سه شنبه ۲۰ فروردين ۹۸
سه شنبه ۲۰ فروردين ۹۸
پنجشنبه ۱۵ فروردين ۹۸
چهارشنبه ۱۴ فروردين ۹۸
شنبه ۱۰ فروردين ۹۸
چند ساله بودم؟ یادم نیست؛ کجا بودم؟ یادم نیست ؛ چه کسی بود؟ حتی این یکی را هم یادم نیست!
حالا که بهتر فکر میکنم میبینم هیچ کدام از جزئیات بالا مهم هم نبود که یادم بماند، مهم آن تک جملهای بود که وسط صحبت کردنش ناگهانی و بیهوا گفت 《دماغت کجه؟》 ، به معنای واقعی کلمه " کُپ " کردم، آنقدر غیرمنتظره بود که زبانم بند آمده بود!
_دماغم؟ نه!
_چرا دماغت یه ذره کجه! صدات هم تو دماغیه!
_صدام؟ اره انحراف بینی دارم احتمالا برای همینه!
نیم ساعت بعد در خانه بودم، درست روبروی آینهی بزرگ اتاقِ وسط تا جایی که میتوانستم به سمت آینه خم شده و بینیام را با کنجکاوی بررسی میکردم، اما انگار کجی در کار نبود. خواهرم را صدا زدم "بیو! یه لحظه بیو کارت دارُم؛ سِی کن بینُم دماغ مو کجه؟" ، مادر هم رسید، صورتم را درست مقابل چشمانشان گرفته و تا حد ممکن دقیق شدند ، مادر میگفت" نه! کجاش کجه؟" زینب ولی دقیقتر شده بود، بالاخره بعد از اندازهگیریهای مختلف گفت :
_عا، انگار یه میلیمتر سی ایور کجه ؛ حالا کی گفته دماغت کجه؟
_ یه زنی امروز داشت باهام حرف میزد یه دفعهای گفت دماغت کجه؟
_هَع! چطوری اینه دیده! خوب که دقت کنی انگار یه ذرهای صاف نی!
_نخیرم، حتما خیلی پیدایه که دیدشه
_ نه والا! مو تا امروز ندیده بودمش!
از آن روز جلوی آینه فقط کجی بینیام بود، صورتم را به آینه میچسباندم و خوب دقیق میشدم و آخر یک انحراف به سمت راست را میدیدم، گاهی حتی توهم میزدم و انحراف سمت چپ هم میدیدم! فردا در مدرسه فاطمه و سکینه با دقت فرا معمولی به چهرهام نگاه میکردند.
_ کجاش کجه اخه؟ والا مو که چیزی نمیبینُم
_راس میگه فرشته، اگه خطکش بذاری و خوب زوم کنی روت ، اره انگار یه میلی رفته سمت راست، ولی اینجوری پیدا نی بخدا
_ والا او یه جوری گفت دماغت کجه مو گفتم حتما کلا قوس برداشته!
_[میخندد] به نظرم سی بچهاش میخواستته که ایطوری زوم کرده! خوبه پسرو خوش باش نبیده!
_ ای مردهشور خوش و بچهاشه نَبَرِن، تمام دیشو تو فکر کجی دماغم بیدِمه، تازه مو حس ایکُنُم رفته سمت چپ!
_خا خا، توهم زدیه دِ !
به یاد آن روزی افتادم که یک نفر گفته بود "چقدر زیر چشمات سیاهه" ، از آن روز هم تا مدتها فقط در آینه دو چال سیاه زیر چشمهایم را میدیدم، فقط سیاهی و سیاهی؛ حالا هم دوباره شده بود کجی، کجی و کجی! هر چند که امروز دیگر همین هم مهم نیست، هر چند که هرگز دیگر کسی نپرسید "دماغت کجه؟" ولی تا مدتها همه چیز در آینه انحراف یک میلیمتری بینیام بود، و لاغیر!
+ حالا اینا رو نگفتم که بیاید برای یک میلی که پیدا هم نیست دل بسوزونین :))
گفتم که حواسمون باشه گاهی یه جملهی ساده دنیای یه آدم رو بههم میریزه، آرامشش رو میگیره! بیاید وسط عید دیدنیهامون فراموش نکنیم که چاق شدن دختر صاحب خونه، کجی ابروی اون یکی دخترش، کجی دماغ زنش، دندون افتادهی پسرش و غیره و غیره هیچ ربطی به ماها نداره و سئوال پرسیدن در موردش فقط فضولی و بیادبینم رو نشون میده، همین!
شنبه ۳ فروردين ۹۸
پنجشنبه ۱ فروردين ۹۸
دوشنبه ۲۷ اسفند ۹۷
يكشنبه ۲۶ اسفند ۹۷
مادر تماس گرفته بود که "با خوت نون بیار!" ، زودتر از کتابخانه زدم بیرون، هوا خوب بود و نسیمی ملایم بوی بهار را به مشامم میرساند؛ از همان درِ خروجی بوی عیدی فرهاد را پلی کردم تا نوروز را بیشتر حس کرده و حالِ خوبم را تقویت کنم؛ هنوز اما کمی دور نشده بودم که چشمم به مرد جوانی با لباسهای کثیف و رنگ و رو رفته افتاد که تا کمر در پلاستیکهای زبالهای درِ پشتی هتل خم شده بود و بطریهای پلاستیکی را بیرون میکشید؛ هنوز پشت سرش بودم و مرا ندیده بود، سرم را پایین انداخته و سریعتر از کنارش عبور کردم که مبادا نگاهی ناخودآگاه شرمندهاش کند.
حالم گرفته شد، بغض بیخ گلویم را گرفته بود، دیگر دیدن آبی دریا از خیابان جلویی و نسیم ملایم دمِ عصر بوی بهار نداشت، دیگر صدای فرهاد حالِ خوبم را دو چندان نمیکرد، دیگر شلوغی بازار و بوق ممتد ماشینها و چراغهای روشن مغازهها مثل یک امید و لبخند بر لبم نمینشست، دلم دنبال مرد تا کمر خمشده بود، دنبال کودکانش، دنبال زنی با دو خواهر بیمار که از پس هزینههای زندگی بر نمیآمد و چند روزِ قبل دیدم که پلاستیک مشکی بزرگ انداخته شده در سطل زبالهی مقابل خانهاش را به داخل میبرد، دلم دنبال تکتکِ کودکان زرد شده از فرط فقر بود، دنبال تکتک لباسهای پاره شده و شکمهای گرسنه...
صدای فرهاد را در گوشهایم خفه کردم و فقط شنیدم که رحیم عدنانی میگفت :
کُنارِ غریوُم که بردِ نصیبوم، یه عمره که سی خوم ایگوم ایگریوُم، سر لِشکِ زردُم بُخُون کوگِ رَشتَه ... مو کارون دردُم ، تیام حرس و خینه ...*
* کُنارِ (نوعی میوه) غریبم که سنگ نصیبم است ، یک عمر است که برای خودم میخوانم و گریه میکنم ؛ روی شاخهی زردم بخوان ای کبکِ بالغ ... من کارون دردم، چشمهایم پر از اشک و خون است ...
+ میتونیم الان بشینیم و با هم به دولت، به حکومت، به باعث بانیش و به ... فحش بدیم ولی نتیجهاش چیه؟ چیزی تغییر میکنه؟ نه!
پس اگه میتونید، اگه دستتون میرسه، توی خانوادههاتون، توی دورهمیهاتون مطرح کنید و حداقل نفری دههزار تومن کمک کنید، شاید برای شما مسخره بیاد ولی تهش میبینید توی یه مراسم ۱۰۰_۲۰۰ هزار تومن، یا کمتر و یا بیشتر، جمع شده و شاید یه گره کوچیک از یه نیازمند باز کنه! دمتون گرم!
روز میلاد اقاقیها را
جشن میگیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!
همهی چلچلهها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیهی جشن اقاقیها را
گل به دامن کرده است!
باز کن پنجرهها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
هیچ یادت هست
توی تاریکی شبهای بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینهی گلهای سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
حالیا معجزهی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچهی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقیها
جشن میگیرد!
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجرهها را
و بهاران را باور کن...
-
فروردين ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۲ ( ۲ )
-
تیر ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۲ ( ۳ )
-
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
دی ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
آبان ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
مهر ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
مرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
تیر ۱۴۰۱ ( ۳ )
-
خرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
اسفند ۱۴۰۰ ( ۵ )
-
بهمن ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
مهر ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۰ ( ۴ )
-
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
اسفند ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
بهمن ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
آذر ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
مهر ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
-
مرداد ۱۳۹۹ ( ۵ )
-
تیر ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
خرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
فروردين ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
اسفند ۱۳۹۸ ( ۱ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
آذر ۱۳۹۸ ( ۲ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
مهر ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۸ )
-
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱۴ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۹ )
-
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۷ )
-
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
شهریور ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
-
مرداد ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
-
تیر ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
-
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۶ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۴ )
-
فروردين ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
اسفند ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
دی ۱۳۹۶ ( ۸ )
-
آذر ۱۳۹۶ ( ۱۱ )
-
آبان ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
-
مهر ۱۳۹۶ ( ۱۶ )
-
شهریور ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
مرداد ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
-
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۴ )
-
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۹ )
-
فروردين ۱۳۹۶ ( ۷ )
-
اسفند ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
بهمن ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
آذر ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
-
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
-
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
-
مرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
-
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
-
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
-
شهریور ۱۳۹۴ ( ۴ )