هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


می‌گذرد ...

《 عندما تکون الشّمس فی قمّة حکومتها وسط السماء و تحرق الابدان و النّباتات ، لا تنسَ انّها ستغرب بعد ساعات قلیلة! 》

هنگامی که خورشید در اوج حکمرانی خود در دل آسمان قرار دارد و بدن‌ها و گیاهان را می‌سوزاند، فراموش مکن که بعد از ساعات اندکی غروب خواهد کرد! "

+ وسط تست‌های عربی هم جملات قشنگی پیدا می‌شد :)

++ واقعا نمیدونم جواب این همه محبت‌ تو پیام خصوصی‌هاتون رو چطوری بدم، از همتون بخاطر پیام‌های محبت‌آمیز و پیگیری‌ها و دعاهای قشنگتون یک دنیا ممنون و متشکرم!

حال مادرم الحمدلله بهتره و از بیمارستان مرخص شده؛ متخصص اول یه سری احتمالات داده بود که شکرخدا بعد از بررسی‌های دکتر جراح دیروز گفتن مشکلی نیست‌، الان هم گرفتار دکترهای دیگه است تا کاملا چک بشه و مطمئن بشیم که ان‌شاءالله مشکلی نیست.


تجویز پزشک من حرم درمانیست...


+ میلاد امام مهربونی‌ها، امام رضا(علیه‌السلام) مبارک!

 امیدوارم دلتون به لطف رضا همیشه راضی و شاد باشه :)

++ شب عیده، امشب یه نفر کنار پنجره فولاد رضا نشسته، یه نفر شیفت و گرفتار کار، یه نفر تو خونه‌اش تخت خوابیده یه نفر هم از این پهلو به اون پهلو میشه و خوابش نمی‌بره، اما این وسط یه عده چشم انتظارن، یه عده تو بیمارستان‌ها مریض دارن و دل نگرانن، یه عده هم رو تخت بیمارستان از دور زمزمه میکنن "السلام علیک یا علی‌ بن موسی الرضا المرتضی" !

دعا کنید، برای همه‌ی مریض‌ها دعا کنید که امام رضا مریض‌ها رو شفا میده!

+++ اون گوشه کنارها، کنار دعا برای همه‌ی مریض‌ها اگه شد برای مادر منم دعا کنید، مادرم امشب رو تخت یکی از همین بیمارستان‌ها بستریه.

۱ ۲
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan