هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


نامه‌های پنج‌شنبه [۱۰]

حالم حالِ آن برگِ زردِ در آستانه‌ی سقوط است که بر بلندترین شاخه‌ی افرا نشسته؛ پر از افسوس روزهای رفته و فصل‌هایی که بی‌رنگ و تار گذشت ...
و اینک پاییز و روزهای خزان زده، ایستاده بر لبه‌ی پرت‌گاه ، پر از فریاد رفتن ... پر از فریاد مرگ!

+ ای آنکه مرا برده‌ای از یاد کجایی؟ ... بیگانه‌ شدی، دست مریزاد، کجایی؟

هربار وبلاگاتونو باز میکنم از تک تکتون پستای اینجوریه آشفته و بی قرار میخونم دلم براتون خون میشه. بابا بلند بشید همگیتون شاد باشید و شاد. افسوس گذشته رو نخورید. غصه ی آینده ی نیومده رو نخورید. حال رو بسازید...

من حالم خوبه، قبلا هم گفتم که شخصیت دخترک نامه‌های پنج‌شنبه من نیستم :)

غصه‌ی گذشته ... راستش نمیشه نخورد، نگران آینده؟ اینم نمیشه نبود اما میشه امروز رو ساخت و امیدوارم که خوب بسازیم جوری که فردا افسوسش رو نخوریم :*
پنجشنبه ۲۵ مهر ۹۸ , ۱۹:۰۴ منتظر اتفاقات خوب (حورا)

ای جان و ای دو دیده بینا چگونه‌ای؟

وی رشک ماه و گنبد مینا چگونه‌ای؟

ای ما و صد چو ما ز پی تو خراب و مست

ما بی تو خسته‌ایم تو بی ما چگونه‌ای؟

ای مونس روزگار چونی بی من؟
ای هم‌دم و هم‌گسار چونی بی من؟
من با رخ چون خزان زردم بی تو
تو با رخ چون بهار چونی بی من؟

پاییز خیلی عجیبه فرشته. با همه‌ی تلخی‌هاش می‌تونه عجیب شیرین باشه! :)

اره، میدونی مخصوصا که هواش هم خوبه و میشه کلی باهاش خاطره ساخت :)

بیا و از خوابگاه برایمان بگو ای فرشته

از روزهای بی‌قراری، دلتنگی، از تجربه‌های جدید.

مشتاقم پایان بی‌قراری‌های قبل از کنکور رو بخونم.....

فکر کردم انقدر تو کانال گفتم دیگه خسته شدید:))
حتما عزیزم، میام و مینویسم از این روزها :)

پاییز زرد و نارنجی ای که آبانش نزدیکه ...

برخلاف آذر آبان رو دوست دارم، آبان تولد و سالگرد ازدواج پدر و مادرمم هست :)

ای کاش بیاید همه آنان که دلمان خون کرد...

یا کاش نیاید که غم مان گلگون کرد...

ای کاش...

بالاخره بیاید یا نیاید؟:))

کا‌ش‌ها همون چیزهایی هستن که احتمال وقوعشون کمه ...

يكشنبه ۲۸ مهر ۹۸ , ۰۹:۲۲ مردی بنام شقایق ...

سلام

 

این سری معشوق پاییزی نداشت چرا پس؟ :)

سلام

دخترک خیلی دلش گرفته بود برای همین نامه‌اش این بار شکل قبل نبود :)
سری بعدی میگم معشوق پاییزی رو بنویسه :))
يكشنبه ۲۸ مهر ۹۸ , ۱۳:۳۳ نصب دوربین مداربسته

سلام، شما کانال تلگرامم دارید؟

سلام
بله ، ولی بیشتر روزانه نویسیه نه صرفا مطالب وبلاگ

سلام 

وبلاگ زیبا و خوبی دارید.
خوشحال میشم به وبلاگ من هم سر بزنید

 

با افتخار وبلاگتون رو دنبال میکنم 

خوشحال میشم شماهم اینکارو انجام بدین
 

http://alikhani98.ir

سلام
تشکر

سلام

 

به گلفروشی ماهم سر بزنید

سلام 
:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan