هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


...♧

میگن یه شب یکی رفت سراغِ یه کامیون برای دزدی، درِ پشت ماشین رو که باز کرد دید صاحب کامیون روی بار یه پلاستیک کشیده و یه ورقه هم گذاشته روش!
دزد برگه رو باز کرد و دید روش "بسم‌الله" و یه آیه‌ی قرآن نوشته ، برگه رو تا کرد و گذاشت روی بار و از ماشین پیاده شد و رفت!
یکی از دوستاش که همراه‌ش بود با تعجب پرسید که چرا همچین کاری کردی؟
دزد یه نگاهی بهش کرد و گفت "من دزد اموال مردمم نه ایمانشون .‌.." !
 ...

سلام :)

خیلی قشنگ بود خیلی ‌...
سلام

اره حکایت قشنگیه :)
خوشم میاد دزده تو اون لحظه ام می دونسته با خودش،چند چنده!
اره واقعا!
شرافت تعریفی نداره 
چون شرافت تعریفی نیست، درس عملیه که کاش هممون با نمره‌ی خوب پاسش کنیم‌.
از این دزدا لا اقل داشتیم
از این دزدها چیه؟ همینا هم نداریم!

برعکسش حکایت دولته
البته برعکس که نه اون هر دو مورده فعلا!

خودمون چی؟ خودمون چند چندیم؟
دزد بود ولی برعکس خیلی‌ها شرافت داشت! :)
شرافتش ناقصه البته، ولی همین یه تکه‌ای که داره به‌ز بقیه که هیچی ندارن! :)
زیبا
تشکر
دزد منصفی بوده!
اوهوم :)
کاش هنوز هم دزدای با معرفتی مثل ایشون وجود داشتن...
راستش نمی‌دونم دزدی که فقط مال مردم رو هم میبره میتونه معرفت داشته باشه یا نه، ولی کاش لااقل مثل این یکی یه ذره وجدان می‌فهمیدن.
سلام
سلام
عیدتون مبارک جناب دچار :)
بقیه دزدای بزرگ یاد بگیرن ازش...
اره دزدها هم به هر حال باید الگو داشته باشن دیگه !:)
یه حکایت شبیه اینم من شنیدم، میگن یه روز یه مردی می‌خواسته بره حموم، یه کیسه زر هم با خودش داشته، یه مردی رو تو کوچه میبینه بهش میگه میشه این کیسه زر رو واسم نگه داری من برم حموم برگردم، نگو اون یارو رئیس یه باند دزدی بوده، این مرده قبول میکنه کیسه زر رو نگه میداره، یارو رئیس دزده کلی منتظر میشینه این مرده از حموم در میاد کیسه رو تحویل میده و میره. وقتی دوستای دزده قضیه رو میفهمن میگن خب چرا برنداشتی فرار کنی، میگه من نمیتونستم به اعتمادش خیانت کنم. 
حالا حکایت یا واقعیت، میخواد بگه دزدی باش ولی معرفت هم داشته باش:) 
دزدی در کل خودش یه عمل قبیحه، ولی همین که بعضی دزدها یه خرده وجدان داشته باشن یعنی حتی دزد هم میتونه آدم باشه!
از این دزدام نداریم :(
خودمون چی؟ همیشه که نباید به بقیه نگاه کنیم، گاهی باید ببینیم ماها دزد چیزی نبودیم؟ :)

+ منظورم با شما نیست خدایی نکرده‌ها، کلی به هممون میگم:)
این روزها هم مالمون رو می دزدن هم ایمانمون.... 
این روزها خیلی چیزهامون رو می‌برن، ولی علاوه بر اون خودمون چی؟ باید فکر کنیم ببینیم تا حالا خودمون چیزی از کسی ندزدیدیم؟
سلام بانو
داستان واقعیه و در واقع داستان " فضیل بن عیاض " هستش، که بعد ها توبه می کنه و یکی از عارفان و فکر کنم یکی از شاگردان امام موسی کاظم میشه.
بابت مطلب آموزنده ممنونم
سلام جناب منزوی :)
والا اینو بنده خدایی برای من تعریف کرد و من چون خوشم اومد نوشتم، دیگه اینکه اصل حکایت قدیمیش چطوریه رو نمیدونم :)
خواهش میکنم، منم ممنونم از اطلاعاتی که اضافه کردید :)
ولی بین خودمون باشه من بودم می دزدیدم /:
:|
صداقت ویژگی مثبتیه ولی اصل ماجرا رو تغییر نمیده، برید توبه کنید! :))
هنوز برای توبه زود فکر کنم ! هنوز جا دارم 
((:
ولی به نظر من دیگه حد زدید :))

+ما رو ببین میخواستیم با پستمون پند اخلاقی بدیم مثلا، تازه میگن من بودم میبردمش :| :)))

اتفاقا من بودم یه نامه هم براش میذاشتم 
حالا‌از جزییات نامه نمیگم که دیگه پند اخلاقی محو میشه اصلا ((:


شما اصلا دزد خوبی نمی‌شید:))

میدونم حدودا چی میخواستید بنویسید، پس شاکرم که شما جاش نبودی و حکایت رو از بیخ نابود نکردی! :|
اتفاقا حالا مهارتمو زیر سوال بردید یه خاطره از یکی از دزدی هامو تو پستای اخیر می نویسم ((:

اره دیگه همون دقیقا ((:
من مهارت رو زیر سئوال نبردم شرمنده و عذر میخوام ولی وجدان رو زیر سئوال بردم و همون که خودتون تو کامنت اول گفتید رو :| (البته اگه دزد بودید)

میدونم؛ دیگه به شناخت نسبی رسیدم :))
اتفاقا دقیقا مقصد همونه.وجدان وشرافت تعریفی نداره و یک دزد دزده به‌هر‌حال منتها من نمونه یک دزد خیر خواه تر از دزد حکایت شمام ... یک‌دزد متفکر نما ((:

البته مطئمنم از نطر خودم ((:

تعریفی نیست اصلا، عملیه!
دزد که دزده، چی ببره مهم نیست مهم اینه که چیزی رو میبره که متعلق به یکی دیگه است!
تفکر راجع‌به چی؟ راجع‌به خدا و دعا و ...؟ خب شما یه چیزی رو در نظر نمیگیرید اونم اینه که ما معتقدیم اراده‌ی خدا بالاتره، خدا نمی‌خواست که اون اموال برده بشه پس هر کس دیگه‌ای هم اونجا بود اون اموال به روش‌های مختلفی برده نمی‌شد چه شما بودی،چه من، چه این دزد یا هر کس دیگه‌ای!
امان از دزد ایمان...
امان از دزد کلا ! :)
چند وقت پیش جشن عقد دوستم ۳۰تومن ازکیفم زدن
مقدارش اصلا مهم نبود ولی اینکه یکی جرات کرده کیفم و باز کنه و پولم و برداره واقعا ناراحتم کرد اینکه فکر نکرده اون پول حرامه!و هیچ حقی نداره !!!!
عزیزم دزد که به این چیزها فکر نمیکنه، یا قبلا فکر کرده و یه توجیهی برای خودش پیدا کرده و اینجوری خودش رو راحت کرده! برای توجیه کردن هزاران راه هست!
مثل خودمون که برای خطاهامون راه پیدا میکنیم!
اراده خدا رو من اینجوری نمی بینم !
اراده خدا نمیتونه مانع قدرت اختیار انسان بشه .نه که بخوام اراده خدا رو انکار یا محدود کنم اما قلمرو و قدرت انسان مد مقصودمه.

و این حکایت رو اگر واقعی فرض کنیم من به عنوان نماینده تام الاختیار صنف دزدان‌محترم  و آشنایی که با این‌حرفه و اهل فن دارم  باید بگم‌که از هر صد دزد یک نفر انتخاب به چنین عملی میکنه و اراده خدا اینجا موثر نیست و اراده انسان تصمیم گیر نهایی هست. 

 بهتر بگیم امان از دزدان فکر و فرهنگ و اندیشه که بستر تولید دزدان مبتدی می   شه (((؛ هرچند که هیچ‌دزدی بی گناه و قابل ستا یش نیست.

در هر صورت این بحث اراده خدا  عقیدتی و من احترام میذارم اما حس من این بود ((:
اتفاقا من اراده‌ی خدا رو مثل شما می‌بینم:)
من نگفتم دزد اموال رو نمی‌برد یا اختیارش سلب می‌شد، گفتم اون اموال به روش های مختلف برده نمی‌شد! یعنی ممکن بود موقع سرقت پلیس برسه، یا ببری و وسط راه تصادف کنی، یا ماشین پنچر بشه و هزار و یک روش دیگه که اون اموال برده نشه!
خدا اون شب نمی‌خواست که اون مال برده بشه پس نگهش میداشت! :)

اصلا شاید اینم امتحان اون دزد بوده، کسی چه میدونه؟:)

+ به نظر من شما هم بودی نمی‌بردی، گاهی ذات آدم‌ها بهتر از چیزیه که حتی خودشون تصور میکنن :)
مرسی فرشته خانم
خواهش میکنم :)
همین دیگه فرق داره دیدگاهمون !اون مال برده می شد من میگم ((:

امتحان هر دزدی دزدی نکردن ش هست که میکنه به هر حال ! 

+لطف دارین ولی چیزی هست که آدم خبر نداره ...اون دقایق معلوم نیست آدم‌به چی فکر میکنه یا برای چی دزدی میکنه یا چقدر لازم داره و ...‌

:|

فیلم روزی روزگاری رو دیدید؟ 
حتی دزد هم میتونه امتحانش فرق کنه و برگرده!

+ به نظرتون کسی که نیاز شدیدی به پول داره حق دزدی از اموال مردم رو داره؟ اینکه برای چی و چقدر و ... به نظرم توجیه، اصل اینه که مالی که مال ما نیست رو نباید استفاده کنیم، چرا؟ واضحه چون مال ما نیست و حقی توش نداریم، چون حاصل تلاش و زحمت یکی دیگه است‌.
الهی هیچ‌کس تو شرایط تنگ و اضطرار قرار نگیره.
/: بله. من که نگفتم امکان اصلاح نیست !
متاسفانه من نمیتونم پاسخ خودمو بدم چون حالت توجیه داره شاید در هر صورت .همچنین فکر کنم درکش دشوار.

فقط یه تجربه رو بهتون بگم.هیچکی از اول دزد به دنیا نمیاد و حتی هیچکس از اول میل به دزد بودن نداره و حتی هیچکس به راحتی و بدون تلا ش دزدی رو انتخاب نمیکنه .گاهی اوضاع خیلی پیچیده می شه و گاهی آدم نمیدونه و در این جاده ندانستن میافته و کسی نجات دهنده نیست...

ولی دزدی فقط بالا رفتن از دیوار مردم نیست.میدونید ما برای کدام گناه یا اشتباه دلیل واقعی و‌منطقی داریم ؟ مگه همه ما توجیه کننده خطا نیستیم ؟ میتونم بپرسم شما خودتون دزدی کردین یا نه تا بحال ؟ و‌اگه به نوعی دزدی کردین‌، چرا ؟
وقتی داشتم جواب کامنت قبلیتون رو می‌نوشتم تو ذهنم اون حدیثی بود که میگه کسی که عیب کسی رو میگیره نمی‌میره تا خودش بهش دچار بشه،و حقیقتا ترسیدم برای همین گفتم خدا کنه کسی تو شرایط اضطرار و تنگی قرار نگیره.

منم میدونم تنگی و سختی هست،میدونم گاهی شرایط خیلی سخت‌تر از تحمل آدم‌ها میشه، با هیچ کدومش هم غریبه نیستم، ولی دزدی چیزی نیست که بشه اینجوری ازش گفت، یکی از روی گشنگی یه سیب می‌دزده یکی عادت کرده، با همین راه امرار معاش میکنه کلا! 
اونی که ندانسته است هم که بحثش جداست کلا


هممون که توجیه کننده‌ی خطا نیستیم ولی هممون در شرایط مختلف رو میاریم به توجیه.
دزدی به معنی بالا رفتن از دیوار یا برداشتن مال کسی نه ولی به معنی تجاوز کردن به حق یا حریم کسی اره،مثلا یادمه یه بار چند صفحه از دفتر خاطرات خواهر و برادرم رو خوندم، یا موبایل داده بودن عکس ببینم عکس‌‌های کناریش هم نگاه کردم! شاید کنجکاوی شاید بچگی و شاید‌ توجیه‌های دیگه؛ ولی بابتشون عذاب وجدان دارم.

+ اگه چیزی میگم، اول سوزنه رو به خودم میزنم، الکی فعل‌ها رو جمع نمی‌بندم واقعا خودمم مقصر و خطاکار میدونم، وقتی میپرسم از دوستان که یعنی ما خودمون دزدی نکردیم؟ اول از همه خودم بهش فکر میکنم‌ و دنبال جواب میگردم.

اما فقط از ترس این که تنگی و اططرار برای خودتون پیش نیاد دعا کردید ؟! 

پس باور کنید دزد ها هم عذاب وجدان دارند...اگه‌عذاب وجدان کافی باشه البته.


نه‌ نه ، دعا دو سویه است.

من عذاب وجدان دارم و تلاش میکنم دیگه این‌کار رو نکنم، دزد ولی این‌ شغلش شده دیگه، پس مسئله‌ی عذاب وجدان رو گذاشته کنار، یه‌بار اضطرار بوده، دوبار اضطرار بوده نه اینکه کلا همیشه همین راه امرار معاش شده باشه!
+ نفس آدم به چیزی عادت کرد دست کشیدن ازش سخته‌.
ولی میبرد هرکی دیگه بود و به احتمال زیاد سالم و صحیح  (((:
حرف مرد یکیه، نه؟ :)))
شما ثابت کردین حرف زنم یکیه ((:
درود به این تفسیر و کامنت زیبا :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan