هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


این بندر عزیز من؛ اینجا گناوه است...

سلام 

وبلاگ اقاگل چالش زبان مادری رو برگزار کرده و من هم شرکت کردم تا در حد توانم معرف زبان محلی شهرم باشم.

از اونجایی که استان بوشهر از لحاظ گویش یکی از متنوع ترین استان هاست و حتی زبان روستاهای اطراف شهرمون یا حتی بعضی بخش های دیگه ی شهرمون با هم خیلی فرق میکنه در اولین قدم باید اسم شهرم رو رونمایی کنم:) ... اینجا گناوه است:)

اما متن بازگردانی شده ی چالش :

یکی از شاعرَل رَه وِر رییس دُزَل وُ یه دل سیری وَش تعریف کِه.

رییس دُزَل گو تا جومِشه در بیارِن و از وِلات صَحراش کُنن.فقیر بدبخت هم تو سرما لخت رَه.

تو رَه سَگَل دینداش اُفتادن؛ایخاس یه سنگی وَرداره و سَگَلِه دیر کنه اما زمین یخ زده بی و سنگ گیرش نومَه.

گو وووووی اینا د چه مردُمونین که سگلشونه ول کردنه و سنگله جمع کِردِنِه.

رییس دُزَل از تو اتاق دیدش و صداشه فهمی ؛ خَنِدس. 

گو ای حکیم از مو یه چی بُخو. گو همی جومِه ی خومه بدینُم عامو، چی وَتون نَخاسُم.

ادم به خیر بقیه امید داره

مو خیره تونه نَخاسُم فقط جون خوتا شر نَرِسَن

رییس دُزَل دلش سیش سُوخت؛ گو تا جومِشه با یه قبای پوسی و چَن تِمن پیل بدنش تا وَرداره بِره.

پ ن 1:عنوان پست شعری از استاد مرحوم ایرج شمسی زاده است که در فلکه ی  ورودی شهر نوشته شده.

پ ن2 : زبان ما به زبان لرهای بختیاری شباهت داره.
اینم فایل صوتیش با صدای زشت خودم:)



والا من سیستمم ذغالیه
صدا رو پخش نمیکنه:)))
خخخخ اشکال نداره
چیز خاصی رو از دست ندادید:))
متن رو که متوجه شدید؟
تشکر از حضورتون
راستش دیدم تلفظ متنم سخته
اونم نخوندم:))
گفتم زود نظر گذاشتید:)))
خسته نباشید میگن بهتون:)
چقدر عجیب!! فکر میکردم همه ی جنوبیا مثل هم حرف میزنن! اصلا نمیدونستم این همه تفاوت هست و این شباهت عجیب به زبان لری!!!
اتفاقا شاید بشه گفت هیچ استانی به اندازه ی ما تنوع نداره.حتی روستا های اطراف هم مثل هم صحبت نمیکنن.
مثلا زبان دشتی که من اصلا متوجه نمیشم چیه و گاها به شوخی میگیم ترکیبی از انگلیسی و فارسیه:)
ممنون از حضورت
چقدر قشنگه لهجه تونم پیداست زمان فارسی صحبت کردن، عالیه :)
ممنونم لطف دارید
تشکر از حضورتون
خیلی عالی بود
عالی
احسنت
ممنونم
لطف دارید
تشکر از حضورتون
عالی بود عالی. من اصلا نمی دونستم گناوه ای ها زبون خودشون رو دارن. خوشحالم فهمیدم و شنیدم. 
لطف دارید.
خوشحالم که خوشتون اومده
تشکر از حضورتون
شنبه ۷ اسفند ۹۵ , ۱۴:۳۰ محمد حسین امینی
سلام

میشه ترجمه متن رو بزاری؟ :(
سلام
اگه به وبلاگ اقاگل مراجعه کنید متنش رو گذاشته:)
ممنون از حضورتون
خیلی زیبا بود البته این لهجه را من 
بخاطر اینکه حدود ده سال در استان بوشهر
بوده ام میشناسم من‌لهجه بوشهر را هم 
یاد گرفتم ..خیلی زیباست آمو
لطف دارید.
بوشهر هم شباهت تقریبی به ما داره:) 
لطف دارید عامو:)
ممنون از حضورتون
من اولین باره زبان شما رو شنیدم و هیچی نفمیدم ولی شیرینه :)
مرسی که خوندی ..
لطف دارید؛میتونید متن اصلی رو تو وبلاگ اقاگل بخونید:)
خواهش میکنم؛ممنونم که گوش دادید:)
تشکر از حضورتون
عالی بود
دقیقا هم هینقدر مهربون هستی و خوب :)
داداش من هم جنوب هست اما نزدیک بندرعباس
ممنون عزیزم
از کجا فهمیدی مهربونم؟!! حالا ریا نشه:)))
جنوب خیلی چیزهاش خوبه اما گرماش...:) ان شاا... که موفق باشن:)
ممنون از حضورت
:)
ممنون از حضورتون
سلام.آفرین :)
سلام
ممنونم:)
تشکر از حضورتون
به به..چ خوب :)
بندر گناوه از اون شهرهاییه ک اسمشو دوس داشتم از بچگی.. با اینکه از نزدیکیاشم رد نشدم!!

ی سوال ادبیاتی..
صدا مگه میتونه زشت باشه؟!
:)
لطف دارید بندر گناوه هم شما رو دوست داره:))
حس امیزی داره دیگه:))
هیچ وقت با یه کنکوری مباحث ادبیاتی نکنید:)))))
ممنون از حضورتون
:))) اینجاشو دیگه توجه نکرده بودم..
تسلیم! :)
این دفعه ۰.۲۵کم میکنم ولی دفعه ی بعد بیشتر دقت کنید:)))
:)
ممنون از حضورتون
وای عالی بود. 

سلام. با آرزوی موفقیت خانم کنکوری :))
ممنون:))
همچنین
تشکر از حضورتون
مِن گناوٓی؟
بله دقیقا منشم:) 
ممنون از حضورتون
خیلی خیلی قشنگ و طبییعی بود من اگه داور جشنواره چالش بودم شما اول میشدی :))
ممنونم شما لطف دارید.
:)))
سال نوتون هم مبارک
ممنون از حضورتون
وای خدای من چهقدر زیبا حرف زدییییییییییییییییی :* :* :* :* :*
لطف داری عزیزم:)
ممنون از حضورت
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan