پنجشنبه ۵ بهمن ۹۶
برادران محترم و حتی پدر علاقهی شدیدی به المطراش داشتن (آقایون کلا علاقه داشتن) فلذا همیشه چند جفت المطراش درِ خونهی ما بود، امیدوارم هرگز براتون پیش نیاد که یه خرده عجله داشته باشید و بخواید دمپایی گشاد و پاشنه بلند و سنگین مردونه پاتون کنید و باهاش بدوید؛ منم بعد از چندین دقیقه انتظار در صف طویل دستشویی شاد از اینکه نوبت من شده سوار المطراش احمد شدم (کار از پوشیدن گذشته باید سوارش بشی) و به سمت دستشویی پرواز کردم که ناگهان پرهام شکست، پام پیچ خورد و با مخ به سمت زمین پرتاب شدم، نکتهی جالب اینه که المطراش حتی یه آخ هم نگفت! این ماجرا بارها( با وسعت کمتر و در حد پیچ خوردن پا) برای من تکرار شده و الان که دیگه الحمدلله خانوادهی گرام از دمپایی های پاشنه کوتاه استفاده میکنن (حالا که دیگه من رو ناقص کردن:D) هنوز هرگاه المطراش میبینم قوزک پام درد میکنه!