هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


شبانه [۴]

تنت زخمی ، دلت آزرده باشد
نگاهت سرد و باران خورده باشد
شده گنجشک باشی و شبی باد
تمام لانه‌ات را برده باشد ؟!

"شهراد میدری"

HAVE GOOD TIME

معلومه حالت خوب نبوده، نه؟

یا به قول اون بندۀ خدا:

مثل گنجشک زخمی ر هوای بی‌کسی

بی‌رمق نوک می‌زنم بر سیب کال زندگی!

 

چه خوبه :)
پر از رقصیدن گنجشک‌ها باش
همیشه بر تن گنجشک‌ها باش
به مردم اعتمادی نیست باران
خودت پیراهن گنجشک‌ها باش

یا حتی به قول اون یکی:

جا برای من گنجشک زیاد است ولی

به درختان خیابان تو عادت کردم...

خوردیم چو گنجشک به دیوار بلورین
پنداشته بودیم که این پنجره باز است ...

یا یه بندۀ خدای دیگه هست که میگه:

با پلخمون نگاهت چغوک دلمو زدی

ناز شصتت! چغوکم وقف پلخمون تو بید.

 

که خب، از هرکی اون دور و بر بپرسی باید بدونه پلخمون چیه و چغوک چیه. برا همین دیگه توضیح نمی‌دم. :) 

از حضرت گوگل کمک گرفتم برای فهمیدنش :)))
 دروغ چرا اول فکر کردم پلخمون یعنی گنجشک و چغوک یعنی قورباغه :دی

احساس میکنم یه شعر محلی با گنجشک بلد بودم ولی هر چی فکر میکنم یادم نمیاد الان ://

+ مرسی :)

سلام.احسنت

سلام
ممنون

عالی بود

مختصر و تاثیر گذار...

تشکر

شده!

و چه بد که شده ...

یا به قول سعدی:

تا خرمنت نسوزد، احوال ما ندانی...

یا به قول مولانا :
در نیابد حال پخته هیچ خام ...
دوشنبه ۲۰ آبان ۹۸ , ۱۴:۳۱ مردی بنام شقایق ...

خبر از یک بهار آشنا نیست

کسی حتا نمی‌پرسد: «چرا نیست؟»

اگر دست من و گنجشک‌ها بود...

ولی دست من و گنجشک‌ها نیست

 

..............................

 

تو هم دیوانه‌ی گنجشک‌ها باش

پری بر شانه‌ی گنجشک‌ها باش

زمستان فصل ویرانی‌ست، ای برف!

به فکر لانه‌ی گنجشک‌ها باش

 

..................................

 

به گل‏ها

...........خارها

..................گنجشک دادی

به گندم‏زارها گنجشک دادی

تشکر می‏کنم، در قحطی عشق

به شعرم بارها گنجشک دادی

 

.................................

 

برای تو نگاهی تر نکردند

گلی را قد تو پرپر نکردند

«دل گنجشک‌ها تُرد است» صد بار

به مردم گفتم و باور نکردند

......................................

 

تو می‏خواهی مرا انگار گنجشک

نگاهم می‏کنی هر بار گنجشک...

چه احساس عجیبی با تو دارم

کمی انسانم و بسیار گنجشک

 

 

سلام

 

همه دوبیتا از سید حبیب نظاری :))

 

مارو یاد کتاب خدا تسبیحی از گنجشک دارد انداختین با این شعر

 

منم یه چندتاشو براتون فرستادم لذت ببرین ^_^

سلام
خیلی خوب بودن، خیلی ممنونم که وقت گذاشتید و نوشتیدشون :)

شعر خوبی نه یادم بود و نه پیدا کردم پس اینو میذارم براتون :)

به گمانم 
جیک‌جیک اول صبح گنجشک‌ها روی سیم تلفن
دوستت دارم‌هایی است که شب قبل
از خطوط گذشته
[اما] پشت بوق اشغال مانده‌اند ...

آخ آخ چه شعری بود

هوم ...

بسیار زیبا بود

ممنون

عزیز دلم  آیا کسی به شما بگه :    وقت بخیر. 

     به تعبیر شما  اون شخص ۰الش  خوب نبوده  ؟ 

     Have good time .

 

 یعنی  وقتت خوش .      have good born   یعنی  بختت خوش . 

 

اون وقت در مقابل جمله ی مثبت که ارزوی زندگی خوش برات کرده  شما چنین جواب بی ادبانه ای میدی؟ 

یعنی چی که  حالم خوش نیست؟   

 باشه من مریض و ناخوش .   شما جی؟  شما مئدان فرهنگ و ادب رو تا حالا دور زدی؟     

سلام
متاسفانه شما از جمله‌ی من برداشت بدی کردید، من جمله‌ای که شما نوشتید رو "زمانِ خوبی بود" معنی کردم و چون غمگین بود گفتم حالت خوب نبوده، نه؟ یعنی چون حال خوبی نداشتید این شعر به نظرتون مناسب احوالتون بوده؛ مثل باقی واکنش‌های پست.
قصد بی‌ادبی یا جسارت نداشتم و اگه برداشت اشتباهی شده عذرخواهی میکنم :)

+ و البته اینکه زیر یه پست" یه اوقات خوبی داشته باشید" نوشتن خودش خیلی کار خوبی نیست، مثله اینه که شما پست فرد رو نخونده باشید و فقط به جهت تبلیغات نظر گذاشته باشید :)
سه شنبه ۲۰ اسفند ۹۸ , ۱۹:۰۵ امیرعباس گلاب رمان

از اینکه این حد منطقی و واقع بین هستید  خوشحالم .   حق باشماست .            منتها  من ۴صد ارسال  پیام خصوصی رو داشتم   .          اما  متاسفانه  زیر پستتون   اومدش ً     

                در ضمن  تبلیغ هم خوب اومدید .      

ممنونم
۴۰۰ پیام خصوصی؟! 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan