هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


شاید کالبد انسانی خالق

مادر از عجیب‌ترین کاراکترهای زندگی آدمیزاده است، الهه‌ی همیشه یاری‌دهنده‌ای که با جدا شدن هیچ بندنافی از روحت جدا نمی‌شود. حتی پیرمرد هشتاد و چند ساله‌ی بستری در تخت مجاور هم به هنگام درد، به‌ سان کودکی پنج‌ ساله، ناله سر می‌دهد و آوازگونه مادرش را به یاری می‌طلبد. ننه، آی ننه، آی ننه ... .
مادر تکرار نشدنیه
تنها کسی که تا ابد عاشق فرزندانشه بدون هیچ توقعی
و برای فرزند هم خصوصا توی کودکی حکم خالق رو داره. تجسم مادی خدا.
بله دقیقا، جاش تو قلب هاست همیشه
👍
سه شنبه ۳ دی ۰۴ , ۲۱:۱۸ سایه های بیداری
ساختم افسانه ای ، خنیاگری پیدا شود
برف باشد ، کرسی پر اخگری پیدا شود

مادرم در دامن خاک آرمیده همچنان
قصه گویی در شب بی مادری پیدا شود

یا بر آید شهرزادی از هزار و یک شبم
یا ز خاکش لاله روی دلبری پیدا شود

دو سه خط از غزلی که برای یلدای مادرم سرودم .
اگر چه در کنارم نبود .
اما در دلم جاودانه .

ممنون از مطلبی که نوشتید و یاد مادر را زنده و گرامی داشتید .
منم بعضی وقتا زیر لب میگم آی ننه. و همسرم میگه ننه نه، مادر 😄
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan