شنبه ۲۹ آبان ۹۵
شنبه ۲۹ آبان ۹۵
پنجشنبه ۲۷ آبان ۹۵
دیشب کربلایی هامون برگشتن:)
الان هم هر دو طرفم دارن از خاطرات کربلا تعریف میکنن...چند دقیقه پیش همشون دور هم بودن و منم نشسته بودم, حس خوبی نیست دور و بری هات همه رفتن و از خاطراتشون میگن؛ تو ساکت نشستی و گوش میکنی... البته گوش هم نمی کردم ؛ دلم جای دیگه در حال گله و شکایت بود.
حالا هم لطف میکنن میگن عید با هم میریم...به شدت برخورد کردم وگفتم :" نه خیرم من میخوام تنها برم و از نجف تا کربلا هم میخوام پیاده برم ؛ شما هم لطف میکنید خونه میمونید تا من برم و برگردم ؛ نوبتی هم باشه این دفعه نوبت منه :) "
البته اینها میگن نه ، با هم میریم! ولی الکی میگن. زیارت باید تنها باشی که راحت بشینی دعا کنی برای خودت از گریه کردن هم خجالت نکشی:))
پ ن : تا من خودم بخوام برم از هجوم تعریف کردن خاطرات به شهدا می پیوندم احتمالا :)
يكشنبه ۲۳ آبان ۹۵
گاهی به بعضی ادمها فکر میکنی و از خودت میپرسی دلیل خلقتشون چی بوده؟
فرقی نمیکنه ادم خوبی باشه یا بد یا حتی خاکستری...اما به جواب های نسبتا جالبی میرسی.
به نظرم بعضی ها زاده شدن برای در مجلس...
پدرش بخاطر بیماری چند سالی هست افتاده شده ؛ چندین بار قسمت هایی از پاهاش قطع شده و تو اخرین عمل جراحیش قطع شدگی تا بالای زانو ها رسید. هر وقت حالش بد میشه میگن شاید.... (دور از جونشون)
از وقتی ازدواج کرد با خانواده اش مشکل داره ؛ حالا هم که با مادر و خواهرش قهره... مدت هاست به خونه سر نزده, دزدکی میاد و میره که مبادا خبر به گوش خانواده اش برسه...
مگه میشه پدر حسرت دیدنش رو نداشته باشه؟؟!!
از خودم میپرسم اگه پدرش یه دفعه... چکار میکنه؟ غیر از اینه که زیر تابوت رو میگیره و چند قطره اشک میریزه؟ غیر از اینه که حسرت بودنش رو میخوره؟
حالا پدر حسرت دیدنش رو داره اما سراغی ازش نمیگیره...فردا هم با یه لباس مشکی در مجلس می ایسته و جواب تسلیت مردم رو میده...
به نظرم بعضی ها زاده شدن برای در مجلس!
پ ن1 : قصدم قضاوت دیگران نیست...اما بعضی چیزها دیدن یا حتی شنیدنشون درد داره.
پ ن 2: زیادند ادمهایی که فقط مخصوص در مجلس هستند ... هر چند بعضی ها مخصوص همین هم نیستن!!!
پ ن 3: زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید.... ورنه بر سنگ مزارش اب پاشیدن چه سود؟
پ ن 4: قدر ادمها رو تا وقتی هستند بدونید:)
پنجشنبه ۲۰ آبان ۹۵
سه شنبه ۱۸ آبان ۹۵
سال پیش همش زمزمه اش میکردم اما بعد اربعین گفته بودم یا امام حسین (ع) کمکم کن سال دیگه قسمتم این نباشه، اما بود.
الان هم از دیشب دارم زمزمه اش میکنم:
از ما که گذشت اما غمم همینه
الهی هیچ کس داغ حرم نبینه
پ ن1: مامان، بابا ، 2 تا از خواهرهام دیشب راهی شدن؛ هر کی اومده بود بدرقه میگفت :
مگه تو نمیخوای بری؟ با ناراحتی و لبخندی تصنعی جواب میدادم نه من خونه پام (نگهبان خونه) ؛ همه در جواب میگفتن ان شاا... سال بعد.
چند سال دیگه باید بگذره تا این سال بعد برسه؟
اخرش هم تو بغل همشون عقده ام شکست و دل سیری گریه کردم...اونها رفتن و سهم من تا نصف شب فقط گریه کردن و گله کردن بود.
پ ن 2 : جا موندن خیلی حس بدی داره .... بَسمه چشم انتظاری، بَسمه ؛ دل بیقراری بَسمه
از ما که گذشت اما غمم همینه
الهی هیچ کس داغ حرم نبینه
شنبه ۱۵ آبان ۹۵
پنجشنبه ۱۳ آبان ۹۵
چهارشنبه ۱۲ آبان ۹۵
گفتن امشب ساعد 12 به بعد احتمال لیمر هست . :)
هوای ابری ؛ باد نسبتا خنک ... بوی بارون رو میشه حس کرد:)
"اول دبیرستان_کلاس زبان خارجه"
بچه ها : خیلی وحشتناک بود ، شیشه ها داشت می لرزید ، برق کل شهر هم رفت، چندتا از درخت ها هم افتاده ...دیشب کل شهر رو بهم ریخت.
اکرم : راستی خانم لهیمر به انگلیسی چی میشه؟!!(در اصل لیمر هست تو تلفظ معمولا بهش میگیم لهیمر)
معلم زبان : اگه بری از یکی از استان های اطراف بپرسی نمی دونه چیه توقع داری معادل انگلیسی داشته باشه ؟:)))
* لیمر : بادی بسیار شدید که فصل پاییز معمولا همراه با اولین باران سال شروع به وزش میکند؛ در حقیقت لیمر نشانه ی شروع اولین باران سال است:)
پ ن : خبر آمد لیمری در راه است
سر خوش آن دل که از آن آگاه است
شاید امشب بیاید ؛ شاید
پرده از باران گشاید , شاید... :)
دوشنبه ۱۰ آبان ۹۵
پنجشنبه ۶ آبان ۹۵
به عکس بچگی هام نگاه میکنم ؛ اشک میریزم و دائم از خودم میپرسم چرا؟؟ چی شد که اون اتفاق افتاد؟
روز میلاد اقاقیها را
جشن میگیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!
همهی چلچلهها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیهی جشن اقاقیها را
گل به دامن کرده است!
باز کن پنجرهها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
هیچ یادت هست
توی تاریکی شبهای بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینهی گلهای سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
حالیا معجزهی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچهی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقیها
جشن میگیرد!
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجرهها را
و بهاران را باور کن...
-
مرداد ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
تیر ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۲ ( ۲ )
-
تیر ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۲ ( ۳ )
-
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
دی ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
آبان ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
مهر ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
مرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
تیر ۱۴۰۱ ( ۳ )
-
خرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۱ ( ۲ )
-
اسفند ۱۴۰۰ ( ۵ )
-
بهمن ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
دی ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
مهر ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۰ ( ۴ )
-
مرداد ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
فروردين ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
اسفند ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
بهمن ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
آذر ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
مهر ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
-
مرداد ۱۳۹۹ ( ۵ )
-
تیر ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
خرداد ۱۳۹۹ ( ۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
فروردين ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
اسفند ۱۳۹۸ ( ۱ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
آذر ۱۳۹۸ ( ۲ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
مهر ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
مرداد ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۴ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۸ )
-
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱۴ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۹ )
-
بهمن ۱۳۹۷ ( ۸ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۷ )
-
آذر ۱۳۹۷ ( ۶ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
شهریور ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
-
مرداد ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
-
تیر ۱۳۹۷ ( ۱۲ )
-
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۶ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۴ )
-
فروردين ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
اسفند ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
دی ۱۳۹۶ ( ۸ )
-
آذر ۱۳۹۶ ( ۱۱ )
-
آبان ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
-
مهر ۱۳۹۶ ( ۱۶ )
-
شهریور ۱۳۹۶ ( ۱۰ )
-
مرداد ۱۳۹۶ ( ۱۵ )
-
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۴ )
-
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۹ )
-
فروردين ۱۳۹۶ ( ۷ )
-
اسفند ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
بهمن ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
آذر ۱۳۹۵ ( ۳ )
-
آبان ۱۳۹۵ ( ۱۲ )
-
مهر ۱۳۹۵ ( ۹ )
-
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
-
مرداد ۱۳۹۵ ( ۹ )
-
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۳ )
-
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱۰ )
-
شهریور ۱۳۹۴ ( ۴ )