هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


سپیده:)

حدودا ۱۰،۱۲ سال پیش بود، آن موقع‌‌ هنوز موبایل به فراوانی حالا نبود و هر کس با کسی کار داشت باید با تلفن خانه تماس می‌گرفت، ساعت حدود ده صبح بود که تلفن زنگ خورد و طبق معمول منِ کودک با صدای کودک‌تر تلفن را برداشتم:
_ الو
_ سلام
_سلام خوبی؟
فرد پشت تلفن مثل خیلی‌های دیگر انقدر گرم شروع به احوال‌پرسی کرد که من برای بار هزارم به اشتباه فکر کردم یکی از برادرانم است و مثل خودش خیلی گرم جواب دادم!
_ [خیلی با ذوق و شوق] ممنون، تو خوبی؟خسته نباشی!
_خیلی ممنون،تونَم خسته نباشی،ابراهیم‌ خونه است؟
من که مثل لاستیک بادم خالی شده بود تازه فهمیدم که فرد پشت تلفن دوست برادرم است نه خودش!
_ نه رفته بیرون.
_ خب وقتی اومد بهش میگی دوستش پیراسته زنگ زد؟
_ باشه
_ خداحافظ 
 اول ظهر ابراهیم آمد ، پریدم جلویش و با حالت سوپرایز تولدت مبارک گفتم"سپیده زنگ زد"
_ کی؟[ با حالت داد مانند]
_سپیده!
_ بینُم قضا تو خرِمون نیکُنی که بیان بگن سپیده دِ کیه؟
_مو چیفهمم کیه، خوش گو بگو سپیده!
_ سپیده! خب نگفت کیه؟ چکار داره؟
_ نه فقط گفت سیش بگو دوستت سپیده زنگ زده.
_مو رفیق سپیده نداشتم خو!
یک ساعت بعد دوباره تلفن زنگ خورد و اینبار خودش جواب داد، چند دقیقه صحبت کرد و وقتی قطع کرد مثل بمب ترکید، بچه‌ها پرسیدند "چیه؟" و او هم همانطور که می‌خندید ماجرای سپیده را تعریف کرد و بلند به من گفت: ایگوم خدا سپیده کیه دیگه؟ نگو ر.پیراسته بیده! اخه سپیده کجا و پیراسته کجا؟
از آن روز پیراسته در خانه‌ی ما به اسم سپیده معروف شد و تا مدت زیادی هم به من می‌گفتند سپیده؛ تقریبا یکی، دوسال بعد سپیده ازدواج کرد و با خانمش به خانه‌ی ما آمدند، انقدر اهل خانه ضایع بازی در اوردند و به بنده‌ی خدا خندیدند که مجبور شدم برای خانمش ماجرا را تعریف کنم(تا سوء برداشت نکنه) وقتی شنید کلی خندید و گفت" ها واقعا هم ریش(بهش) ایا سپیده بو" [بنده‌ی خدا یه خرده بیشتر از حالت معمول سبزه بود] بعد هم رفت برای خود سپیده تعریف کرد و یک سری هم منِ طفل جلوی سپیده خجالت کشیدم و بعد هم یحتمل ماجرا به جیبوتی، گینه‌ی نو، گینه‌ی بیسائو(یا به قول ما گینه‌ی بی‌صاحبو)، ایالات متحده‌ی امریکا، شرق نیوزلند و ... رسید و اخرین نفرات هم احتمالا شما بودید که با خواندن پست مطلع شدید:))
پ‌ن: از حقوق کودکان دفاع کنید و کمتر اونها رو ضایع کنید:)
+ این اتفاقات در طی عمر با برکت من بیش از صدبار تکرار شده و همچنان هم تکرار میشه!
++ اینکه کارمند سازمان نظام پزشکی سه بار تاکید کرد تَنگَکِ سوم و من باز موقع انتقال ادرس گفتم کانکس سوم هم هیچی از ارزش‌های من‌ کم‌ نمیکنه:))
وای وای وای
^_^
تصویر گوشه وبت دلمو برد *_*
:)
قابل نداره؟:))
:)))
خب باید بگم که پیش میاد دیگه. عیب نداره :))
اگه مامانم پشیمون نمی‌شد و اسمم رو سپیده می‌گذاشتند بیشتر می‌خندیدم :| :)))
:))
اره واقعا پیش میاد:D
اره:))) ولی سپیده هم اسم قشنگیه ها:)
خخخخخ سپیده
پیراسته
خدایا : )))))))))))))
خب بعضی حروفش مشترکه دیگه،ادم اشتباه میکنه:)))
قشنگه ولی اسمِ خودم قشنگ‌تره :| :)))
اره،خودتم قشنگی:)
در حال خنده ...
همیشه به خنده:)
یعنی لهجه ت داغونم کرد. مرسی خیلی خوب بود
لهجه‌ی ما خدادادی دل میبره:D خواهش میکنم:)
فرشته قشنگ‌تره ♡_♡
قربانت:**
یسنای ما چهار سالشه "ترینیداد و توباگو" رو درست تلفظ می کنه اونوقت... [در حال گاز زدن زمین] 😂😂😂
:| اصلا بچه‌ها تلفظات اشتباهشون بانمکشون میکنه:| :)))
چی رو؟ اینا که گفتی اسم بودن؟:)))
آره مثل آکولات 😂
بشباق

آره اسم یه کشوره 😂😂
قبلنا ما رو با قسطنطنیه اسکل می کردن الانا با اسم این کشور
ولی یسنا خوب تونست تلفظ کنه و همه مون دهنمون از تعجب باز موند 😮

اینم توضیح بیشتر

مُلب( سارا به مبل میگفت)
قسطنطنیه املاش سخت بود ولی تلفظش اسون بود، بابا ایول یه یسنا من هنوز نمیتونم حفظی درست تلفظش کنم:)))
😂😂 آره املاش سخته
باورت میشه وقتی خواستم تایپش کنم یه بار روی زمین نوشتمش 😂😂
انقدر داغونم 😁😂
:))) منم گاهی همین کار رو میکنم:))

اصلا شیرینی زندگی به همیناست (: 
خیلی هم باارزشی 
خوشمزه ی کی بودی؟؟ (((: 
:))
قربونت:)
حقوق کودکان چیه به نظر شما؟
یکیش اینه که مسخره‌شون نکنیم، البته شوخی فرق داره:)
یکی دیگه‌اش اینه که به سئوالاتشون جواب بدیم:)
یکی دیگه‌اش اینه که بچه‌ها رو نزنیم‌ چون زورمون بیشتره:)
بعدی اینکه درست تربیتشون کنیم:)
و ...:)
همینکه برادرتون زنده از این آزمایش بیرون اومده بوده جای شکر داشته. :)

بله، به نکته‌ی ظریفی اشاره کردید:D
لهجه کجاییه؟
بخشی از استان بوشهر:)
خانواده ی منم هنوز ضایع بازی های بیست سال پیش منو بین جمع های غریبه و آشنا تعریف میکن نو هر هر میخندن!
بامزه بود خاطره ات :)
یه چیزیش خوبه که اونها هم تا دلت بخواد از این اشتباهات دارن و من راحت مقابله به مثل میکنم:)) 
مرسی، بامزگی از خودتونه:D
متن خوبی بود :)
ممنون:)
سلام
خیلی زیبا بود خصوصا اینکه محاوره ها با لهجه بود
برای کجاست این لهجه زیبا؟
سلام
لطف دارید:)
بخشی از استان بوشهر، شهر گناوه:)
مثل یه راز پیش خودمون نگه می داریم :)
عجب رازی،رازی که همه میدوننش:))
مثل همیشه عالی
نظر شما هنوز عالی‌تره که همیشه با دقت و ظرافت کامل می‌خونید :|
حالا سپیده و پیراسته چندتا واج مشترک دارن..
اما دیگه تنگک(یعنی چی؟) و کانکس انصافا هیچ جوره شبیه هم نیستن! :)
اونها هم دوتاشون "ک" دارن دیگه:)) تنگک اسم یه محله است تو بوشهر:)

نه اهالی گوانتنامو موندن
اونجا برقش بیست و چهار ساعته قطه

خب پس میتونید سفیر من باشید و برید خبر رو به اونجا هم برسونید:))
چقدر قشنگ با خوب با لهجه مینویسیییی:)) منم یه بار شاید امتحان کردم:)) اگه اشتباه نکنم لری بختیاریه؟ درسته؟ 
+داستان سپیده عالی بود:)) کلی خندیدم:)) شاید اون موقع از اینکه به خاطر این اشتباهت بهت خندیدن ناراحت شدی، ولی تکرار این اشتباهات خنده دار و گوگولی بچه ها خودش تا سالها باعث شادی بقیه خانواده ها میشه :))
لطف داری:) حتما امتحان کن:) نه زبان گناوئیه که خیلی به زبان بختیاری شباهت داره،ولی بختیاری ها خیلی غلیظ‌تر صحبت میکنن ، ولی عمده‌ی تفاوتش تو اَ ، اِ ، اُ هست:)
آره اون موقع ناراحت شدم ولی الان خودمم باهاش میخندم و حتی گاهی خودم یادآوری میکنم برای خنده، البته خودشون هم از این دست اشتباهات کم ندارن:)
قشنگ و خوب*
:)
فقط لهجه ش:)))
:))
با اون مستور اول چه فرقی داری؟:)
من بچه بودم همکلاسی داشتم اسمش سپیده بود ..من اشتباهی میگفتم بهش سفیده..چقد خدیدن بهم نامردا
:)))
عزیزم:)) سفیده هم شبیهشه دیگه:))
اصلا شما مقصر نیستی
مشکل از فامیلی اون بود
اصلا باور کنید شاید فامیلیش همون سپیده بوده خواسته شما رو اذیت کنه😁😂
اتفاقا پیراسته هم فامیل جالبیه:)
اصلا بنده‌ی خدا سپیده به تریپش نمی‌خورد، نمیدونم چطوری پیراسته شده بود سپیده تو ذهن‌ من :))
آقا داداش چه خوب جا نزده ها :)) ولی پیراسته و سپیده؟! اونوقت صدای طرف مردونه بوده . چرا واقعاً؟ اجازه داریم در این یه مورد خاص کودکان رو مسخره کنیم؟ :)) 
اره خوب مدیریتش کرد:))
خب من که میدونستم پسره فقط فامیلش تو ذهنم قاطی شده بود ولی بقیه که صداش رو نشنیده بودن اول فکر کردن دختره:) کودکان رو نه ولی کودکیِ بزرگسالان بلامانع است:))
آهان چه جالب ^-^ ولی فکر کنم یه جورایی لری حساب میشه‌. درسته؟
اره تقریبا :)
چه لهجه‌ی شیرینی:))

لطف دارید:)
منم فقط برا سه تا از همکارا خوندم فوقش عصر بر اهل خونه هم تعریف کنم، فردام میرم خونه داداشم فقط برا اونا تعریف میکنم و تمام. خیالت راحت جایی درز پیدا نمیکنه. :)
کس دیگه‌ای نبود؟ مدیونی اگه هنوزم کسی رو بشناسی ولی براش تعریف نکنی:))
خیالم راحت شد خصوصا با خوندن کامنت تو:D
فکر کنم کلا فرقیم
من خودمم
تازه اینجا رو یافتم :)
اونم‌ خودشه:) از بابت تشابه اسمی پرسیدم:)
خوش اومدی به جمع ما:)
آها یادم افتاد فردا برا ماموریت میرم تبریز دو روز هم مرخصی گرفتم با دوستام قرار دارم به اونام میگم تا این حد از دستم برمیاد. :))
دستت درد نکنه، من که ازت راضیم خدا هم راضی باشه:))

اینقده بهم میچسبه هرکس با لهجه خودشون مینویسه :)
چقدر عکس بالا گوشه وبت دلبره :)
نوش جونت:)
خودمم خیلی دوسش دارم،خوشحالم که همه خوششون اومده:)
خیلی خوب بود :)))

من یه دوستی که داشتم که اسم خواهرش سپیده بود. مادربزرگش بهش میگفت سفیده!
اون بنده خدا هم اتفاقا زیادی سبزه بود
:))
کلا مادربزرگ‌ها تو ساختن اسامی جدید تبحر خاصی دارن، مثلا همیجا گفتم که مادر بزرگم به بهنام می‌گفت دینام:))
:))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan