هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


گرمای دلت همیشه مردادی باد

هیچ وقت عاشق تابستان نبوده‌ام، نه تنها عاشق که هیچ‌گاه دوست‌دارش هم نبوده‌ام، تابستان برای من یعنی ظهرهای گرم و سوزان مرداد و شهریور، عصرهای حبس شده در خانه از ترس شرجی نفس‌گیر، سیلی‌های بی‌رحمانه‌ی تَش‌باد بر گونه‌های سرخ تیر، خلوت زود هنگام رخنه کرده‌‌ی اوایل ظهر در دل شهر، تنهایی هراس انگیز و تشنگی عابر خسته در کوچه‌ پس‌کوچه‌های سوزان، فریاد‌های گم‌شده در صدای کولر، شرشر عرق کارگر خسته‌ی نشسته در سایه‌ و هجوم وحشیانه‌ی باد گرم بر تن نحیفش، پیراهن خیس و چسبیده‌ی رفتگر شهرداری و مامور همراه ماشین حمل زباله، تابش مستقیم آفتاب روی سر ماهیگیر پیر، کشاورز پخته با فصل خرماپزان، جثه‌ی ضعیف و خسته‌ی پسرک دستفروش‌ کنار خیابان، صورت آفتاب سوخته‌ی پیرزن و پیرمرد سبزی فروش بازار تره‌بار... تابستان برای من یعنی تَش باد و شرجی و گرما و گرما و گرما...


+ من که هیچ‌گاه تابستان و گرما را دوست نداشته‌ام اما اولین‌روزهای تابستان بر دوست‌دارن تابستان،فصل میوه‌های رنگارنگ،هوس گاه و بی‌گاه بستنی و یخمک و یخ‌‌ در بهشت و فالوده، مبارک:)

عنوان: خورشید‌ترین تاب و تب تابستان ... گرمای دلت همیشه مردادی باد!

شنبه ۲ تیر ۹۷ , ۱۴:۲۹ آقای مُرَّدَد
چه عکسی! چقدر پارادوکس! چقدر در هم بر هم!
کاشیِ نود ساله ی روی دیوار. سبد های پلاستیکیِ مُدرن. کف سنگفرش شده.یخچال بدجوری جدیدِ مُبَلِّغِ پِپسی.پلاک قدیم در کنار کد پستیِ جدید. چادر از رده خارج شده. سیم کشیِ همینطورکی.دیوار ریختۀ شلخته. چیدمان خوش سلیقه و رنگ‌بندی شدۀ میوه ها.کولر آfیِ قدیمی. دلستر زیر میز... :)

ماشالا به این همه دقت، خودم بیشتر بخاطر رنگ‌ها و محیط صمیمی و نوستالژیک عکس ازش خوشم اومد، یه احساس خوبی به آدم‌ میده:)
تابستون خیلی عالیه
خوش بگذره

متشکرم، به شما هم:)
بهت حق میدم که دوست دار تابستون نباشی شهر شما واقعا هوای گرمی داره توی این فصل از سال.
اما برعکس ما تبریزی ها عاشق تابستونیم اغلب. البته به شرطی که هواش بهاری باشه مث امسال که شب ها با لحاف میخوابیم هنوز:)
ما خیلی وقته تابستونمون شروع شده ولی اوجش تیر تا شهریوره:)
حق میدم شما دوست داشته باشید،گرمای اونجا باید دلچسب باشه نه ازار دهنده:)
وای تصویر منو برد ^__^
وای طالبی :دی از اون خوب خوب هاش :)))

من ده ام تیر ، دوازده تیر و بیست مرداد و آخر شهریور رو بخاطر تولد عزیزانم دوست دارم :))
بخصوص ده تیر و آخر شهریور (البته به روایتی ) 

ولی واقعا بچه که بودم شهریور رو بیشتر از ماههای دیگه تابستون  دوست داشتم چون شهریور که میشد میرفتیم مشهد و هر سال این پروسه ی  سفر به مشهد در زمان مادرم رقم میخورد :))


+

تابستون ات بخیر و شادی و خوشی ایشالا :)


اره عکس قشنگیه:)
من نه تنها طالبی نمی‌خورم از بوش هم متنفرم:|
خب منم مرداد و شهریور تولد عزیزانمه ولی این چیزی از گرمای تابستون کم نمیکنه:))

خدا رحمت کنه مادرت رو عزیزم.
+ متشکرم، برای تو هم همینطور:*
منم هوای گرم گیلان رو اصلا دوست ندارم:/
انرژی آدمُ میگیره 
نمیشه درس خوند 
فقط میتونی با کولر روشن و پتو بخوابی همین:)
اینجا هم همینه، عملا آدم رو راکد میکنه:| گرما و شرجی نفس‌گیر که گلبول های سفید ادم رو هم تبخیر میکنه:))

تابستون تنها خوبیش اینه که نوید اومدن پاییز رو میده و لا غیر
و ما زمستان چیز دیگریست:))
بو به اون خوبی :))
بوی طالبی ^__^

واقعا کم نمیکنه ولی آسون میکنه که ؛)


ممنونم 
سلامت باشی عزیز جان 


+

خواهش 
مرسی
کلاً از بوهای شیرین بدم میاد:)
نه بابا همیشه بهشون میگم اخه ماه قحط بود؟ دل گرما اخه؟:))
قربانت:*
من به معنای واقعیِ کلمه از تابستون متنفرم :| با اون میوه‌هاش :/
و این چیزی از زیباییِ قلمت و اون تصویرِ رنگی‌رنگی کم نمی‌کنه ^_^
منم از خودش بدم میاد اما میوه‌های خوبه،یعنی فقط میوه‌هاش خوبه فکر کنم:))
عزیزم،لطف داری، اخه یه آدم چقدر میتونه خوب باشه؟:**

خودت رو میگی؟! -_^
تو که تا بی‌نهایت مهربونی :))
مشخص نبود کی رو میگم؟:))
همون سئوال قبلی:))
شنبه ۲ تیر ۹۷ , ۱۹:۳۸ آقای مُرَّدَد
نه آخه میدونی انقدر گفتی از تابستون بدت میاد که این تصویر با رنگهای به قول شما حس خوب دهنده، به پُستت نمیاد. :D رنگهاش گرمه. دلچسبه. اجزاء داخل عکس که خیلی دلچسب‌ترن. شمام که خوشت اومده. پس تابستون چشه؟ حالا آنسوی گرمای ایران زمین زندگی میکنی که نباید به تابستون گیر بدی... :D تابستون خوبه. تابستونی ها خوب تر و مخصوصا تیر ماهیا
تابستون نفسم رو میبره،راکدم میکنه، هر سال چند روزش رو گرما زده میشم، گرما به شدت کسایی که کار میکنن رو اذیت میکنه و دیدن این صحنه‌ها واقعا زجر اوره، تابستون برای مناطق خنک خوبه،جاهایی که گرماش به بالای ۴۰ و رطوبتش به بالای ۶۰ نمیرسه خوبه اما برای ما عملا زجره، حالا اینکه عکس قشنگه و حال و هوای خوبی داره دلیل نمیشه تابستون با گرمای وحشتناکش هم دوست داشتنی باشه:)
اها پس تابستونی هستید، طبق تحقیقات من روی افراد معمولا کسایی که متولد زمستون هستن به سرما و کسایی که متولد تابستون هستن به گرما علاقه دارن:)
یه تابستونه و یه یخ در بهشت...
و البته شرجی و گرما:| ولی اره یخ‌ در بهشت میچسبه:)
من سرما رو ترجیح میدم؛ میشه حداقل یه لباس بیشتر پوشید؛ گرما رو چیکار کنیم؟!
اره دقیقا، با گرما چه کنیم اخه؟ من که هرسال گرما زده میشم:|
يكشنبه ۳ تیر ۹۷ , ۱۸:۵۰ همطاف یلنیـــز
سلام سلام
من متولد تابستان هستم اما به سرما عاشقم. البته هندوانه هم دوست دارم بسی هندوانه تابستان را
و البته فقط تابستان می شود آب دوغ خیار خورد ها
و این عکس مرا یاد کوچه های قم، نزدیک حرم انداخت سمت پل آهنچی. چندبار که رفته بودیم زیارت و آنسو اتاق گرفته بودیم از مغازه هایی شبیه همین عکس، خرید می کردیم.
سلام×2 :)
در هر چیزی استثنا هم هست دیگه، اینجا هم شما استثنائید:)
شاید مربوط به همونجا باشه، من نمیدونم عکس مال کجاست:)
من که عاشق زمستونم 
من نیز:)
سلام جالب بود
سلام
:)
چرا تبلیغ پپسی آخه؟ ههه
کولا خوبه؟:)
دوشنبه ۴ تیر ۹۷ , ۱۵:۲۹ علی محمدرضائی
من که عاشق تابستونم چون ازشر این معلمای بوووووووق راحت میشم...
بااینکه درس وزندگی رو دوس دارم ولی خب معلممان بووووووق هستند...
بگذریم....
این همه میوه دیدم دلم خواست...
برم سریخچال یه چیزی بخورم...
وچه دقتی داشت آقای مردد...
خسته نباشی دلاور...
خداقوت پهلوان...
چندسال پیش بهم گفتن یه روز دلت برای مدرسه تنگ میشه گفتم عمرا،الان بهش رسیدم. تموم که بشه حتی دلت برای همین معلم‌ها هم تنگ میشه:)
نوش‌جان:)
دوشنبه ۴ تیر ۹۷ , ۲۱:۰۲ علی محمدرضائی
البته که تنگ میشه دلم چون الان که سه ماهه کلاسها تموم شده و دارم برای کنکور میخونم برای کلاس ها تنگ شده ولی خب بعضیاشون واقعا رو اعصابن
اره میدونم، بیشتر برای کلاس و دوستان دل ادم تنگ میشه:)
اوهوم
:)
سلام عزیزم از وبلاگت خوشم اومده میخواستم تبادل لینک کنیم سایتم با روزانه 3 تا 5 هزار بازدید هست خوشحال میشم پیشنهادمو قبول کنی ... میتونی از طریق سایتم باهام در ارتباط باشی
سلام:)
جمعه ۸ تیر ۹۷ , ۱۵:۵۱ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
منم گرما رو دوست ندارم:-(
ولی سه ماه تعطیلات چیزی نیست که بگم دوسش ندارم:-)
منم:|
جای تعطیلاتمون خوب نیست به نظرم،باید زمستون یا پاییز باشه:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan