يكشنبه ۲۰ آبان ۹۷
يكشنبه ۲۰ آبان ۹۷
جمعه ۱۸ آبان ۹۷
چند روزیست که دلدرد لعنتی بیصاحاب شده امانم را بریده، البته دلدرد برای من چیز جدیدی نیست، دوست یا بهتر است بگویم دشمن چندین سالهایست که دائم در حال پیکاریم، اما اینبار نیروی کمکی قَدَری به اسم حالت تهوع و گهگاهی هم سرگیجه دارد.
حالت تهوع که اسم حملهاش میشود استفراغ انقدر قَدَر بود که دور چشمانم را کبود کرد و ۳ روز تمام جلوی آینه دغدغه و اضطراب ماندنِ رد این شبیخون را داشتم( و الحمدلله بعد از سه روز اثرات جنگ نابرابرمان پاک شد). روزهای بعد آبغورهی ترش و نمکی را به جنگ حالت تهوع(و البته معدهام) فرستادم، تازه داشت از جنگ خوشم میآمد که یارِ کمکی جدیدی را به زور به یاریم شتاباندن، دکتر!
دیشب،در هنگام پیکار، بالاخره مجبور شدم مشاورهها(و بیشتر اجبار) اطرافیانم را بپذیرم و راهی درمانگاه شوم.
چشمتان روزِ بد نبیند یار(همان یار کمکی منظور است) با آن اخمهای درهم کرده و حوصلهی نداشتهاش فقط با چک و تیپا از اتاق بیرونم نکرد!
فشارم را گرفت و گفت که با این فشار هیچ جایی راهت نمیدهند، من حالم خوب بود و به جز دلدرد و کمی حالت تهوع مشکل دیگری نداشتم ولی با گفتن فشار ۸ که البته با آن اخمها فکر میکنم به ۷ هم رسید دشمن شادم کرد و دیگر جرئت نکردم که بگویم تا همین ۱ ساعت قبل با همین فشار پاساژها را متر کردهام!
بعد هم رفیقِ دشمن مسلکم(خواهر) گزارشِ اجباری دکتر آمدن و آبغورهها و چند مسئلهی دیگر را به یار داد و او هم با تاسف و "خانم من نمیدونم چی بگم، واقعا نمیدونم چی بهتون بگم" گویان سری تکان داد؛ دندانهایم در جگر گزارشگرم کار میکرد و کاملا متوجه بودم که دندانهای یار هم در حلق و جگر من کار میکند و جملات" خب چکار کنم همش حالت تهوع دارم"اثری نداشت!
با آن اخمهای گره کرده گفت که مسموم شدهام و کلی توصیه کرد و قرص معده و سوزن و سرم داد و فرستاد که دو هفتهی دیگر دوباره مراحمش شوم.
گزارشگر رفت و با یک پلاستیک پر از دارو و ۲ پلاستیک پر از شیرینیجات مِن جمله کیک فنجونی و یک پلاستیک آبمیوه برگشت، درست نمیدانم من بیمارِ فشار افتاده بودم یا بقیه چون به جز کیک شکلاتی (که اصلا شبیه کیک شکلاتی نبوده و بد مزه بود) و آبمیوه(که تنها گزینهی مناسب آن پلاستیکها بود) هیچ کدام را نمیخوردم!
تختِ بغلِ من دختری حدود ۲۷،۲۸ ساله بود که خونریزی معده داشت، بارها خون بالا اورد و گریه کرد و در مقابل انتقال به بیمارستان مقاومت میکرد و در آخر با اورژانس به بیمارستان منتقل شد. نمیدانم چرا ولی مدام احساس دلسوزی و البته شکرگزاریم را برای سلامتی تقریبیام بر میانگیخت؛ این احساسات را همیشه موقع رفتن به مراکز درمانی دارم.
خلاصهی تمام احوالات این ۷،۸ روز ذکر شده و پندهای گهربار من برای شما اینست که 《۱_ غذای چند روز قبل را نخورید مثلا: من الان یک ظرف آش رشتهی خوشمزهی دو روز قبل را در یخچال دارم که جرئت نمیکنم لب به آن بزنم. ۲_ علائمتان را جدی بگیرید و به پزشک مراجعه کنید. ۳_ مدتی را در آفتاب بگذرانید یا به توصیهی پزشک قرص ویتامین D یا سوزن آن را مصرف کنید و اگر زمانی که جلوی آفتاب میایستید پوستتان مور مور و گز گز میکند به پزشک مراجعه کنید و ازمایش ویتامین D دهید.۴_ اگر پزشک هستید خوشاخلاق و خندهرو باشید لطفا، مریض به اندازهی کافی مرض دارد!》
پن کاملا غیر مرتبط: یکی از نشانههای شعور این است که وقتی کسی در حیاط خانهاش قدم میزند و از قضا حجاب درستی ندارد و حواسش به شما نیست از بالا ،انگار که به جزایر قناری نگاه میکنید ، به او خیره نشوید، شخصیت و شعور دو فاکتور اساسی یک انسان است![ یک زجر کشیده].
سه شنبه ۱۵ آبان ۹۷
يكشنبه ۱۳ آبان ۹۷
گفتم :
_ زندگی به من خیلی بدهکاره، خیلی بیشتر از اون چیزی که فکر میکنی.
_ نگو زندگی به من بدهکاره، بگو من از دنیا طلبکارم و حقم رو از دنیا پس میگیرم!
_ چه فرقی میکنه؟ منم همین رو گفتم دیگه!
_ د نه د ، شکلش یکیه ولی اصلش نه؛ دنیا اگه تا آخر عمر هم بهت بدهکار باشه نمیاد دو دستی بهت پسش بده، این تویی که باید بری و خِفتش کنی و حقت رو ازش پس بگیری، پس نگو اون بدهکاره بگو من طلبکارم [میخنده] تازه اگه با شَرخَر بری سراغش هنوز بهتره!
+ راست میگه، واژهها جادوگرن، طلبکار یه نوع گستاخی و جنگندگی برای پس گرفتن همراهش داره ولی بدهکار یه نوع مظلومیت ناعادلانه!
++ خیلی متشکرم از تمام دوستانی که تو مشاعره شرکت کردند؛ انشاءالله تو خوشیهاتون جبران کنم :)) بازم مشاعره میذاریم، حسابی چسبید :)
+++ شاعر میگه: جوانی هم بهاری بود و ... بُز توش گشت ...
پنجشنبه ۱۰ آبان ۹۷
سه شنبه ۸ آبان ۹۷
شنبه ۵ آبان ۹۷
دریافت
+ ثریا شاهده چقدر اون روز ،بوشهر، برای این سرِ مزاحم که یه دفعه تو کادرم سبز شد حرص خوردم :)
++ امروز، بعد از بارونِ دمِ صبح :)
چهارشنبه ۲ آبان ۹۷
دوشنبه ۳۰ مهر ۹۷
باران تازه تمام شده است و نمنم باقی مانده آرام آرام میبارد؛ مادر از شوق باران هوس قلیه ماهی و لَلَک کرده است و حتی با چهرهی در هم شدهی من هم تغییر عقیده نمیدهد.
به هوای خرید از سوپری جواد از خانه بیرون میزنم تا قدمی هم در کوچههای باران خورده بزنم؛ باران هنوز نمنم در کوچه میبارد و سبز پررنگ درختان را پررنگتر میکند!
بوی قلیه ماهی و آش رشته و لخلاخ و شله ماهی از اجاق خانهها میآید و روز بارانی را دلچسبتر میکند.
در سوپری جواد غلغله است، یکنفر رشتهی آش میخرد و دیگری رشته برای برنج، یکی سبزی ماهی میخرد و دیگری لَلَک، بچهها هم سرشان با لواشک و بستنی گرم است، ۳سالهای از گونیهای کنار فریزر بالا رفته و تا کمر به داخل فریزر خم شده است بلکه به زور بستنی وانیلی را گردن مادر بیندازد؛ سبزی ماهی و سبزی خوردن و لَلَک میخرم و به سمت گوجهها میروم، میپرسم"جواد! گوجه چنده؟" با شنیدن چهار و نیم به یاد روزهای کیلویی چهارصد و پانصد تومان افسوس میخورم، چند گوجهی رسیده داخل پلاستیک میاندازم و به خودم یادآوری میکنم که قیمت بالایش هم نمیتواند میزان علاقهام را به آن کم کند، پلاستیکها در دست دوباره راهی خانه میشوم؛ کمی جلوتر سقف خانهی آقای یوسفی آب داده است و با امین مشغول تعمیرند،صغری هم ناله میکند که ایزوگامها از پس باد و باران بر نیامدهاند و اتاق پذیرایی پر از آب است.
گوشه به گوشهی آسفالت آب نشسته است و در تکهی کوچکی رنگین کمان خودنمایی میکند، زیباست و خیره کننده، دستم به سمت جیبم میرود تا عکسی از آبِ رنگی بگیرم ولی با دوباره شنیدن صدای آقای همسایه پشیمان میشوم و راهم را ادامه میدهم، پشت در باز به یاد قلیه ماهی و لَلَک میافتم و چهرهام در هم میرود، در دلم میگویم "کاش یه نفر به صرف یه دمپخت گوجهی خوشمزه دعوتم کنه امروز و منو از شر لَلَک نجات بده..."، سر بلند میکنم و به آسمان نگاه میکنم، هوای تمیز دلبر و قطرات باران نشسته روی صورتم یادِ لَلَک را میشوید و میبرد و دوباره لبخند را مهمان چهرهام میکند...
+ شاعر میفرماید "کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من"، دیدم کسی دعوتم نمیکنه گفتم خودم بپزم [یک عدد فرشتهی لَلَک نخور] :))
++ فیلم پست قبلی رو من نگرفتم، فقط خیلی دوسش دارم ^_^
دوشنبه ۳۰ مهر ۹۷
بارونه، اولین بارون ۹۷ ، تا امروز فقط یکبار مثل این بارون رو دیدم اونم شبی بود که لیمر وحشتناک بود، در و پنجرهها میلرزید،برقها رفته بود و خواهرم از ترس قران میخوند، شب ترسناکی بود بیشتر از این جهت که یه مسافر هم تو راه داشتیم!
امروز صبحِ روشن یه دفعه شب شد، برق کوچه رفت و تیر چراغ برق خاموش شد، تا حالا همچین هوایی رو ندیده بودم، اول ابر بعد باد و گرد و خاک و بالاخره بارون، به قول ما "بارونِ هوفِ ریز"
انگار بالاخره برکت داره سرازیر میشه به سمت بوشهر، انگار دوباره نفس داره برمیگرده به این مردم :)
+ بِزَه بارون دلُم خینه دوباره ...
روز میلاد اقاقیها را
جشن میگیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!
همهی چلچلهها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیهی جشن اقاقیها را
گل به دامن کرده است!
باز کن پنجرهها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
هیچ یادت هست
توی تاریکی شبهای بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینهی گلهای سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
حالیا معجزهی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچهی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقیها
جشن میگیرد!
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجرهها را
و بهاران را باور کن...
-
بهمن ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۲ ( ۲ )
-
تیر ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۲ ( ۳ )
-
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
دی ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
آبان ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
مهر ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
مرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
تیر ۱۴۰۱ ( ۳ )
-
خرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
اسفند ۱۴۰۰ ( ۵ )
-
بهمن ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
مهر ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۰ ( ۴ )
-
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
اسفند ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
بهمن ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
آذر ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
مهر ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
-
مرداد ۱۳۹۹ ( ۵ )
-
تیر ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
خرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
فروردين ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
اسفند ۱۳۹۸ ( ۱ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
آذر ۱۳۹۸ ( ۲ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
مهر ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۸ )
-
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱۴ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۹ )
-
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۷ )
-
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
شهریور ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
-
مرداد ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
-
تیر ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
-
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۶ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۴ )
-
فروردين ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
اسفند ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
دی ۱۳۹۶ ( ۸ )
-
آذر ۱۳۹۶ ( ۱۱ )
-
آبان ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
-
مهر ۱۳۹۶ ( ۱۶ )
-
شهریور ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
مرداد ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
-
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۴ )
-
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۹ )
-
فروردين ۱۳۹۶ ( ۷ )
-
اسفند ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
بهمن ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
آذر ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
-
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
-
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
-
مرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
-
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
-
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
-
شهریور ۱۳۹۴ ( ۴ )