هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


مساحت زیست من

از طرف آقای روزمرگی به چالش مساحت زیست دعوت شدم.

چندین روز فکر کردم که ببینم به جز خانواده چه چیزهایی عضو اصلی مساحت زیستم به حساب میان؛ با وجود این که تو زمان ها و شرایط مختلف مساحت زیست هر کس تغییر میکنه اما بالاخره موفق شدم چند مورد که همیشه ثابت بودن رو پیدا کنم.

شعر(دفتر شعر) ؛ نوشتن(قلم) ؛ موبایل و هندزفی

مزار دو شهید گمنام شهرمون با منظره ی زیبای رو به دریاش که آرامگاه من به حساب میان

+ تمام دنبال کننده های وبم رو به چالش"مساحت زیست"دعوت میکنم:)

تا هفته پیش مساحت زیست تون مداد نرم و پاک کن و تراش بودا :))
بعلاوه یک عالمه کتاب تست. :D
تموم شد و رفت. به همین سادگی.

هعی اره واقعا:)) گفتم که تو شرایط مختلف تغییر میکنه:)
نه هنوز معلوم نیست تموم شده باشه:/
ممنون از حضورتون
چ ویوی قشنگی داره این یادواره.. :) روحشون شاد...
مساحت زیستتون پر طراوت...


+ هندزفی چیست؟! :)
بله خیلی قشنگه:) ان شاا...
ممنونم:)
+همون حسن فری خودمونه:))
ممنون از حضورتون
👍👍
:)
ممنون از حضورت
شنبه ۱۷ تیر ۹۶ , ۰۷:۱۲ مهرداد طارقلی
سلام

اون هندزفی خیلی جالبه :) که تو مساحت زیستون جا گرفته...
سلام
چرا؟من همیشه از هندزفری استفاده میکنم چه وقتی تو خیابون پیاده ام و چه وقتی تو خونه باشم.
ممنون از حضورتون
شنبه ۱۷ تیر ۹۶ , ۰۸:۱۳ دچـــــ ـــــار
مساحتت زیستتون رو به رشد باد :)
ممنونم ولی دعات زود گرفته کلی کتاب بهش اضافه شده:))
ممنون از حضورتون
شنبه ۱۷ تیر ۹۶ , ۰۹:۳۴ دچـــــ ـــــار
کنکور تموم شد؟ :)
۹۶ آره ولی ۹۷ در راهه:|| 

چه جالب!
:)
ممنون از حضورتون
اگر بنده رو دعوت میکنید با این چالش، حداقل نیاز به یه هارد دوترابایتی هست
البته ممکنه کمم بیاد :))
:))) خدا وسعت بده همچنان:))
ممنون از حضورتون
مساحت زیست من به وسعت قلب همه شما دوستان عزیزه😋😉😃
:))
خدا به اعتماد به نفستون وسعت بده:))
ممنون از حضورتون
:)
ممنون از حضورتون
آی گفتی شهدای گمنام... میعادگاه ِ عشق هست اونجا برای من بس که آرامش داره :)
خیلی حس خوبی داره...پر از ارامشه:)
ممنون ار حضورت
من از چالش بدم میاد.مخصوصا از کلمه اش.
توی گروه بسیج محل بعد از یک دوره درخشان و پر طرفدار و محبوبیت بین بچه های بسیج(بخاطر همدلی و خدمات و اردو ها و کار های مختلفی که طی یکسال مسئولیت فرهنگی  کردم) مسئولیت گروه تلگرامش شدم که خودجوش توسط مسئول سایبری دایر شده بود.
یه بچه دبیرستانی از خدا بی خبری اومد گفت چالش راه انداختیم بیاید فلان آدرس و چالش قهر با دوست دختر و برای تبلیغ گروه چند تا عکس از مکالمه ی نا پسند بین دختر و پسر های گروهشون در تلگرام گذاشت.
من موندم آخه توی بسیج از این حرفا نبود ولی اونجا توی گروه که بعضیا با نام مستعار اومده بودند، همه با وقاحت ازش دفاع کردن خیلی هم توهین و بی احترامی کردند و منو متهم کردند و تا چند وقت بعد هم هم پشت سرم چرت  و پرت گفتن و حرف در آوردن و هم هر جایی ر میشدم توی شهر آشنایی از بسیج منو میشناخت فوری واکنشی نشون میاد و خلاصه تیکه و حرف مردم اذیتم کرد و خاطره ی بدی از این چالش دارم.
کوچیکترین خاطره این بود که فرمانده پایگاه که صمیمی ترین رفیقم بود اون شب عوض اعتماد به حرف من اومد و علاوه بر بر گردوندن اون کسی که اخراج کردم به گروه منو با احترام از مسئولیت گروه نه بلکه از عضویت گروه برکنار کرد و این عند بی اعتمادی دو دوست نسبت به همدیگه بود.
گور بابای بسیج با اون اعضاش من حتی رفیق فاربریکمم اونجا برام غریبه شد.چالش کیلو چند.
چالش که بد نیست هم هیجان انگیزه و هم سرگرمیه ولی اون چالشی که اون آقا برگزار کرده خیلی الکی بوده،دوست دختر نمیخواید خو بهتر نخواید دیگه چالش و دعوا و اینا نمی خواد که!رفیق اینجوری بهتر که نباشه‌.
ممنون از حضورتون
اصلا متوجه نشدید که چی میگم.
رفیق من که خود فرمانده بسیج محل بود اون اصلا حرف از دوستی با دختر نمی زنه!
اون اعضای بسیج بودند که چنین چالشی راه انداختند و من بعد از اخراجشون و حذف پیام هاشون از گروه تلگرام، مورد سرزنش رفیقم قرار گرفتم.
چون قضیه رو بر عکس و وارونه توضیح دادند همه ی اعضا با دست به یکی کردنشون!
بگذریم شما در کمورد انتخاب رشته هم متوجه راهنمایی من نشدید(منی که این نهمین کنکوریه که میدم) من دیگه این وب نظر نمیدم.
منظور من این بود بمونید مثل من هر سال قبول نشید خوبه؟ خب یه رشته که قبول شدید برید بعدا راه زیاده که تغییر بدید به رشته دلخواه.اما شما فقط حرف خودتون رو تکرار کردید(حرفی که در جواب دیگران گفتید) و اون این بود که رشته دلخواهتون رو میخواید برید و متوجه نشدید اصلا منم گفتم بعد از اینکه رشته ای که قبول شدید رفتید، راه برای تغییر رشته به رشتهی دلبخواهتون هست.بگذریم...

در ضمن قضیه من در تکرار کنکور فرق داره من میخوام دولتی و یه جای رایگاه و سعی دارم در رشته خوبی قبول بشم و درس تاثیری توی کارم نداره(کارگری) برای همین اصلا کنکور برام مهم نیست درس هم کم اهمیته.

خداحافظ
به هر حال دوست شما باید از خود شما موضوع رو می پرسید به نظر من.
نمیدونم چرا ناراحت شدید من گفتم اینجوری نمیرم چون امکان تغییر رشته به پزشکی فقط یه راه هست که اونم خیلی سخته، اگه بمونم و یه سال دیگه تلاش کنم به نظرم این بهتر باشه و تازه اینکه بخونم و بعدا تغییر رشته بدم به هر دلیلی اگه نتونم بعدا ممکنه پشیمون بشم.
منم فقط دانشگاه دولتی میخوام برم و فقط همون رو انتخاب کردم، ان شاا... که یه رشته ی خوب قبول بشید.
+ قصد من ناراحت کردن شما نبود امیدوارم ناراحت نشید، راستش حتی نفهمیدم از چی هم دلگیر شدید.
تشکر از حضورتون
پنجشنبه ۲۲ تیر ۹۶ , ۰۸:۵۱ این مطلب نوشته شده توسط: علی احمدی
از اینکه یادم افتاد رفیق خوبم باهام سر سنگین شد و غیره بیشتر ناراحت شدم.ببخشید اگر تو ناراحتی که کامنت قبلی رو نوشتم شما هم ناراحت کردم و ان شاء الله موفق باشید و هر چی دلتون میخواد قبول بشید خواهرم.
خواهش میکنم.
ممنونم
تشکر از حضورتون
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan