يكشنبه ۱۹ خرداد ۰۴
کسی را تصور کنید که با شنا بیگانه است اما وسط اقیانوسی، دریایی، حتی استخری گیر کرده است. هر چقدر دست و پا میزند، داد میکشد، دستش به جایی بند نیست.
هر ثانیه نفس کم میآورد، هر چقدر تقلا میکند بیشتر فرو میرود. تا چشم کار میکند هیچکس نیست.
این منم! وسط دریای مشکلات این زندگی که تمامی ندارد. هربار امیدی یافتم سراب بود و هربار تقلایی کردم بیش از پیش فرو رفتم.
این منم! ترسان و گریزان از امیدهای نو.
این منم که نه امیدم را در یأس یافتم و نه در امیدواری. منی خسته که گویا زندگی با او سر سازش و مدارا ندارد.