شنبه ۲۰ شهریور ۹۵
قصه ی عشق این روزهای ما شبیه حکایت اون مورچه است که سالها عاشق دختر همسایه بود اما عاقبت فهمید عاشق یه برگ چای بوده.
اول عاشق میشیم و از کاه وجود معشوق کوهی میسازیم برای خودمون و بعد از سالها سختی و اشک و اه میفهمیم عوضی عاشق بودیم.
میفهمیم ارزش روزهای گذشته ، جوونی و نوجوونی ما خیلی بیشتر از رهگذر یه عشق خیالی بوده.
دفتر عمرمون صفحه صفحه ورق می خوره اما اگه برگردیم و مرورش کنیم میبینیم حاصل کل نوشته های ما یه مشت خط خطی ساده است روی ورقه های اشک خورده و چروک شده ی زندگی.
این وسط بازار عشق های مجازی هم داغ شده...گرگی پشت این صفحه ی خیالی میشینه و ساعتها ادای بره ی سفید و قشنگ ذهن ما رو در میاره... یا شایدم نه ، یه بره ی کوچیک پشت این صفحه ی خیالی هست و تو این بازار گرم تبلیغ ، ادای گرگ پر صلابت رو در میاره... دلبری کردن گرگ هم حکایتی داره.
بعضی ها هم وسط این حکایت غیب گو شدن... با خوندن 4 خط حرف دل کل زندگیمون رو از بر میشن ، از شخصیت محکم و تفکر عمیقمون تا زیبایی که از نوشته هامون معلومه (!) و بعد هم میشن دهقان فداکار قصه که نیت خالصشون فقط خوشبختی ماست!
شماره و عکس و ایمیل و ... میخوان تا بشن انیس و مونس تنهایی هات؛ شاهزاده ی سوار بر اسب سفید که تمام صفات و ویژگی های خوب وجودی رو یک جا داره ، و غالبا هم کل مشکلات زندگیت رو درک میکنه... اصلا انگار خدا روزها وقت گذاشته تا دقیقا یه چیزی بسازه در خور طبع و ذوق ما!!!
القصه تو این روزهایی که عشق مثلا واقعی ... بعد از سالها شناخت تو زرد از آب در میاد به نظرم اعتماد به شخصیت یهویی وسط خیابون یا شخصیت یهویی وسط دنیای مجازی توهین به ساحت مقدس عشق و تفکره.
اول عاشق میشیم و از کاه وجود معشوق کوهی میسازیم برای خودمون و بعد از سالها سختی و اشک و اه میفهمیم عوضی عاشق بودیم.
میفهمیم ارزش روزهای گذشته ، جوونی و نوجوونی ما خیلی بیشتر از رهگذر یه عشق خیالی بوده.
دفتر عمرمون صفحه صفحه ورق می خوره اما اگه برگردیم و مرورش کنیم میبینیم حاصل کل نوشته های ما یه مشت خط خطی ساده است روی ورقه های اشک خورده و چروک شده ی زندگی.
این وسط بازار عشق های مجازی هم داغ شده...گرگی پشت این صفحه ی خیالی میشینه و ساعتها ادای بره ی سفید و قشنگ ذهن ما رو در میاره... یا شایدم نه ، یه بره ی کوچیک پشت این صفحه ی خیالی هست و تو این بازار گرم تبلیغ ، ادای گرگ پر صلابت رو در میاره... دلبری کردن گرگ هم حکایتی داره.
بعضی ها هم وسط این حکایت غیب گو شدن... با خوندن 4 خط حرف دل کل زندگیمون رو از بر میشن ، از شخصیت محکم و تفکر عمیقمون تا زیبایی که از نوشته هامون معلومه (!) و بعد هم میشن دهقان فداکار قصه که نیت خالصشون فقط خوشبختی ماست!
شماره و عکس و ایمیل و ... میخوان تا بشن انیس و مونس تنهایی هات؛ شاهزاده ی سوار بر اسب سفید که تمام صفات و ویژگی های خوب وجودی رو یک جا داره ، و غالبا هم کل مشکلات زندگیت رو درک میکنه... اصلا انگار خدا روزها وقت گذاشته تا دقیقا یه چیزی بسازه در خور طبع و ذوق ما!!!
القصه تو این روزهایی که عشق مثلا واقعی ... بعد از سالها شناخت تو زرد از آب در میاد به نظرم اعتماد به شخصیت یهویی وسط خیابون یا شخصیت یهویی وسط دنیای مجازی توهین به ساحت مقدس عشق و تفکره.