هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


نم‌نم بارون

بارونِ نم‌‌نم ، چتر و خیابون

بازم دلم هواتو کرده زیر بارون

پ‌ن: پنجمین بارون امسال همین الان نم‌نم در حال باریدنه،الحمدلله:)


م.امید

مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین 

هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی...

دمت گرم و سرت خوش باد

سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای

منم من! میهمان هر شبت، لولی‌وش مغموم

منم من، سنگ تیپاخورده‌ی رنجور

منم، دشنام پست آفرینش، نغمه‌ی ناجور

نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم

بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم...

"زمستان_مهدی اخوان ثالث"


دو چشمت...

دو چشمت آبیِ دریای بوشهر

نگاهت گرم چون گرمای بوشهر

لبت تا میگشایی در شکرخند

به شیرینی است چون خرمایِ بوشهر

پ‌ن۱: تقدیم به وجود نازنین همتون:)

پ‌ن۲: خوشا آنها که در جوابِ شعر ، شعر می‌نویسند:)


چشم به راه...

از انتظار، دیده‌ی یعقوب شد سفید

هیچ آفریده چشم به راه کسی مباد


کجاست؟

آنکه بی باده کند جان مرا مست، کجاست؟

و آنکه بیرون کند از جان و دلم دست، کجاست؟

و آنکه سوگند خورم ، جز به سر او نخورم

و آنکه سوگند من و توبه ام اشکست، کجاست؟

و آنکه جانها به سحر نعره زنانند از او

و آنکه ما را غمش از جای ببردست، کجاست؟

پ ن: و میم اولِ تو یعنی که سالهاست منتظری و چه جاهلانه ما به انتظار تو نشسته ایم...


.....

پنجره زیباست، اگر بگذارند

چشم مخصوص تماشاست، اگر بگذارند

من از اظهار نظرهای دلم فهمیدم

عشق هم صاحب فتواست، اگر بگذارند

+ تو کامنت هاتون شعر بنویسید ثواب داره:)

+در حالی که ملت از حرفهای سخیف آن مردک دیوانه ناراحتند من از صعود تیم پارس جنوبی جم متعلق به استانی که بیشترین ساحل را با خلیج فارس دارد(بوشهر) به صدر جدول خوشحالم:)


مجنون

ما و مجنون درس عشق از یک ادیب آموختیم

او به ظاهر گشت عاشق ما به معنا سوختیم

پ ن: مجنونت شده ام و دلم سالهاست در مجنون جا مانده...


مرداب خواهد شد...

بگذار یوسف تا ابد در چاه باشد                                    حتی زلیخا بعد از این خودخواه باشد

مرداب خواهد شد در اخر سرنوشتِ                                 رودی که در فکرش خیال ماه باشد

قدر سکوت بغض هایش حرف دارد                                  مردی که بین خنده هایش آه باشد

ای کاش نفرینم کنی آهت بگیرد                                         بعد از تو باید زندگی کوتاه باشد

پایان راه هفت شهر عشق یعنی                                      زانوی عاشق با سرش همراه باشد

بعد از تو باید آنقدر بی کس بمانم                                          تنها خدا از درد من آگاه باشد

وقتی زلیخایی نباشد چاره ای نیست                                     بگذار یوسف تا ابد در چاه باشد

"علی صفری"


مرا شکستی و من...

مرا شکستی و من باز با تو بد نشدم

نشد شبیه تو باشم، نشد، بلد نشدم

 

اگر چه شد بدی ات زخم بر دلم بزند

ولی نشد که خیال تو را به هم بزند

 

بدی نمی کنم و از دلم نمی آید

منی که از بدی ات هم بدم نمی آید

 

نشسته ای به دلم مثل پیرهن به تنم

گذشته کار من از اینکه از تو دل بکنم

 

مزن به این در و آن در که دست بردارم

تو هر چه هم بکنی باز دوستت دارم

 

خوشم به حال دلم که به درد تن داده است

خوشم، همینکه خیال تو را به من داده است...

 

سمیه محمدیان



سر به هوای مجنون

دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست

آنجا که باید دل به دریا زد همین جاست


۱ ۲ ۳
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan