سه شنبه ۵ شهریور ۹۸
سه شنبه ۵ شهریور ۹۸
چشمهایم را باز میکنم ، صدای جیک جیک گنجشکها از شاخهی انار کنار پنجره به گوش میرسد، پردهی سفید پنجره با نوازشهای باد به کناری رفته و نور سپید صبحگاهی اتاق را تسخیر کرده است، کش و قوسی به تنم داده و رو به پنجره میچرخم ، بوی بهارنارنج کنارِ در تا طبقهی دوم خانه صعود کرده است، صدای موسیقی ملایم شاخهها و جیکجیک گنجشکهای دیوانهی روی شاخه صبحم را روشنتر میکند ...
همین ! همین چند خط بالا تنها تصویریست که مدتهاست در ذهنم رژه میرود، تصویری که هر روز از همین نقطه آغاز میشود و گاهی تا کمی بیشتر از چند خطی که نوشتم ، یعنی تا خوردن یک فنجان شیر قهوه، آماده شدن برای یک روز کاری ، حتی گاهی تا عصری که در تراس نشسته و پاهایم را از بین نردهها به سمت جنگلِ پایین آویزان کردهام هم ادامه پیدا میکند!
حالا مدتهاست که خودم را بهتر میشناسم، با شخصیت انزواطلب درونم کنار آمدهام و باور کردهام که دخترک جمع دوستِ من فیلمی به کارگردانی خودم بوده است اما فرشتهی واقعی همان است که از اتاقهای شلوغ خانه یا مراسمات شلوغ خانوادگی به اتاقی خلوت یا میز ساکت روبروی پنجرهی کتابخانه پناه میبرد، همان که موقع تنهایی شاید کمی دلش برای جمع آدمهای دور و برش تنگ شود حتی گاهی اشکی هم بریزد اما آرامش را میان تنهایی پیدا میکند، در شلوغی آدمها دلش یک گوشهی دنج برای خلوت کردن میخواهد و یک موسیقی بیکلام و بافتن رویاهای آینده!
بزرگتر شدهام، حالا میدانم دخترک انزوا طلب درونم که سالها با وجودش مبارزه کرده بودم، فرشتهای که یک روز در راهروی دبستان شاید هم راهنماییام تنهایش گذاشته بودم خودِ من بودم؛ دختر جوانی که حالا فقط میخواهد از آدمها فاصله بگیرد، سکوت و تنهایی را به هر چیزی ترجیح میدهد و خدا میداند که تحمل شلوغی و آشفتگیهای اطرافش چه بلایی بر سر روحش میآورد. شاید برایتان عجیب باشد ولی دلش زندگی کردن در کارتونهای کودکیاش را میخواهد، تک و تنها وسط یک جنگل ، بدون هیچ انسانی!
حتی حالا که بیشتر دقت میکنم میبینم هیچوقت صحنهی آخر هیچ یک از رویاهایم هم دو نفره نبوده است، من همیشه تنهایی را به رویاهایم راه دادهام و آرامترین لحظهها را تک و تنها متصور شدهام ؛ تنهایی با من عجین شده است.
آشفتگی ذهنم به روحم فشار آورده و ناتوانش کرده است، میخواهم چشمهایم را ببندم، روی یک کاغذ تمام محتویات ذهنم را بنویسم، رویاهایم را با خودکار سیاه پررنگتر کنم و وقتی که چشم باز میکنم همه چیز رنگ واقعیت گرفته باشد، همین!
پن: ذهنم آشفته است، تعادل ندارم، مدتهاست که ذهنم رو خالی نکرده بودم.
و ... دلم برای نوشتن تنگ شده بود.
جمعه ۱ شهریور ۹۸
سه شنبه ۲۹ مرداد ۹۸
چهارشنبه ۲۳ مرداد ۹۸
دوشنبه ۱۴ مرداد ۹۸
نوشتم و نوشتم و نوشتم، مثل تمام روزهای دیگری که نوشتم بلکه بتوانم چند خطی از شرح حال این روزهایم را برایتان بگویم اما ... اما افسوس که تمام نوشتههایم ناتمام ماند ، انگار که سکوتی بر من حاکم شده است که نمیتوانم با هیچ نیرویی از دستش رهایی یابم، شاید هم این روزها تمام من خواهان همین سکوت است ... نمیدانم، هر چه که هست درونم آشوب است و بیرونم میل به سکوت ... بگذریم !
شما از احوالاتتان بگویید، این روزهایتان چطور میگذرد ، یا به قول زنگ انشاء " تابستان خود را چگونه میگذرانید؟ " :)
+ غبار غم برود ، حال خوش شود ...
++ نمیدونم چرا از تغییرات صفحهی نوشتن مطلب خوشم نیومد!
دوشنبه ۳۱ تیر ۹۸
چند روزیست که مرشد و مارگاریتای میخائیل بولگاکف را به اتمام رساندهام؛ رمانی که در ابتدا تیراژ بالا، تعریف و تمجیدها و شهرتش باعث جذابیت آن، و مقدمه و نقدهای مختلف کتاب که تکیه بر عبارت "رمان فلسفی و اجتماعی" دارد کنجکاویام را برانگیخت اما در ادامه نثر و داستان قوی ، توصیفات بهجا، پیوستگی داستانها و از همه مهمتر تعلیقهایی که مخاطب را تا فصول انتهایی کتاب مشتاق و کنجکاو نگه میدارد عوامل کشش آن بود.
کتاب با روایت قرار بزدومنی شاعر و برلیوزِ سردبیر در یکی از خیابانهای مسکو و حضور میهمان خارجی غریبهای به نام ولند آغاز میشود، و در ادامه روایتگر سه داستان موازی شامل "حضور شیطان در مسکو _ عشق مرشد و مارگاریتا _ ماجرای پیلاطس و تصلیب حضرت مسیح" است که کمکم و با پیش رفتن کتاب رشتههای اتصال ماجراها پررنگتر شده و در بخشهای انتهایی هر سه ماجرا با هم پیوند میخورد.
شخصیت جالب ابلیسِ کتاب را میتوان نوعی خرق عادت دانست که باورهای مخاطب را به چالش میکشد و همانند تضمین ابتدای کتاب تا انتهای داستان او را درگیر پارادوکس ابلیسِ داستان و ابلیس حقیقی تعریف شده در ذهنش میکند.
سرانجام بازگو کیستی؟ ای قدرتی که به خدمتش کمر بستهام! قدرتی که همواره خواهان شر است اما همیشه عمل خیر میکند.
فاوست
مرشد و مارگاریتا نوعی اعتراض، و تصویرگر شرایط اجتماعی مسکو در زمان بولگاکف است که در عین سورئال بودن بخشهای رئالش را به رخ میکشد؛ و اشارهی مترجم به شباهت زیاد زندگی نویسنده با مرشد بُعد اجتماعی کتاب را پررنگتر میکند.
《ولند که دهانش به لبخندی مچاله میشد جواب داد :"پس متاسفم که باید خودت را با واقعیت سلامت حال من وفق بدهی. همین که سر و کلهات بر این پشت بام پیدا شد ، مسخره بازی را شروع کردی ، از لحن صحبتت فهمیدم، طوری صحبت میکردی که انگار وجود اهرمن و ظلمت را منکری، فکرش را بکن ؛اگر اهرمن نمیبود ، کار خیر شما چه فایده ای میداشت و بدون سایه دنیا چه شکلی پیدا میکرد؟ مردم و چیزها سایه دارند، مثلا این شمیشیر من است، در عین حال موجودات زنده و درختها هم سایه دارند ... آیا میخواهی زمین را از همهی درختها؛ از همهی موجودات پاک کنی تا آرزویت برای دیدار نور مطلق تحقق یابد؟ خیلی احمقی."》
مرشد و مارگریتا _ میخائیل بولگاکف
+ خوندن مرشد و مارگاریتا رو در این تابستون بهتون پیشنهاد میکنم :)
سه شنبه ۲۵ تیر ۹۸
سمند نقرهای رنگ با سرعت زیاد از کنار آینهی بغل عبور میکند.
_آخ آخ ببین عین گلوله میره !
_ ماشین شوتیه؛ این به هر کس بزنه کسی زنده ازش در نمیاد.
صدای آرامش از صندلی پشتی بلند میشود، هندزفری را از گوشش بیرون میکشد و میگوید : "از کجا فهمیدین ماشین شوتیه؟"
_مشخصه دیگه، پشتش رو ببین، پشت ماشین رو میارن بالاتر که وقتی بار میزنن و سنگین میشه خیلی نیاد پایین، ببین الان بار نداره پشت ماشین بالاست!
_ میگم! مگه امام جمعه نگفت اگه با سرعت مجاز برن پلیس کاری باهاشون نداره؟
_ عادت عزیزم، کسی که عادت کرده باشه به یه چیزی دست کشیدن ازش براش سخته، اینا هم به سرعت عادت دارن، آروم رفتن حوصلهشون رو سر میبره!
_ عادت چیز بدیه، میدونی آدم به چیزهای بد هم انگار زودتر عادت میکنه، یکی به سرعت عادت میکنه، یکی به پول، یکی رشوه، دزدی ، دروغ و ... ؛ همین اگه الان به یکی بزنه چی؟ شرط میبندم کسی از ماشینها زنده در نمیاد ، میدونی در سال همین ماشینهای شوتی باعث چقدر تلفات میشن؟
+ خیلی از تلفات ما برای همین عادتهامونه، تلفات عمر، جوونی، زندگی، فرصتها و ...
++ گاهی وقتها خیلی زود دیر میشه !
پن: ماشین شوتی به ماشینهای شخصی میگن که بار قاچاق جابهجا میکنن.
پنجشنبه ۲۰ تیر ۹۸
معشوق پاییزی من، سلام!
حال که این نامه را میخوانی تازه کار آب دادن به گلهای شمعدانی ضلع شرقی باغچه را تمام کرده و با کتابی از نویسندهی جوان فرانسوی رو به منظرهی دلانگیز غروب پنجشنبه نشستهام؛ شربت آلبالو را در لیوان ریخته و به روزهای گرمِ ژوئیهی ۲۰۱۹ فکر میکنم ؛ آه که چه روزهای ملالانگیز، گیج کننده و طاقتفرسایی بود ... بگذریم، نمیخواهم با یادآوری آن روزها خاطرت را مکدر کنم.
از خودت بگو! حال تو چطور است؟ روزهای تابستانت را چگونه سپری میکنی؟
ای کاش میتوانستم نامهای از تو دریافت کرده و مختصری از احوالات این روزهایت را بدانم؛ میدانی! این روزها حتی به ورقهی خالی آغشته به عطرت نیز راضی هستم، اما افسوس که گاهی خواستههای کوچک آدمی نیز بزرگ و دور جلوه میکند؛ فرصتها در گذر است و گاه به استشمام رایحهای هم مجال نمیدهد ...
معشوق محبوب پاییزی من!
به وسعت گرمای تابستان و به طروات میوههای رسیدهاش دلتنگ روی مهربان تو هستم ؛ از فاصلهای دور و از میان قلههای افراشتهی آلپ دستانت را به گرمی میفشارم و در کشاکش روزهای زندگی آرامش را برایت آرزو میکنم !
+ گر چه از دست غمت حالِ پریشان دارم ... نکنم ترکِ غمِ عشقِ تو تا جان دارم!
++ نامهی هفتم _ نامهی ششم
شنبه ۱۵ تیر ۹۸
ما که باشیم که زخم تو شود قسمت ما؟
دیدن تیر به آغوش کمان ما را بس!
+ سلام :)
++ به یکی از دوستان قول داده بودم که تابستون دوباره پست مشاعره بذارم، پس هر کس که دوست دارم بسمالله :)
پن : مثل سری قبل اگر چند بیت پشتِ سر هم، در پاسخ به بیت قبل، با یک حرف ارسال شد، مشاعره با آخرین حرفِ اولین بیتِ صحیح ارسال شده ادامه داده میشه.
لطفا قبل از اینکه بیتتون رو بنویسید اول صفحه رو رفرش کنید تا مطمئن بشید که کسی قبل از شما بیتی نفرستاده، و سعی کنید از ابیات تکراری استفاده نکنید :)
باز کن پنجرهها را که نسیم
روز میلاد اقاقیها را
جشن میگیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!
همهی چلچلهها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیهی جشن اقاقیها را
گل به دامن کرده است!
باز کن پنجرهها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
هیچ یادت هست
توی تاریکی شبهای بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینهی گلهای سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
حالیا معجزهی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچهی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقیها
جشن میگیرد!
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجرهها را
و بهاران را باور کن...
روز میلاد اقاقیها را
جشن میگیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!
همهی چلچلهها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیهی جشن اقاقیها را
گل به دامن کرده است!
باز کن پنجرهها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
هیچ یادت هست
توی تاریکی شبهای بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینهی گلهای سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
حالیا معجزهی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچهی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقیها
جشن میگیرد!
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجرهها را
و بهاران را باور کن...
کلمات کلیدی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آرشیو مطالب
-
فروردين ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۲ ( ۲ )
-
تیر ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۲ ( ۳ )
-
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
دی ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
آبان ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
مهر ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
مرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
تیر ۱۴۰۱ ( ۳ )
-
خرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
اسفند ۱۴۰۰ ( ۵ )
-
بهمن ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
مهر ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۰ ( ۴ )
-
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
اسفند ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
بهمن ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
آذر ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
مهر ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
-
مرداد ۱۳۹۹ ( ۵ )
-
تیر ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
خرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
فروردين ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
اسفند ۱۳۹۸ ( ۱ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
آذر ۱۳۹۸ ( ۲ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
مهر ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۸ )
-
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱۴ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۹ )
-
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۷ )
-
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
شهریور ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
-
مرداد ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
-
تیر ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
-
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۶ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۴ )
-
فروردين ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
اسفند ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
دی ۱۳۹۶ ( ۸ )
-
آذر ۱۳۹۶ ( ۱۱ )
-
آبان ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
-
مهر ۱۳۹۶ ( ۱۶ )
-
شهریور ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
مرداد ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
-
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۴ )
-
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۹ )
-
فروردين ۱۳۹۶ ( ۷ )
-
اسفند ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
بهمن ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
آذر ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
-
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
-
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
-
مرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
-
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
-
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
-
شهریور ۱۳۹۴ ( ۴ )
نویسندگان
پیوندها