی سارا امروز ناهار خوردم،کمتر از نصف بشقاب، انقدر حالم بد شد و دلدرد کشیدم که نگو،همش احساس میکردم خیلی زیاد خوردم که سنگین شدم و دارم میترکم:/
عزیزم خدا بد نده :(
خوب شدی ؟ ❤
ممنونم عزیزم:*
نه هنوز، نوبت دکترم عقب عقب میره، فعلا رفته برای دوشنبه :)
انشاالله که خیره. نگران نباش فرشته ترین. ❤
ممنون عزیزم، قربانت بالام جان :*
این شخص باید بره زیر دستگاه پرس ولاغیر
با ایده‌ات موافقم :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan