هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


خرم آن جلگه که کوهی دارد...

می‌گفت: 

پدرم خدا بیامرز نظامی بود، از اون آدم‌‌های مهربونِ کم حرف ولی جدی که کمتر کسی لبخند یا حتی اخمش رو دیده بود.

اون موقع‌ها ،حدود‌های سال تولد خودت یا حتی قبل‌تر، دانشگاه قبول شدن مثل الان نبود، کمتر کسی دانشگاه‌ قبول می‌شد تازه اونم سراسری!

خواهرم که قبول شد رفتیم پیش بابا و گفتیم "بابا زینب دانشگاه قبول شده"‌، یه نگاه به خواهرم کرد و گفت "چی قبول شدی بابا؟" زینب سرش پایین بود، انگاری خجالت می‌کشید به بابا نگاه کنه ، آروم گفت "پزشکی"؛ هنوز یادمه ، نشسته بود تو پذیرایی ، اشک توی چشماش جمع شد ، بلند شد سرِ زینب رو بوسید " بابا هر جا رفتی و هر چیزی شدی فقط آدم به درد بخوری باش"!

خبر پزشکی قبول شدن زینب که تو فامیل پیچید بابام گوسفند سر برید و تا دو شب به اقوام ولیمه داد ...

می‌دونی! بابام که رفت حس کردم مثل یه کوه بودم که خاک شده؛ بعدِ اون بود که تازه فهمیدم کوه من نبودم، بابایی بود که پشتم بود ...!


+ زینب الان فوق تخصصه، هم خیّره و هم گاهی بیمار رایگان ویزیت می‌کنه برای شادی روح پدرش... نمیدونم این از خوبی‌های اولاد صالحه یا پدر صالح!


عنوان: کوه در شب چه شکوهی دارد ... خرم آن جلگه که کوهی دارد!

روحشون شاد... :)
ان‌شاءالله :)
روحشون شاد. 
چه بچه نیکی به یادگار گذاشتن...
ان‌شاءالله :)
باید بگی بچه‌های نیکی، چون همه‌ی پسر و دخترهاش خانوادگی ماشالا تو خیریه فعالیت میکنن، همه هم دکتر و مهندس و معلم و ... :)
برای شادی روح پدرش صلوات. 


بلند شد سر زینب رو بوسید...خدا بیارمرزه همه پدرها و پدربزرگهارو..یاد یکی از رسوم قبیله مون افتادم. یه بابا بزرگ داشتیم که برای ابراز محبتش سر ما بچه ها رو میاورد جلو صورت خودش و دقیقا فرق سرمون رو ماچ میکرد! این همه جا تو سر و صورت...فرق سر آخه:)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم :)

خدا همه‌ی رفتگان رو رحمت کنه... خدا رحمت کنه پدر بزرگتون رو، قدیمی‌ها خیلی‌هاشون رسم داشتن سر کوچیک‌ترها رو ببوسن :)

گفتید قبیله برام سئوال شد، از چه قومی هستید مگه؟:)
فکرمیکنم هردوشون خوب بودن
اره موافقم :)
ما از قوم ماد هستیم، کرد زبان :)

جالبه که حتی میدونید از قوم ماد هستید:) 
کُردها مردم دوست داشتنی و غیوری هستن:)
بعله، البته این وسط کوروش کبیر شما یه بار با بی احساسی تمام بهمون حمله کرد و  بعدشم اسلام بهمون حمله کرد و بعدشم چنگیرخان مغول بهمون حمله کرد و خلاصه یه خورده دست خوش تغییراتی شدیم ها... ولی کماکان ماد محسوب میشیم :))  

مچکرم... دست بوسن ... !
کلا همیشه بهتون حمله کردن و هی دوباره حمله کردن :))
 بعد شجرنامه دارید که میدونید ماد هستید یا همینطوری بهتون گفتن؟:)

سلامت باشید :)
* میدونم موضوع مهمی نیست ولی حمله صدام یزید کافر رو از قلم انداختم!
بازم حمله کرد :))
به به چه حس خوبی داشت پست
خدا رحمت شون کنه
الهی از این حال های خوب همیشه جریان داشته باشه توی زندگی هممون

:)
آمین :)
ان‌شاءالله:*
شنبه ۱۰ آذر ۹۷ , ۲۲:۲۷ ❤️ علی خوش شانس ❤️ ۷۴📆
مگه گفتن پزشکی خجالت داره؟
مگه آدما بعد از مرگ زنده نمیشن؟ احساسات هم خوبه چیزای خوب رو هم احساس کنه، احساسی که همین چند لحظه گذران زندگی رو میبینه احساس نیست، حسگر دنده عقبه خخخ.
من گفتم پزشکی خجالت داره؟! این خجالته از روی حجب و حیا بود نه شرم :)
اونها هم دارن همین‌کار رو میکنن، باقیات‌الصالحات :)
قدیمیا می‌گفتن پسر کو ندارد نشان از پدر. البته خب قدیمیا برای این اینطوری می‌گفتن چون از این ضرب‌المثل برای میدونای جنگ و پهلوانی‌ها استفاده می‌شد. 
خلاصه الان می‌شه مشابه همین ضرب‌المثل رو برای این پدر و دختر به کار برد. خدا جناب پدر رو رحمت کنه و به عمر دختر اضافه.
ان‌شاءالله :)
البته به آسوکا گفتم ماشالا همه‌ی بچه‌هاشون ، چه پسر چه دختر عضو یه خیریه‌ان:)

خدا سایه باباهارو از سر ماها کم نکنه ان شاالله...
ان‌شاءالله، بچه‌ها رو هم به راه راست هدایت کنه :)
فرزند هنر زنده کند نام پدر را ...
واقعا همینطوره :)
يكشنبه ۱۱ آذر ۹۷ , ۰۸:۴۱ مصطفی فتاحی اردکانی
پدر، کلمه سه حرفی که یک دنیا حرف دارد.
مادر هم یه کلمه‌ی سه حرفیه که یه دنیا صبر داره :)
يكشنبه ۱۱ آذر ۹۷ , ۱۱:۱۱ قاسم صفایی نژاد
خدا رحمتشون کنه
ان‌شاءالله 
يكشنبه ۱۱ آذر ۹۷ , ۲۳:۲۹ ❤️ علی خوش شانس ❤️ ۷۴📆
گفتن پزشکی  بله گفتن سر سفره عقد نیست که حجب و حیا بخواد😂
برتری هم نیست که تواضع بخواد،
تفاوتی هم نیست که لحن بخواد.
مث این میمونه موقع احوال پرسی اینجوری باشیم: حال شما خوبه؟ ....با اجازه بزرگترا بله....(پاسخ دهنده در این لحظه از حجب و حیا مث سیب قرمز شده😂)

پدر رفته ، خدای پدر که هست...مگر این که ایمان ما هم دفن شده باشه.
نمیدونم چرا متوجه‌ی منظورم نمیشید، این ربطی به پزشکی نداره یه نوع حجب و حیا در مقابل بزرگتره، یه نوع احساس تواضع که ربطی به پزشکی و ... نداره :)

این دفعه من منظور شما رو نمیفهمم،یعنی چی؟ :)
دوشنبه ۱۲ آذر ۹۷ , ۰۸:۲۱ مصطفی فتاحی اردکانی
مادر: میم، الف، دال،ر 
یک کلمه سه حرفیه که چهارتا حرف داره در واقع
:)
من رد دادم دیگه، حواسم نبود اصلا که ۴ حرفیه، خلاصه منظور همون ۴ حرفیه :))
دوشنبه ۱۲ آذر ۹۷ , ۱۲:۴۰ ❤️ علی خوش شانس ❤️ ۷۴📆
آها پس همینو بگو ، این که جلوی بزرگتر سر یه موضوع معمولی (یا شایدم در همه حالات) سرت پایین باشه و آروم حرف بزنی ، تواضع حساب میشه. الان بیشتر فهمیدم که درست میگفتم.
بله :)
سلام
خدا رحمتش کنه، اولاد صالح واقعاً نعمت هستند

شما حالت خوب شد؟ :)
سلام
بله واقعا :)

الحمدلله بهترم، دیروز نوبت داشتم رفتم دکتر امروز هم یه سری آزمایش انجام دادم تا جوابشون بیاد ببینم خدا چی میخواد:)
روحشون شاد
آرزوی سربلندی برای یادگارش :)
ان‌شاءالله :)
آمین :)
روحشون شاد ...
خدا سلامت بده به خودت و خواهرت فرشته جان...
ان‌شاءالله :)
ممنونم عزیزم و همچنین ولی راوی من نبودم یکی از دوستان بود :)
چهارشنبه ۱۴ آذر ۹۷ , ۰۸:۱۵ ... به دنبال حقیقت ...
چه حس خوبی...

روح پدرم شاد که می گفت به استاد
فرزند مرا هیچ نیاموز به جز عشق...

روح پدر بزرگوارتون قرین رحمت الهی
:)

به‌به

متشکرم ولی راوی من نبودم، پدرم هم الحمدلله زنده هستند :)
چهارشنبه ۱۴ آذر ۹۷ , ۱۹:۳۹ ... به دنبال حقیقت ...
عهههههههه! می گفت رو ندیدم!!!!!! :|

ببخشید

خدا حفظ شون کنه پدرتون رو...و خودتون رو...و خانم دکترتون رو...و همه تون رو! :)
:))
خواهش میکنم:)

خیلی متشکرم و همچنین خودتون رو :)
تلخی اخلاق را اندام موزون حل نکرد
استکانم شد کمر باریک و چایم تلخ ماند
متشکرم :)
من همیشه از شعر استقبال میکنم فقط نفهمیدم ربطش به این پست چیه؟
وبلاگتون خیلی خوبه ♥
تشکر
عاااالی
تشکر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan