پنجشنبه ۱۷ فروردين ۰۲
بالاخره طلسم درس خواندن را شکستم و بعد از حدود ۲۰ روز جزوههایم را پهن کردم و شروع کردم به خواندن. یک روخوانی ساده برای یادآوری اینکه ماجرا از چه قرار است. بعد دنبال ویسهای جلسات آخر گشتم تا خواندن اصلی را شروع کنم البته به علت حضور دوستِ هماتاقیم و سر و صدای اطراف مجبور به وقفه شدم، وقفهای که حاصلش این خطوط است.
چون بوده گذشت و نیست نابوده پدید
خوش باش، غم بوده و نابوده مخور
صبح بعد از چند ماه دوباره To Do را به صفحهی اصلی گوشی اضافه و لیست کارهای روز را یادداشت کردم. با توجه به شناختی که از خودم داشتم باید روز اول را سادهتر برگزار میکردم وگرنه از همان ابتدای بازی شکست خورده بودم. از ۵ کار نوشته شده تا الان ۳ کار تیک خورده است، همان سهتایی که راحتتر بودند و مشتاق انجامشان بودم.
یکی از کارهای روزانهای که قبل از برگشتن به خانه سعی در انجام دادنش داشتم، تقریبا موفق هم ظاهر شدم، روزانه ۱۵ دقیقه مطالعه بود؛ روالی که با برگشتن به خانه شکسته شد اما حالا سعی در بازگرداندنش دارم.
۱۵ دقیقه مطالعه که تقریبا معادل با ۱۰ صفحه خواندن است را انجام دادم اما از بخت زیبا به قسمتهای جذاب کتاب رسیده بودم، وقتی به خودم آمدم که به جای ۱۰ صفحه حدود ۱۲۰ صفحه را خوانده بودم و ساعت از ۳ ظهر گذشته بود.
خسته بودم، بعد از کرونای دم عید بدنم همچنان ضعیف است و به راحتی به ضعف و بیحالی کشیده میشود، شرایط روحیای که گذراندم هم مزید بر علت است. با خستگی دراز کشیدم، دراز کشیدن یک ساعتهام بخاطر بیخوابی و خستگیای که رفع نمیشد تا ۶ عصر ادامه پیدا کرد، البته بدون رفع کسلی که بر بدنم غالب شده است.
بالاخره بعد از کلنجار رفتن و بهانهتراشی جزوههایم را کف اتاق پهن کردم، دو قورباغهی اصلی برای قورت دادن باقی ماندهاند، باید تلاش کنم که قبل از ۱۲ شب دو کار آخر را هم تیک بزنم.
+ گزارش روز اول. هنوز نمیدانم چرا دلم خواست که این خطوط را اینجا ثبت کنم.
++ بعد از مدتها یک استوری در صفحهی اینستاگرامم پست کردم، دو بیت از خیام در باب «مخور غم جهان گذران»، همکلاسیام استوری را ریپلی کرد و نوشت «خیلی به این روحیه دادن نیاز داشتم، ممنون که نوشتیش» اما او احتمالا هیچوقت متوجه نمیشود که در این روزها چقدر خودم به این روحیه دادن نیاز داشتم و در واقع مخاطب خاصی که سعی داشتم کمی حالش را با این دو بیت بهتر کنم خودم بودم، خوشحالم که پرتوهای تلاشم اگر آنچنان به خودم نرسید لااقل به یک نفر تابید.
+++ ای دل غمِ این جهانِ فرسوده مخور
بیهوده نئی، غمانِ بیهوده مخورچون بوده گذشت و نیست نابوده پدید
خوش باش، غم بوده و نابوده مخور
«عمر خیام»