شنبه ۲۹ دی ۹۷
شنبه ۲۹ دی ۹۷
سه شنبه ۲۵ دی ۹۷
به ابتدای خیابان که رسید مثل همیشه لبخند روی صورتش نشست، سنگفرشهای پیادهرو را شمرد و مقابل ویترین مغازه ایستاد؛ چشمهایش به تابلوی مغازه دوخته و بعد برای چند ثانیه بسته شد!
《سوز سرمایی از پارگی کاپشنش وارد میشود و تنِ نحیفش را در آغوش میکشد؛ روی نیمکت چوبی پارک، کنار درخت نارونی تنومند، دخترکی با موهای خرگوشی و پالتویی لاجوردی نشسته ، با ذوق به بستهی زیبایی در دستانش نگاه میکند؛ برق چشمان دخترک از کیلومترها دورتر هم پیداست!
کنارش میایستد، سلام میکند و جعبهی فال را مقابلش میگیرد.
دخترک ولی حواسش جای دیگریست!
چشمهایش حوالی بسته و لبخند دخترک میچرخد، تردیدی کودکانه در سرش میپیچد، دل دل میکند و بعد دستانش را به سمت بستهی مدادرنگیها دراز میکند! دستانش کوچکست اما زمخت؛ کوچکست اما کثیف !
دخترک سر میچرخاند و میخندد "خوشگله نه؟"
میخندد، از همان خندههای دوستانهای که مهربانی چهرهاش را نمایان میکند "آره...آره خیلی خوشگله"
با انگشتانش جعبهی مدادرنگی و با چشمانش نگاه دخترک را لمس میکند... ناگهان صدایی دنیای کوتاه کودکانهاش را میخراشد؛ "ای وای دست نزن، میگم دست نزن خراب میشه... یاسمن! چرا مراقب وسایلت نیستی؟ اگه ازت گرفت چی؟ ها؟ "! ...》
سوز سرما در مویرگهایش میپیچد ، اجزای صورتش منقبض و پلکهایش با فشاری از هم باز میشود، دستی به پیشانی میکشد و دوباره با گوشهی چشم به تابلو نگاه میکند 《نوشتافزار آوا》!
دستگیرهی در را پایین میکشد و در با صدا باز میشود، قدم به داخل میگذارد و لبخند همیشگی، که کوهی از درد را در پسش پنهان میکند، بر چروک نشسته بر پیشانیاش سایه میاندازد.
_ سلام!
_[فروشنده از پشت قفسهها بیرون میآید] سلام، خیلی خوش آمدید!
_متشکرم، برای سفارش جدیدم اومدم، رسیده؟
_ بله همین دیروز رسید، اگه چند دقیقه منتظر باشید پیداشون میکنم.
میچرخد و به سمت قفسهها میرود، پچپچ آرام دو نفر سکوت ملالآور فروشگاه را میشکند:
_این همون پسره است که همیشه میاد،به نظرم کلکسیون جمع میکنه!
_کلکسیون چی؟
_ مدادرنگی ...
چهارشنبه ۱۹ دی ۹۷
دیدید خیلی وقتها به عکس تلویزیونهای سیاه و سفید قدیمی، نوار کاست،رادیو، عکسهای سیاه و سفید، ماشینهای قدیمی، آسیابهای قدیمی،خونههای کاهگلی و ... نگاه میکنیم ، ناخواسته میخندیم و انگار پرتمون کردن به خیلی سال پیش؟ میگیم" اینا خیلی قدیمینها، زمان بیبی و آبواهای ما(پدربزرگهای ما) اینا مد بوده، همه از اینا داشتن، ما هم ته بچگیمون یه چیزهای قدیمی از اینا دیدیم ..."!
آره، خلاصه که کلی حال میکنیم با این چیزهای متروک و قدیمی!
حالا که دارم به وسایلم و چیزهای اطراف نگاه میکنم به این فکر میکنم که یعنی یه روزی هم میشه که نوههای ما به اینا بگن نوستالژی؟ بگن قدیمی؟!
مثلا یه روزی نوهی من تو نمایشگاه وسایل قدیمی بگه " این لپتاپ رو میبینی؟ مادربزرگ من از اینا داشت، عهعه این موبایله رو میبینی؟ بیبی(منظورش منم:/ ) میگه یه روزی از اینا مد بوده، حتی سوار پراید میشدن قدیمها(:| ) ،..." یا خیلی چیزهای دیگه؛ عجیبه نه؟ یه روزی ماهایی که امروز تو اوج جوونی هستیم رو به عنوان فسیل( منظور خیلی قدیمی) یاد میکنن! البته اگه اصلا یاد کنن و یادی بمونه...
+ یعنی اون موقعها خودشون چی دارن که زمان ما نبوده؟ چقدر دلم میخواد بدونم ۵۰_ ۱۰۰ سال بعد قراره کدوم دانشمند امروز اسمش خیلی بزرگ بشه؟ کدوم شاعر؟کدوم کتاب؟ چی قراره اختراع بشه و مثل اختراع کامپیوتر و موبایل زندگی بشر رو تغییر بده؟
حتی دوست دارم بدونم قراره کیا تو لیست ممنوعهها باشن؟ کدوم نویسنده و شاعر و ...؟
البته شاید هم اون موقع دیگه هیچی ممنوع نباشه :)
++ بیاید از نوستالژیها و وسایل قدیمیتون بگید، میخوام ۴%ها رو از ۹۶%ها تشخیص بدم:))
+++ آهنگ و عکس هر دو مربوط به دهه ۶۰ به قبلن،ولی من هنوز انقدر پیر نشدم که اینا رو یادم باشه :دی
چهارشنبه ۱۲ دی ۹۷
برای دخترش خواستگار آمده بود، گویا خودش هم راضی بود اما دختر و پدرش نه!
رو کرد سمت "ص" و گفت "تو باهاش حرف بزن بلکه راضی بشه" !
"ص" هم بلند شد و رفت!
وقتی برگشت پرسیدن چه خبر؟ چکار کردی؟ ، گفت :
《 پسره ۳۰ و خردهای سالشه، یه بار قبلا ازدواج کرده و یکی، دوتا بچه داره ولی پولداره، خونه داره، ماشین داره، کار داره، همه چی داره، بهش گفتم واسه چی میگی نه؟ نکبت گرفتَتِت مگه؟ یه مرد باید خونه و پول داشته باشه که داره، چی میخوای دیگه؟!" همهی اینها را وقتی"ز" برایم تکرار میکرد از تعجب دهانم مثل تمساح باز مانده بود، گفتم " میگم خدایی این《ص》چی تو مغزشه؟ اصلا مغز داره؟ نمیگم پول مهم نیستا، هست، خیلی هم هست، هر کی هم میگه نیست حرف بیخود زده، ولی همه چی نیست؛ اخه یه دختره ۱۹،۲۰ ساله که مجبور به ازدواج نیست مگه مغزش رو خر گاز زده که بره زنِ یه مردِ بچهدار که ۱۳،۱۴ سال هم از خودش بزرگتره بشه؟ مرده الان دنبال یه زن پخته است که بتونه برای بچههاش مادری کنه و برای خودش خونهداری، یه دختر ۱۹ ساله که تازه اول چلچلیِ جوونیشه چرا باید بره وسط همچین زندگی؟
یعنی خاک تو سرش با این راهنمایی دادنش، خدا کنه لااقل دختره خودش انقدر عقل داشته باشه که با طناب اینا تو چاه نره!"
+ دختره ازدوج کرد، الان هم دوتا بچه داره؛ ولی نه با اون مرد، با پسری که ۴،۵ سال ازش بزرگتره و الحمدلله راضیه :)
++ درسته که ازدواج مثل یه هندونهی نشکسته است اما، سعی کنیم درست انتخاب کنیم تا یه عمر افسوس یه "آره" یا "نه" رو نخوریم!
نه دلِ بی عقل به درد میخوره و نه عقلِ بی دل، میلیونها نفر هستند که دارن چوب همین انتخابهای بیعقل یا بیدل رو میخورن بخدا!
يكشنبه ۹ دی ۹۷
قرار بود «من» در حافظیه ی شیراز باشم ؛ تو با قطاری از مسکو بیایی!
شبی خوش از بهار و باد و باران! شاید ساقدوشی مست از پاریس برایمان شرابی گس، عطری دلاویز، کمی هم لبخند زیتون بیاورد.
باز یادم میآید ، قرار بود، انگشتری از غزل های حافظ به دستت کنم و با فالی سرخ شعر زندگی را با هم آغاز کنیم!
چه کنیم!
در هر سه کشور انقلاب شد!
بر روسیه، سرخ ها حاکم شدند.
در فرانسه، عاشقان، سر بر گیوتین دادند.
و در ایران؟ البته که می دانی چه شد!
سالهاست که تو در کلیسای سن پترزبورگ هر یکشنبه، شمعی از دلتنگیهایت را به آتش میکِشی و من در سقاخانهی محلّمان نان و ماستی، نذرِ عاشقانِ گمنام میکنم!
عزیزم!
به هم برسیم یا نه، مهمّ نیست، خدا کند دوباره در هیچ کشوری انقلاب نشود! ...
"حجت فرهنگدوست"
《متنهای کپی شده》
+ سالِ نوی میلادی به همهی هموطنان عزیز، خصوصا سلبریتیهایی که عکسهاشون با درخت کریسمس رو هی تو چش و چال ملت میکنن، مبارک!
++ از برنامههای آیندهام اینه که یه سالِ نوی میلادی رو تو جلفای اصفهان، کلیسای مریم مقدس تبریز و محلهی ارامنهی تهران باشم و سالهای بعد هم کشورهای خارجی که کریسمس رو باشکوه برگزار میکنن!
یه جشن جهانی تو زمستون و برف باید خیلی دیدنی باشه :)
يكشنبه ۲ دی ۹۷
من دختر زمستانم، معشوقهی باران!
در رگهایم برف جاریست و استخوانهایم تکههای محکم یخ!
من دختر زمستانم!
ماهِ عسلم بهمن است و آرمان شهرم قطب ، ریههایم بوی سرما میدهد و خوابهایم از تگرگِ زمستان لبریز!
من دختر زمستانم!
دستانم بوی لیمو میدهد و موهایم پرتقال ، در چشمانم بنفشه تکثیر میشود و لبهایم با سرخی انار رقیب!
من دختر زمستانم!
پُرَم از خاطرات ماهی کباب شده و سیبزمینیهای کوچک زیرِ چاله ، سرخی آتش بخاری ، نجواهای عاشقانه کنار آشرشته ، صورت سرخ شده با لبو و بوی ذرت بلال شده، داغی چای و عطر قهوه !
من دخترِ زمستانم، دخترِ سرما ، معشوقهی باران ...
+ زمستون مبارک !
شنبه ۱ دی ۹۷
روز میلاد اقاقیها را
جشن میگیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!
همهی چلچلهها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیهی جشن اقاقیها را
گل به دامن کرده است!
باز کن پنجرهها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
هیچ یادت هست
توی تاریکی شبهای بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینهی گلهای سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
حالیا معجزهی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچهی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقیها
جشن میگیرد!
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجرهها را
و بهاران را باور کن...
-
مهر ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
مرداد ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
تیر ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۲ ( ۲ )
-
تیر ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۲ ( ۳ )
-
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
دی ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
آبان ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
مهر ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
مرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
تیر ۱۴۰۱ ( ۳ )
-
خرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
اسفند ۱۴۰۰ ( ۵ )
-
بهمن ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
مهر ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۰ ( ۴ )
-
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
اسفند ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
بهمن ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
آذر ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
مهر ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
-
مرداد ۱۳۹۹ ( ۵ )
-
تیر ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
خرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
فروردين ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
اسفند ۱۳۹۸ ( ۱ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
آذر ۱۳۹۸ ( ۲ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
مهر ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۸ )
-
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱۴ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۹ )
-
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۷ )
-
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
شهریور ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
-
مرداد ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
-
تیر ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
-
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۶ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۴ )
-
فروردين ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
اسفند ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
دی ۱۳۹۶ ( ۸ )
-
آذر ۱۳۹۶ ( ۱۱ )
-
آبان ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
-
مهر ۱۳۹۶ ( ۱۶ )
-
شهریور ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
مرداد ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
-
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۴ )
-
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۹ )
-
فروردين ۱۳۹۶ ( ۷ )
-
اسفند ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
بهمن ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
آذر ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
-
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
-
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
-
مرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
-
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
-
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
-
شهریور ۱۳۹۴ ( ۴ )