هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


نامه‌های پنج‌شنبه [۴]

معشوق پاییزی من، سلام!
بخوان فال حافظی را که در عصر پنج‌شنبه‌‌ای بهاری، کنار فنجانی موسیقی و مچاله شده از سوزِ سرمای نبودنت به یادگار زده‌ام! 
بخوان‌ جانم که تعبیرش همه تویی و تو...

ما بی‌غمانِ مستِ دل از دست داده‌ایم 
همراز عشق و هم‌نفسِ جام باده‌ایم
بر ما بسی کمان ملامت کشیده‌اند 
تا کار خود ز ابروی جانان گشاده‌ایم‌
 ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده‌ای
 ما آن شقایقیم که با داغ زاده‌ایم
 پیر مغان ز توبه ما گر ملول شد
 گو باده صاف کن که به عذر ایستاده‌ایم 
کار از تو می‌رود مددی ای دلیل راه 
کانصاف می‌دهیم و ز راه اوفتاده‌ایم
 چون لاله می‌ مبین و قدح در میان کار
 این داغ بین که بر دل خونین نهاده‌ایم 
گفتی که حافظ این همه رنگ و خیال چیست
 نقش غلط مبین که همان لوح ساده‌ایم



دریافت
اول تصور کردم اجرای استاد شجریانه. تصنیف سرخوشان. 
موسیقی رو دوست داشتم. چسبید. :)
البته یه کم طعم غروب جمعه می‌داد.
فکر کنم شنیده باشمش، ولی من خیلی به تصنیف علاقه ندارم :)
نوش‌روح :)
اره برای خودمم همین‌طوره،نوشته بودم همش احساس میکنم امروز غروب جمعه است نه پنج‌شنبه!
نامه هایتان رو دوست:)
ممنونم :)
چه دلنشین بود آقای سپنتا
مرسی
قربانت :)

+میدونی به چه نتیجه‌ای رسیدم؟ شماها آهنگ‌های کانال رو گوش نمی‌کنید انگار! :))

غزل ناب با موسیقی گوش نواز :)
زیبا نوشتید، مثل هربار :)
اشعار حافظ الحق که نابه؛ موسیقی برای خودمم خیلی دوست داشتنیه :)
ممنونم، لطف دارید :)
سلام
و سلام بر معشوق پاییزی شما...
و این مصرع آخر شعر رو «نقش غلط مبین که همان لوح ساده‌ایم» دوست دارم.
سلام
من نویسنده‌ی این پست‌ها هستم ولی دخترک نامه‌نویس قصه من نیستم، پس معشوقه‌اش هم معشوق من نیست :)

:)
والله نت من کلا تو دانلود آهنگهای تو و آقاگل میره:)
ندیدم لابد
من‌ کم میذارم که:))
منم از جانب آهنگ‌های آقاگل زجر کشیده‌ام، نصف حجم اینترنتم صرف دانلود میشه :))
هر موقع و هر جا این مدل عکسو و این دختره رو میبینم یاد تو میفتم

و با خودم میگم کاش براش میفرستادم:))
خیلی این شخصیت کارتونی رو دوست دارم، اتفاقی هم تو نت با عکس‌هاش آشنا شدم :)

:))
 عزیزم :**
ایشالا همه نبودن ها.. روزی ب بودن ها و ماندن ها تبدیل شه...

تصویر وصف حال خودتونه؟ :)

ان‌شاءالله اگه صلاحه روزی نبودن‌ها به بودن‌ها و موندن‌ها برسه برای همه :)

نه من نیستم! تصویر همین دخترک نامه‌نویس و حالاتشه، اگه بقیه‌ی نامه‌های پنج‌شنبه رو هم نگاه کنید بیشتر باهاش آشنا می‌شید :)
این دخترک اسمش فرشته است، متولد زمستونه، عاشق سرماست،الان آنگلبرگ زندگی میکنه ولی این نامه‌ها رو بیست سال قبل برای معشوقه‌اش نوشته :)
چرا پاییزیه معشوقه ات؟!
معشوقه‌ی من نیست، معشوقه‌ی دخترک نامه نویسه :)

+ چون فکر می‌کنم ترکیب دختر زمستون با پسر پاییز و زمستون خوب میشه، دختر زمستون عاشق سرماست و از سرما لذت میبره، لذت‌های زمستونی رو دوست داره و اینکه آدمی که کنارشه جنس این دوست داشتن‌ها رو بفهمه، لمس کنه، خیلی خوبه:)
پس پسر پاییز بگرده دنبالمون :))
:))
پسر پاییز هم خوبه‌ها :))
سلام
چه ابیات زیبایی...
چه موسیقی قشنگی...
ممنون
سلام
ممنونم، لطف دارید :)
اجرای بسیار زیبا
:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan