هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


حتی آدم‌ها

بعضی چیزها را باید جدا کرد و گذاشت برای روزهای خوب، مبادا در گیر و دار تلخی‌ها لذتشان را از دست بدهند، مثل یک داستان خوب، یک موزیک خوب، یک نوشیدنی خوب یا حتی یک غذای خوب!
 غذاهای خوب را نباید در روزهای تلخ حرام کرد. مثلا من ترجیح می‌دهم هیچ‌گاه در روزهای تلخ و سخت زندگی‌ام لب به دمپختک‌های مادرم نزنم؛ دمپخت گوجه را که نباید وقتی بغض بیخ گلویت را چسبیده و ول نمی‌کند قورت داد؛ دمپخت را باید با آبلیمو و سالاد شیرازی در حالی که آرام آرام لذتش را به جانت تزریق می‌کنی میل کنی، باید همیشه با دیدن دمپخت، ترشی، سالاد شیرازی و شیرینی لبخندهایت کنار سفره در ذهنت تداعی شود نه یک غروبِ جانکاه جمعه!
قورمه سبزی و کوبیده باید با احترام روی سفره بنشینند، نمی‌شود هر روزی که کسل و بی‌حوصله بودی سریع یک قورمه‌سبزی بار بگذاری و بعد با کلافگی سبزی‌های سرخ شده‌اش را بفرستی توی روده‌ات! 
بادمجان و گوجه اما برای روزهای تلخ‌تر است، خصوصا اگر بادمجان‌هایش را خوب انتخاب نکرده باشی، آن وقت است که با تلخی بادمجان‌ها زهر روزت را قورت می‌دهی، نفست بند می‌آید، ایرادی هم ندارد اگر تا آخر عمر هرگاه بادمجانِ تلخی زیر دندانت نشست یاد زهر روزهای دهشت‌ناکت بیوفتی!
آش رشته هم مخصوص روزهای بارانیست، با بوی نعناع داغش باید تا وسط باران رفته باشی، کشک‌هایش به روشنی رعد و برق‌های دلِ آسمان باشد و بخار رشته و حبوباتش سرمای یخ‌بندان دی و بهمن را در ذهنت زنده کند، نه اینکه در شرجی عرق‌ریز مرداد، وقتی که کولر هم جوابگوی تش باد را نمی‌دهد یا از سیلی خورشید بر صورتت به زمین و زمان ناسزا می‌گویی تند تند رشته‌ها را قورت بدهی و روده‌هایت بهم بپیچند!
از بندری هم که برایتان نگویم، حضرت مخصوص روزهایست که به ته خط رسیده‌ای و به دنبال امیدی برای ادامه دادن می‌گردی، از همان روزهایی که می‌خواهی یک چیزی برای چنگ انداختن و متصل کردن خودت به حیات بیابی و بعد بگویی "شاید زندگی هنوز چیزهای قشنگی برای ادامه دادن داشته باشه"!
اما غذاهایی هم هست که لایق هیچ روزی نیستند، آن‌ها نه در روزهای سخت و نه در روزهای خوب نباید پخته شوند، یا اگر هم اشتباهی پخته شدند باید فرستادشان در انتهایی‌ترین گوشه‌ی یخچال تا در حالی که پلاسیده و آماده‌ی ریختن در سطل زباله می‌شوند به اعمال بدشان فکر کنند!
خلاصه که باید چیزهای دنج روزهای خوب و بدمان را بشناسیم و جدا کنیم، تا مثل پخش روضه‌ در وسط پلی‌لیست بندری‌ها، بی‌هوا یک چیز نامتناسب احوالاتمان را بهم نریزد!

+ می‌تونید غذای مد نظرم در بخش آخر رو حدس بزنید؟ :))
شنبه ۴ مرداد ۹۹ , ۱۹:۳۸ مترسک ‌‌‌‌‌

وایسا قبل از حدس یه سوالی ازت بپرسم: تویی که همه چیز رو طبق زمان‌بندی و احوالات‌سنجی می‌خوری، تو روزای عادیت دقیقاً چی می‌خوری؟ اصولاً چیزی مونده که نگفته باشیش؟ 😂

آره بابا یه عالمه غذا هست که بخاطر طولانی شدن متن ننوشتم :))
مرغ، ماهی، گوشت، خورشت بادمجون، عدس پلو و ... 
 ادامه بدم یا بسه؟!
#کدبانوی_جنوبی 😌

فرشته خانم خیلی خوب بودی....

هنرمندانه و رندانه نوشتی...

 

خیلی ممنونم، لطف دارید میرزا :)
شنبه ۴ مرداد ۹۹ , ۲۰:۳۹ منتظر اتفاقات خوب (حورا)

ایا اون غذای بخت برگشته چیزی جز سالاداولویه می‌تونه باشه؟ :/

یقینا و قطعا خیر ، خودِ منحوسشه :دی
اون بختش برگشته نیست، بخت من برگشته که جایی مینویسم که از دم دوست دارن و یکی نیست لااقل باهام ابراز همدردی کنه :))

پخش روضه وسط بندی و خوب اومدین :)))

 

البته برعکسش بد تره 😂

هر روز سرِ خودم میاد ولی یادم میره از پلی‌لیستم درش بیارم!

اون بدتر نیست،اون فاجعه است :))

یه چیز دیگه اینکه یادمه الویه دوست نداشتی

خوب یادت مونده میرزا، خودِ منحوسشه :))

واقعا آش رشته فقط تو روزای باورنی و هوای سرد میچسبه 😁👌

دقیقا :)
شنبه ۴ مرداد ۹۹ , ۲۰:۵۰ جوزفین مارچ

اول می‌خواستم بگم ماهی بعد یادم اومد ماهی برای یک جنوبی مقدسه اصلا:)))

بعد می‌خواستم بگم غذاهای حاوی بادمجون دیدم اون رو هم اسم بردی.

واقعا فقط سوپ تو ذهنمه الان که برازنده مورد آخر باشه، چون ته‌چین و فسنجون و زرشک‌پلو با مرغ و باقالی‌پلو هم هستن که اسم نبردی اما خب اون‌ها اعیونی به حساب میان و افتخار نمی‌دن اصلا به هر روزی پاشون رو بذارن، فقط روزهای خاص:))) 

نه اتفاقا من خیلی ماهی دوست ندارم، ثریا هم ماهی نمیخوره :))

بادمجون میخورم و دوست هم دارم ولی خب چیز خاصی نیست :)

:دی 
اونا ۴% محسوب میشن :دی
دخترم وقتی الویه هست چرا سوپ واقعا؟ :|
شنبه ۴ مرداد ۹۹ , ۲۰:۵۲ جوزفین مارچ

و چه‌قدر عنوان پستت برازنده ست فرشته:))

چه پست خوبی بود، چسبید.

مرسی عزیزم :)
خوشحالم که دوستش داشتی :)

درود 

چقدر زیبا و خوش طعم بود

شاید گرسنگی اون غذایی باشه که لایق هیچ وعده و روزی نیست ... 

سبز باشید

سلام
ممنونم لطف دارید :)
شاید ...

متشکرم 

کله پاچه 😅

چقدر قشنگ نوشته بودی:)

کله‌پاچه هم دوست ندارم ولی یه روز گرسنه بشم میخورم، اونی که درست کردنش اسراف مواد غذاییه الویه است دخترم، اینو از من به خاطر داشته باش :دی
مرسی، لطف داری :)

اونی که تو دوسش نداشتی شام محبوب امشب من بود :))

نوش جونت ولی اینم نشد غذا :دی


با الویه‌ی محبوبم مهربون باشید بابا :( مرسی اه.

واقعا از قورمه سبزی چه بدی دیدید که رفتید سمت الویه؟ :/

مثل این می‌مونه پیاز رو با ترشی مقایسه کنیم :| هرکدوم لطف خودشو داره :دی

اره واقعا آدم چطور دلش میاد ترشی رو با پیاز مقایسه کنه؟ :/

اون مواد غذایی اگه زبون داشتن خودشون هم میگفتن که راضی نیستن شکل الویه بشن ، الویه اخه؟ شما چهره‌اش رو نگاه؟ :(
دوشنبه ۶ مرداد ۹۹ , ۲۱:۴۶ سیّد محمّد جعاوله

نوشتتون عالی

لطف دارید
دوشنبه ۶ مرداد ۹۹ , ۲۱:۴۶ سیّد محمّد جعاوله

نوشتتون عالی

تشکر :)

غذاهای خوب را نباید در روزهای تلخ حرام کرد...

 

یه غذای خوب نمی تونه یه روز تلخو شیرین کنه؟

بستگی به تلخی اون روز داره، بعضی تلخی‌ها با یه غذای خوب نمی‌رن بلکه فقط باعث میشن که در کنار خاطره‌ی اون روز، اون غذا هم تلخ ثبت بشه توی ذهنمون.

سلام و درود دختر دریا 

 

خداوند براه راست هدایتت فرماید (آمین)

 

روایت داریم ک پروردگار عالم ، فرشته(گانی) ک الویه تناوول نمیکردند را از بهشت بیرون راند و برای عذاب بیشتر در قسمتی از زمین ساکن شان کرد ک مزه ی گرمای جهنم را بچشند 🤭 

 

شاد و سلامت باشی الهی !

سلام و درود جناب جانان :)
ان‌شاءالله :))

متاسفانه انقدر حدیث جعلی زیاد شده که آدم شک میکنه ولی نگران نباشید من در این مبحث تخصص دارم، اصل حدیث اینه که خداوند در جهنم هر شبانه‌روز الویه و نون باگت به جهنمیان عرضه میکنه و میگه بچشید، این بود سزای آنچه می‌اندوختید، از اون طرف هم بهشتی‌ها با بستنی شکلاتی توی دست با افسوس نگاهشون میکنن :(

متشکرم، همچنین شما :)

آش زمان نمیشناسه ولی...

در همه حال باااید خوورد😋

اره ولی تو گرما بخوری قشنگ آتیش میگیری :(
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan