هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


قاب دلخواه خانه‌ی من

این فقط بخش کوچکی از باغچه‌ی مادر است، باغچه‌ای که زمستان گوجه‌ها و حالا هم چند وقتی‌ست که سبزی‌ها مهمانش شده‌اند. سال‌ها پیش هم مأمن نارنج قد بلندم بود!

پشتِ سرم شاه‌توتی‌ غمین نشسته، تنهایی بی بار و برش کرده، رفیق پیرش را دست بی‌رحم ارّ‌ه‌ها قطع کردند. 

و این سنگ‌ریزه‌ها و فرورفتگی‌ها حاصل آمد و رفت بوته‌ها و نهال‌هایی‌ است که نتوانستند ساکن دائمی خاک باشند.

+ این چالش رو بِلاگِردون شروع کرده و من هم به رسم چالش دعوت می‌کنم از ۲۲ فوریه‌ی عزیز ، آقا میثم روزها ، واران عزیز ، صنمای مهربان و اقا احسان طاق فیروزه :)


باغچه‌تون پرثمر دلبر جنوبی من :)

ممنون محبوب آذری من :*

با تصور باغچه‌تون با تمام گوجه‌هاش، سبزی‌هاش، درخت نارنج با شکوفه‌های بهار نارنج و درخت شاه‌توت پربارتون یاد لطافت انیمه‌ها افتادم و رنگارنگی انیمیشن‌ها:)))

چقدر خوشحالم که تونستم چنین تصویری رو منتقل کنم ^_^
خیلی از کامنت پر انرژیت ممنونم جوزفین عزیزم :)
ان‌شاءالله درخت زندگیت همیشه سبز و پر ثمر :*

به به چه باغچه سبزی :)

ممنون از دعوتت فرشته جان حتما بهش فکر میکنم تا چه زمانی وقت هست؟

ممنون ^_^
قربانت، تا ۷ شهریور وقت هست عزیزم :)
چهارشنبه ۲۹ مرداد ۹۹ , ۲۳:۵۵ منتظر اتفاقات خوب (حورا)

اینجور جاها هست که حس می‌کنم سبز چه رنگ قشنگیه:-)

مرسی حورای عزیزم ^_^
زندگیت سبز همیشه، سبز خوش‌رنگ :)

پرپین میگین به این سبزیا؟ درست میگم؟ 

تا جایی که یادمه به خرفه معروفه توی بازار. اما حسن بهش می‌گفت پرپین. 

اره اینجا بهش میگیم پَرپین :)
اینجا شاید بری تو بازار تره‌بار بگی خُرفه ندونن چی رو میگی حتی:)))
تو زبون محلی به تره هم میگیم کُرات :)

چه قاب دلخواه سبز و قشنگی... :)

عکاس که نیستم ولی خب قاب دلخواه داریم :))

ممنون از دعوت...

ممنونم :)
چالش فقط برای عکاس‌ها نیست، برای هر کسیه که گاهی دست به عکاسی میزنه :)
قاب دلخواهتون پاینده :)
خواهش میکنم :)

از یه زاویه گرفتی که آلوئه‌وراها نیفتنا :دی

اره پشت سرم چندتا الوئه‌ورا هست ولی بیشترشون توی اون یکی باغچه است :دی
سعی میکنم باهاشون صلح کنم :))

چقدر سبزه 3>

عین مترسکمون مثلا ^_^

تفاوت آب و هوامون برام جالبه. کی میشه من بیام جنوب و خونه فرشته. ^__^

اره خصوصا برای منم جالبه این همه تنوع :)
ایشالا ^_^

ممنونم از دعوتت روله :**

من کلا فکرم هزار جا است و هیچ جا نیست :))

ایشالا تا قبل ۷ ام خودمو میرسونم :))

 

+

باغچه تون عین خودته اصلا بوی خودت رو میده ^__^

و عین خودت بوی مهربونی و صفا میده 💚

 

++

سلام :))

شاتوت چطور رشد میکنه ؟!

یعنی چکار باید بشه که رشد کنه ؟!

مال ما به اندازه یه بوته اس ولی رشد خوبی نداره :|:(

 

خواهش میکنم :)
ایشالا، منتظر پستت هستیم :)

+مرسی عزیزم ، لطف داری :)

++
سلام :)
آب میخوره و شاخه و برگ و ریشه‌اش بزرگ میشه :))
خاک حاصل‌خیز، آب کافی، نور کافی :دی
واقعا هیچ کار خاصی نمی‌کردیم، آب میدادیم، نور هم میخورد بهش، خاکش هم کود میدادیم گاهی :)

می دونی فرشته؟!  اون سبزی های تازه و شاداب در کنار اون  سنگریزه ها و فرورفتگی ها بیشتر دیده می شن بیشتر دلبر تر می شن بیشتر باغبون و صاحب باغچه و عکاس و بیننده رو مجذوب و خندون می کنن. مثل من که تا دیدمشون لبخند زدم (:  فرشته چه قابی به هم زدی دختر!! :)) . 

خوشحالم که اینطور به نظرت اومده :)
این باغچه بارها کود خورده، خاکش عوض شده، همیشه هم آب میخوره ولی نمیدونم چرا همیشه شکل خاکش خشکه، یه خستگی خاصی داره انگار.
مرسی لطف داری ^_^

چه عکس سرحالی!

ممنونم :)

چقدر سبز :)

امیدوارم همیشه سبز بمونه .

^_^
خیلی ممنونم :)

آخ! انقد خوبه سبزی تو حیاط 

هر وعده بری بچینی بیاری و بخوری ^__^

اره مامانم گاهی برای ناهار میره از حیاط سبزی میاره ، البته عموما سبزی میخریم چون فقط همین یه مدل رو تو حیاط کاشتیم :))

باغچتون سبز :))

ممنونم :)

عاشق گل و گیاه و درختکاری ام

زندگیتون سبز همیشه :)

نارنجتون رو قطع کردین؟:(

اره چندساله :(

همیشه سبز باشی :)

خیلی ممنونم، همچنین شما :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan