هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


Z_Score، باران، نیمه‌ی گور به گور و سایر مشتقات.

هوا بارانی‌ست. هر چند دقیقه، از خیابان کنار خوابگاه، صدای خرد شدن استخوانِ قطرات زیر چرخ ماشین‌ها به گوش می‌رسد.در این هوای دل‌گیر که جان می‌دهد برای نشستن پشت پنجره و فنجان چای داغ، من فردا امتحان دارم و سرم گرم فرمول‌های کوواریانس، Z-Score و هموارسازی‌های خسته کننده‌است. دلم به خواندن نمی‌رود اما چاره‌ای نیست.

هوا بارانی‌ست، من دارم درس می‌خوانم اما بین خودمان بماند، وسط این فرمول‌های مسخره جای تو حسابی خالی‌ست. صدای ریزش باران و نور کم‌ جان خورشید از پس ابرهای تیره هوای تو را در سرم زنده می‌کند. کاش بودی تا کوچه به کوچه، کاشی به کاشی بلوارهای شهر را قدم بزنیم. کاش بودی و بدون چتر، فارغ از این سرفه‌های مکرر، زیر درخت‌های کاج مزین شده به باران قدم می‌زدیم، شعر می‌خواندیم و شهر را به تماشای دیوانگی دعوت می‌کردیم. جاده‌های طولانی، بلوارهای بی برگ و بار همگی جان می‌دهند برای هم‌قدم شدن‌های طولانی.

 انصاف نیست که در این هوای شعر زده، هوای آوازه‌خوانی و خندیدن و آش رشته به جای دلی که گرم تو باشد سرم گرم فرمول‌های ریاضی‌ است. انصاف نیست که زندگی در این ساعت‌های تر تا این حد خشک و یخ زده می‌گذرد. 

کاش بودی ... نیستی، بگذریم.

 بسم الله الرحمن الرحیم، طبقه‌بندی یک تکنیک رایج در ... .

چقدر پایان بندیش رو دوست داشتم
👌 ناگهان پرتاب صدن مخاطب به جزوه
لطف داری عزیزم.:)
اون نیست، پس نباید بهش فکر کنی. اون تموم شده ولی زندگی لعنتی هنوز ادامه داره و مجبوری تنهایی ادامه بدی...
تموم نشده، در واقع شروع نشده که تموم شده باشه ولی بله، زندگی ادامه داره، چه بدون اون چه با اون :)
چیِ زندگی منصفانه است که این باشه...
#حق
ایشالا روزی برسه که این ساعت هاتون روح نواز و گرم بگذرن...
آمین

سلام:)
ممنونم، برای همه امیدوارم چنین روزهایی برسه.

به‌به‌ سلام، وبلاگ ما رو منور فرمودید :))
چقدر زیبا
تشکر.
و جای فراموش شده ها خیلی خالی تر ...
بستگی داره دلیل فراموش شدن‌شون چی باشه.

+ به‌به، ببین کی اینجاست و بعد از مدت‌ها کامنت گذاشته :)
بسیار زیبا...
به امید روزی که توصیفات این نوشته، تبدیل به تعریف خاطرات هر روز بشه...
خیلی ممنونم، من هم امیدوارم :)
يكشنبه ۱۴ اسفند ۰۱ , ۰۹:۵۴ مردی بنام شقایق ...
سلااااااااااااااااااام
به‌به، سلام آقای شقایق، خوش برگشتید جناب :)

+ گویا این روزها، روزهای برگشت دوستانه، بیش باد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan