هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


شادی بعد از بازی

امروز داشتم پست آقاگل رو میخوندم که یادم افتاد میخواستم این‌ کلیپ قشنگ رو اینجا بذارم، صدای شادی مردم بعد از دربی ها که تو کل کوچه های شهر شنیده میشه همیشه برام خوشحال کننده است:)

خیابان ساحلی گناوه_ بعد از دربی ۹۶

:)
:)
پنجشنبه ۹ آذر ۹۶ , ۱۱:۱۸ جنابــــــــ دچار
منظور از دربی بازی استقلال و پرسپولیسه یا تیم های شهر؟
منظورم همون دربیه پایتخته
پنجشنبه ۹ آذر ۹۶ , ۱۱:۲۷ مریــــ ـــــم
راستی دربی چی شد؟
:|

پرسپولیس برد:)
عامو امسال هر طور شده میام جنوب :)
بیو جون قدمت روی چشم:)
اونقدی که فوتبال و من از هم متنفریم فک نکنم با دیدنش خوشال بشم :|
حتی این تراختور خودمون رو هم دنبال نمیکنم ببینم میبره میبازه :|

منم‌ به جز بازی های ملی و دربی(همینا هم‌گاهی البته) معمولا بازی دیگه ای رو نگاه نمیکنم.
ولی شادی و هیجان ملت باعث شادی و خوشحالیم میشه، البته وقتهایی که پیاده تو خیابون نباشم و کلی متلک نخورم:|
بعله دیگه
فهمیدیم چقدر متشخص هستین
میشینین تو خونه و فقط از شادی دیگران لذت میبرین خودتون بیرون نمیاین 
احسنت
P:
والا بدم‌ نمیاد منم‌ برم‌ بیرون و تو شادیشون شرکت کنم ولی یه بار با دوستام بعد از دربی پیاده تو خیابون بودیم کلی متلک خوردیم، مادر دوستمون به دادمون رسید و با ماشین بردمون:| دیگه مجبوریم فقط یا صدای شادیشون شاد بشیم:))
:))
البته اون صدای وو وو زلا واقعاً مزاحمه. باس صدای نی همونه بیاد. :دی ملتم یزله برن.
:)
معلومه موسیقی جنوبی خصوصا نی همبونه رو خیلی دوست داریدا:) اتفاقا الان هم اطرافمون عروسیه صدای ارگ و نی همبونه میاد:)
یزله رو معمولا عربها میرن،تو شهر ما هم‌ بیشتر تو محله ی سر خور(محله ی عربها) رایجه:) 
+ همیشه از اینکه انقدر اطلاعاتتون راجع به فرهنگ و آداب و رسوممون بالاست شگفت زده میشم:)
همیشه خوش باشید.
ممنونم و همچنین
قشنگ تر از نی همبونه و شادی کردن ما بندری ها هست؟ 
نیست :) 
هیچی نیست واقعا:) مادر موسیقی و ساز ایران  به نظرم بوشهره، بس که انواع و اقسام سازهای محلی و اواز و موسیقی داره:))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan