هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


خدا به همراهت ...

هزار ابر نباریده توشه‌ی راهت
برو مسافر خسته خدا به همراهت

 قفس بهانه‌ی خوبی برای ماندن نیست
برو برو، برو این شهر جای ماندن نیست

برو که در قفس این غروب میمیری
که در تلاطم شط جنوب میمیری

برو غریبه که این‌جا غروب یعنی مرگ
جنوب یعنی آتش، جنوب یعنی مرگ

مسافر از غم تنهایی‌ام خبر داری
برو غریبه‌ی خسته تو هم پسر داری

شاعر : عبدالله رو

(ادامه ی این غزل را در اینجا  بخوانید )


بسیارزیباااااااااااا
تشکر
ممنون از حضورتون
قفس بهانه ی خوبی برای ماندن نیست...
ممنون از حضورتون
دوشنبه ۸ شهریور ۹۵ , ۲۲:۰۸ سیّد محمّد جعاوله
عالیست
نظر لطف شماست
ممنون از حضورتون
چه زیبا بود ((:
نظر لطف شماست
ممنون از حضورتون
تقدیم به مادران شهدای گمنام...
....
ممنون ار حضورتون
عالی مثل همیشه
مثل همیشه نظر لطف شماست
تشکر از حضورتون
بسیار عالی و زیبا
موفق باشیدددددددددد
نظر لطف شماست
ممنون از حضورتون
درود ،زیبا بود.
متشکرم
ممنون از حضورتون
سه شنبه ۹ شهریور ۹۵ , ۱۳:۱۲ ✿✿سرباز شیعه✿✿
احسنت

عاااااالی
نظر لطف شماست
ممنون از حضورتون
بى نظیر بود
موفق باشید
نظر لطف شماست
ممنون از حضورتون
ممنون
خواهش میکنم
بیت دوم
قفس بهانه‌ی خوبی برای ماندن نیست
برو برو، برو این شهر جای ماندن نیست
بله بیت زیباییه.
ممنون از حضورتون
سه شنبه ۹ شهریور ۹۵ , ۲۳:۲۳ احسان صادقی یزدان آباد
این شهر جای ماندن نیست...

عالی
تشکر
ممنون از حضورتون
عالیست...
تشکر
ممنون از حضورتون
شاعر آیا همون مجری تلویزیونی نیست؟
زیبا بود
متشکرم
بله خودشون هستند.
ممنون از حضورتون
ایشالا شهدا برامون دعا کنن...
ان شاا...
ممنون از حضورتون
من یه دکلمه ازش دارم
خیلی زیباست
شعرش مال محمد علی بهمنیه
با صدای عبدالله روا
اگه گذاشتمش، لینکشو همینجا میزارم
متشکرم
تو برنامه ی شبکه ی یک که مثل رادیوی تصویری بود :)) اجرا میکرد.در کل انسان توانا و خلاقیه چه در عرصه ی مجری گری و تلویزیون چه رادیو و چه شعر و نویسندگی.
ممنون لطف میکنید.
ممنون از حضورتون.
:"(
:)
ممنون از حضورتون
من خیلی نمیشناختمش
این لینک :
http://hesare-aseman.blog.ir/post/211
متشکرم
خیلی ممنون و متشکرم
ممنون از حضورتون
بسیار زیبا
نظر لطفتونه
ممنون از حضورتون
آفرین
:)
تشکر
ممنون از حضورتون
سلام
بسیار زیبا
اونجا هم رفتم.
موفق و مانا باشید
سلام
متشکرم
ممنون از حضورتون
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan