هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


مسئلة

تصور کنید در یک باغ بزرگ، سرسبز و جذاب هستید که رنج و سختی و مشکل و تلاش و همه چیز هم تعطیل است، زمان تلاش گذشته و حالا نوبت به درو محصولات و استفاده رسیده است؛ هر چه بخواهی هست و هر آنچه اراده کنی حاضر و آماده در اختیارت می‌گذارند.
تا کِی؟ تا همیشه، تا ابد! 
این همان تصویر بهشت موعودی که همیشه برایمان مجسم کرده‌اند نیست؟
من همیشه به این‌جایش که می‌رسم مغزم ارور می‌دهد، "خب که چه؟" پررنگ‌تر می‌شود. 
همین؟ صبح تا غروب بنشینیم و موز و پرتقال و انار پوست بگیریم و نوش جان کنیم؟ نماز و دعا بخوانیم و بخوابیم؟ با زنی، مردی یا چیزی هم گاهی همراه شویم؟ خب که چه؟ تا کی؟ هدف همه‌ی این‌ها چیست؟ بعد از همه‌ی این‌ها به کجا خواهیم رسید؟

حس می‌کنم به پوچی رسیده‌ام، بخش پاسخ‌ دهنده‌ی ذهنم از پس سئوال‌هایم بر نمی‌آید و بخش پرسنده هم کوتاه نمی‌آید؛ شما پاسخی برای این دسته از سئوالاتتان دارید؟

+ همیشه وقتی چنین سئوالاتی رو مطرح می‌کنم که برام مهمه و ذهنم رو مشغول کرده، چند نفر پیدا میشن که بگن "تو حالا برو بهشت، بعد خسته شدی یه کاری میکنی"!
 لطفا شما از این دسته آدم‌ها نباشید :)
فرشته جان این سوال خیلی وقتا تو ذهن منم بود . میدونی بهشت و رضوان در حقیقت اون نعمت های ظاهری نیست ... رضوان الهی نزدیکی به خداست ... شناخت خداست ...
ما الان که هیچ چیزی ازش نچشیدیم نمیتونیم طعمش رو واقعا درک کنیم اما اگر رشد کنیم میتونیم بفهمیم ...
مسلما چیزی که امام حسین (ع) یا حتی علمایی مثل آیت الله بهجت یا امام خمینی رو شیدای خودش کرده بود فقط بهشت ِ ظاهری نبود ؛ یه چیز بالاتری بوده .
سلام :)
قاعدتا چیزی که امام حسین درک کرده رو خب ما درک نمیکنیم و جایگاهی که ایشون میرسه رو ما نخواهیم رسید.
ولی خب این مرتبه‌ی نزدیکی به خدا هم یعنی تا همیشه باید باشه؟ یعنی چون خدا نامحدوده باید تو بهشت تا نامحدود تلاش کنیم تا به شناخت خدا برسیم؟ پس اون که میگن بهشت سرای برداشت محصوله و دنیا مزرعه‌ی آخرته چیه؟ 
و جهنم چی؟ اونها هم از جهنم به خدا قراره برسن؟ پس خالدون فیهای جهنم چی میشه؟

خب ما هیچ‌وقت قرار نیست خدا رو هم کامل بشناسیم ولی باید برای شناختش به حد حودمون تلاش کنیم به هر حال وگرنه که انگیزه‌ای برای هیچ‌چیز باقی نمیمونه
خب من هم برام سواله، اینطور که میگن بهشت مثل ذات خدا در مخیله انسان نمی گنجه و ما توانایی درکش رو نداریم :]
البته بدترین جواب ممکن همین بود

ولی فک نکنم خدا بخواد بخاطر چارسال عمر توی دنیا تا ابد همه رو توی بهشت یا جهنم نگه داره، اگه اینطوری باشه یه چیزی شبیه کنکور میشه که نتیجه چهارساعت رو به کل زندگیت تحمیل میکنن
به نظرم باز هم چالش هایی وجود داره
اما ما باز هم برای شناخت خدا تلاش میکنیم و هر کس از دریای شناختش به حد ظرف خودش برمیداره، اگه قراره بگیم تو مخیله‌مون نمی‌گنجه پس چرا بهمون وعده‌اش دادن؟! :/

یه حدیث از یکی از ائمه است که میگه آخرت دیگه محل عمل نیست بلکه کشته‌هات رو اونجا درو میکنی، اونجا هم باز بخوایم چالش داشته باشیم این احادیث چی میشن؟
فکر میکنم مثل عشق میمونه .. اما این یه عشق حقیقیه .
وقتی عاشق کسی هستیم به یک نشانه ی کوچیک ازش راضیم ... و حتی مثلا یک دیدار کوتاه مدت برامون از هر چیزی لذت بخش تره ..
حالا ما توی دنیا عاشق کسی میشیم که اونم انسانه و مثل خود ِ ما عیب و ایراد زیادی داره اما
وقتی به خدا برسی ..وقتی طعم اون عشق رو بچشی با معشوقی رو به رو میشی که نه تنها با گذشت زمان عیب و ایرادی ازش پیدا نمیشه که بیشتر خوبی هاش برات رو میشه و هر لحظه مست تر میشی از این عشق...
اینی که میگید چیز جالبیه، اینکه دریای عشق رو هر چی بچشی ازش سیراب نمیشی‌.
ولی مگه خدا رو نمیشه تو همین دنیا دید؟ تو بهشت فقط درگیر عشقیم؟ این عشقه رو چطوری بروز میدیم؟
میدونی من نمیدونم قراره تو بهشت چکار کنیم، اینکه فقط تو بهشت بخوایم با خدا عاشقی کنیم یه جوری نیست؟ خدا دوباره همه‌ی ما رو زنده میکنه که فقط عاشقش باشیم؟ هدف از این عشق چیه؟
من ترجیح میدم تناسخ حقیقت داشته باشه تا این که بخوام به این سبک از پوچی برسم
ولی بازم نمیدونم قراره چه اتفاقی بیوفته اما وقتی ذهنمو درگیرش میکنم شدیدا دچار افسردگی میشم
منم بدم نمیاد تناسخ وجود داشته باشه، حتی اگه وجود داشته باشه دوست دارم یه پرستو باشم، آزاد و رها! ولی به نظرت یه خرده مسخره نیست هی بریم و باز یه شکل دیگه بیایم؟!
اره منم جدیدا حس افسردگی میکنم، حس میکنم نه تمایلی به جاودانگی دارم و نه نیستی!
یک احساس میکنم (یقین ندارم بخوای تحقیق میکنم بعدا) خستگی در بهشت مفهوم نداره !

دو وقتی نعمتهای بهشتی تو قرآن اومده
آخرش گفته رضوان الهی از همه بالاتره

یعنی میوه و اینا و اونا بهانست
مهم رضایت خداست از بنده ها و بنده از خدا هر دو از هم راضی اند.
اینو منم شنیدم که خستگی تو بهشت مفهومی نداره و نعمت‌ها سیری ناپذیرن! ولی خی تو ذهنم نمی‌گنجه، که یعنی چی؟ مثلا میگم تو قران گفته نهر عسل! میشه از نهر عسل خسته نشم؟ [ تازه من عسل نمیخورم :)) ] 

اره گفته از همه بالاتره ولی نگفته همه بهش میرسن!

خب؟ اصلا بالاترین مرتبه‌ی بندگی راضی بودن به رضای الهیه، ولی خب بعد از رضایته چی میشه؟ جوابم به کامنت‌های سا ویس رو بخون، فکر کنم اونجا بهتر گفتم که سئوالم چیه.
تا کی زنم به روی دریا ها خشت؟!
بیزار شدم ز بت پرستان و کنشت
خیام که گفت دوزخی خواهد بود؟!
که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت؟!
_________________
ای بیخبران شکلِ مُجَسَّم هیچ است،
وین طارَمِ نُهْ‌سپهرِ اَرْقَم هیچ است،
خوش باش که در نشیمنِ کَوْن ‌و فَساد.
وابستهٔ یک دمیم و آن هم هیچ است!
شعرها قشنگن، ممنون :)
ولی نمیتونم فکر پشتشون [ این شکل ظاهری که الان برای همون ازشون استفاده کردین] رو قبول کنم. کسی نرفته و برگرده بگه بهشت و جهنم راسته ولی آیا کسی رفته که برگرده بگه دروغه؟ 
مرگ مثل یه دره، دری که اگه بدون هیچ پیش زمینه‌‌ای بخوایم بهش نگاه کنیم باید قبول کنیم که نمیدونیم پشت این در چه خبره پس نمیتونیم هم با یقین بگیم نیست و همین ۱ دم که گذشت تمومه همه چیز :)
آخ؛ اینو یادم رفت بگم..
می نوش که عمر جاودانی اینست
خود حاصلت از دور جوانی اینست
هنگام گل و باده و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی اینست
به‌به ^_^
چه ابیات قشنگی هم انتخاب کردید، ممنون :)
والا :|
شاید باید به نشانه ها اکتفا کنیم
نمیدونم حقیقتش

حرفمو پس گرفتم -_-

+میخوای به یکی از وبلاگ نویس های طلبه بگم بیاد برامون صحبت کنه؟ :/
ما میخوایم اکتفا کنیما مغزمون ول نمیکنه :))

+ منبر مجازی؟:))
 اخه این تصویر بهشت ابتدایی که توصیف کردم هم پای منبرها زیاد گفته میشه، اولش که نگاه میکنی هم میگی به‌به چقدر خوبه، ولی بعدش هی میپرسی خب که چی؟ و چیزی دستگیرت نمیشه انگار!
فکر کنم این کلیپ صوتی بتونه کمکتون کنه .
http://panahian.ir/post/4522#gsc.tab=0
دانلودش کردم، خیلی متشکرم بابت لینک :) 🌹
سالها پیش این سوال رو از پسر خاله ام پرسیدم.
گفت اول اینکه جنس خوشی های این ور با اون ور فرق می‌کنه. و دوما اینکه بهش فکر نکن. همین
ازم خواست به بعضی از سوالام اصلا فکر نکنم.
منم با اجازه ات اینقدر چپ و راست از زندگی خوردم که دیگه وقت‌ نکردم فکر کنم.
شنیدی میگن گاهی جواب ندارن میزنن صورت مسئله رو پاک میکنن؟ اینم همونه خب!
خود پیامبر میگه به همه چیز فکر کنید الا ذات خدا، این پسر خاله‌ی تو ولی کم‌کم بهشت و جهنم هم وارد حدیث کرده :دی
اتفاقا منم چون سیلی زیاد میخورم از زندگی بهش میکنم، به اینکه خب ته این سیلی‌ها میمریم و میریم اونور بعدش چی میشه؟
حاچ آقا مسئلتن :)))
همینو میخواستم بنویسم اتفاقا گفتم الان جاچ خانوم‌ها میگن ما چیزی نگیم؟ :)))
سلام
پیشنهاد میکنم سخنان آقای الهی قمشه ای رو تو آپارات بگیری و قشنگ نگاه کنی :)
اونوقت به جواب سوالاتت میرسی :)
فایل های تصویری یه استاد دیگه هم بود اسمش الان یادم نیست بیاد یادم بهت میگم اسمشو:)
به همه سوالاتت الهی قمشه ای پاسخ داده :)

سلام
پاسخ داده تو بهشت چه خبره کامل؟ و تهش چی قراره بشه؟ کدوم سخنرانیشون؟
مرسی :)
بله بله :)
اصلا خودم امشب میذارم تو کانال یا نهایتا برات میفرستم برو نگاه کن :)

یا
تو آپارات سرچ کنی بهشت و جهنم الهی قمشه ای :)
برات سخنرانی هاش میاد بالا :)
آها پس مرسی خودم میرم سرچ میکنم، ایشالا که جواب بده :)
یکی از دوستان هم یه لینک فرستادن، دانلود کردم، اونم میشنوم :)
يكشنبه ۲۳ شهریور ۹۹ , ۱۸:۰۳ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
من خیلی به این فکر کردم و حتی عجیب‌تر اینکه اون جاودانگی که قراره اون دنیا داشته باشیم هم برای من سوالات زیادی رو ایجاد می‌کنه! به جواب درستی نرسیدم! فقط می‌دونم ذهن محدود من اون چه رو که احتمالا در انتظارمونه نمی‌تونه تصور کنه!
اره و شاید مسئله‌ی اصلی همین جاودانگیه است، همین ابدی بودن، که ذهن رو میبره سمت چیزهای بزرگ و اهداف و ...
اره یه چیز محدود نمیتونه یه چیز نامحدود رو تو خودش جا بده ولی به هر حال باید جواب‌های حدودی داشته باشه، جوابی که ذهن کنجکاو آدم رو قانع کنه.
یه دیالوگی تو فیلم «مارمولک» هست که وقتی طلبه از حاجی می‌پرسه «تکلیف نماز توی قطب شمال چیه؟» وقتی کلی توضیح میده و آخرشم خودش خسته می‌شه و طلبه هم قانع شده، یه خرده نگاش می‌کنه و میگه «گور بابای قطب شمال، شما ماستتو بخور!» حالام من به عرضت می‌رسونم «گور بابای چیزی که هنوز اتفاق نیفتاده و جایی که هنوز نرفتی، ماستتو بخور جانم»! :|
:|
راستش من خیلی نمیتونم با این دید که حالا اتفاق نیوفتاده بذاریم تا وقتی اتفاق افتاد سر کنم، یعنی خودمم بخوام ذهنم اجازه نمیده، به هر حال دوست داره بدونه یعد از این ۲ روزه‌ی دنیا چی در انتظارشه و قراره در ادامه‌ چیزی باشه؟ نباشه؟ اگه باشه چیه؟ هدفش چیه و ...
  قاعدتا جواب این سئوال‌ها هم تو بخش‌هایی از رفتار، افکار و کلا زندگیم تاثیر خواهد داشت پس نمیتونم موکولش کنم به وقتی مردم و دیگه حتی ماست هم نمی‌تونم بخورم :))
سلام علیکم
اگر دنبال جوابید و قانع شدن، باید چندین کتاب و چندین دوره مطالعه کنید و خداوندرسونه رو می رسونه

اما به نظرتون خدا آیا وجود داره؟
اگر آره هدفش از خلقت چی بوده؟
چه جوری از هدف خدا با خبر بشیم؟

سلام :)
کتاب خاصی رو میشناسید در این زمینه که متن قابل فهمی داشته باشه و در این زمینه مفید واقع بشه؟

راجع‌به سئوالاتی هم که فرمودید جواب بدم یعنی؟:))
  بله
 خودش میگه من جن و انس [کلا کائتات] رو برای عبادت آفریدم منتهی اینکه منظور دقیقش از عبادت چیه رو نمیدونم واقعا!
 جوابش خیلی گسترده است، از نگاه دینی با مطالعه‌ی کتب مذهبی و  سخنان خودش به برگزیدگانش، از نگاه بقیه راه‌های دیگه‌ای مثل احساسات درونی و افکار و ... 
از اون سوالاس که یه وقتا ذهن منو هم بدجور مشغول می‌کنه. کم‌کم به این نتیجه رسیدم احتمالا؛ ۱) اون وعده‌هایی که داده شده (نهر عسل و حوری و...) چیزای ظاهری قضیه‌س. نمی‌دونم کلا قراره باشن یا نه، ولی قطعا همه چیز نیستن. و ۲) اونجا اصلا زمان معنی نداره که نگران نامحدود بودنش باشیم. و خب این چیزی نیست که بتونیم الان درک کنیم.

البته منم از اینا مطمئن نیستم، باید اون فایل‌هایی که دوستان تو کامنتا گفتنو منم گوش کنم.
به نظرم هر کسی به مرگ یکبار فکر کرده باشه این سئوال هم براش پیش اومده.
۱) دوستان در این مورد متفق‌القول بودن، ولی خب باطنش چیه؟
۲) تو قران میگه یک روز قیامت برابر با چندهزار سال دنیاست. در مورد زمان فیزیک مباحث خیلی جالبی داره مثل اینکه مثلا ۱ ساعت روی زمین با ۱ ساعت توی مریخ یا فواصل بیشتر تفاوت داره، مباحث اتساع زمان به نظرم میتونه به درک موضوع زمان کلا کمک کنه اما خب با همه‌ی این‌ها اینطور نیست که توی اخرت زمان مفهومی نداشته باشه به نظرم :)

منم راستش هنوز وقت نکردم گوش کنم ولی حتما میشنوم و امیدوارم که کمک کننده یاشن :)
من معتقدم زندگی همین الانه و بس. ما پا به این دنیا گذاشتیم تا فرصتی که در اختیار داریم رو زندگی کنیم. بجای فکر کردن به تهش بهتره زندگی کردن رو برای خودمون معنا کنیم. شاد باشیم، دل نشکنیم، از خوشحالی بقیه خوشحال شیم و ...
حرفت رو قبول دارم که باید از الان کمال استفاده رو بکنیم ولی به نظرم این منافاتی با پرس و جو در مورد تهش نداره، اتفاقا میتونه تاثیرات مثبت هم داشته باشه‌.
و اینکه اگه قراره بعدی وجود نداشته باشه و زندگی فقط همین الان باشه و بس، پس چرا چنین فرصتی رو در اختیارمون قرار دادن؟!
بشر تصوری از لذت غیرمادی نداره طبعا برای همینه که بهشت رو جوری ترسیم کردن که بتونیم تجسمش کنیم.
قطعا این خیلی تصور پایینی هست و اونجا اصل بر حال خوبه.
حال خوبی که همیشگیه.
این نکته رو بقیه‌ی دوستان هم ذکر کردن ولی خب درکش سخته واقعا! ذهنم درگیر هدف این حالِ خوبِ دائمیه، درگیر اینکه خب دنیا هدفش رسیدن به آخرت و جزای کارهاست؛ هدف اخرت چیه؟
دوشنبه ۲۴ شهریور ۹۹ , ۱۵:۴۷ مردی بنام شقایق ...
سلام

خوبید ان شالله؟

من این چند وقت درگیر این مبحث بودم و وقت زیادی هم براش گذاشتم و به شدت هم راضی ام

اگر حال مطالعه دارید (منظورم مطالعه صوتی هست) این سلسله بحث آقای امینی خواه رو پیگیری کنید
واقعا هم جذابه هم علمیه هم حرف حساب

روی زندگی خود من که خیلی تاثیر داشت خدایی

https://aminikhaah.ir/%d8%b4%d8%b1%d8%ad-%d9%88-%d8%a8%d8%b1%d8%b1%d8%b3%db%8c-%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d8%a2%d9%86-%d8%b3%d9%88%db%8c-%d9%85%d8%b1%da%af/

اینم لینکش

ان شاالله که مفید باشه
سلام
خیلی متشکرم، شما خوب هستید؟ :)

خیلی هم خوب، خدا رو شکر :)
معمولا موقع شنیدن فایل‌های صوتی ذهنم پرت میشه به اطراف برای همین کمتر سمتش میرم ولی با این وجود باز هم استقبال میکنم و حتما جذاب خواهد بود :)

خیلی متشکرم بابت لینک، حتما دانلودشون میکنم :)
ان‌شاءالله، باز هم ممنونم 🌹
هیچکس به یک نتیجه قطعی نمی‌رسه صددرصد..این اشعار. هم برای خیام هست. برای مولانا و حافظ و.. نیست که بُعدِ عرفانی داشته باشه. چون خیام عارف نبوده و همه حرفاش همینه! خوش بودن در زمان حال و لذت بردن از آن.. چون هیچکس نمیدونه بعدش چه خبره..
و چون نمی‌دونیم بعدش چه خبره میتونیم دو کار کنیم..
1. مثل بز[ببخشید این کلمه رو به کار بردم]سرمون رو بندازیم پایین و چیزی که یه عده میگن رو قبول کنیم به امید بهشت[!!!]جاویدان..
2. لذت بردن از حال و استفاده کردن از زمانی که داریم...
من گزینه دو رو انتخاب کردم...همون شیوه ای که خیام و ارسطو انتخاب کردن..
خیام رو که به جرعت میشه بعد از مانی قدیمی ترین روشنفکر حساب کرد. روشنفکر درست و حسابی،، نه این روشنفکر های قاجار و پهلوی و...
ارسطو هم که فیلسوف بوده و نه یکتا پرست بوده و نه رب‌النوع پرست...فقط چون میدونسته هیچکس از تهش خبر نداره، با سوال پرسیدن عقایدشان رو به چالش می‌کشیده و یه جورایی سرشون رو از زیر برف می‌کشیده بیرون...
باز هم هرجور که خودتون میدونید.
در مورد خیام تفکرات و حرف‌های مختلفی وجود داره، بعضی‌ها اون رو پیرو مذهب اپیکور میدونن و بعضی‌های دیگه نیهیلیسم و بعضی‌های دیگه هیچ کدوم، بلکه استفاده از این مفاهیم و اشعار رو فقط برای تاکید بر لذت بردن از امکان حیات میدونن و نه به معنای کافر بودن خیام به دنیای بعد از مرگ‌.
 من مطالعات کاملی در مورد خیام ندارم و فقط گذرا چیزهایی در موردش مطالعه کردم و بیشتر به خوندن و لذت بردن از اشعارش اکتفا کردم :)

به هر حال هر کس دید و نظری داره.
ممنونم از اینکه نظرتون رو برام نوشتید :)

دوشنبه ۲۴ شهریور ۹۹ , ۱۸:۴۴ مردی بنام شقایق ...
سلام

منم همینطورم خصوصا موقع رانندگی

اما این سیر رو اتفاقا غالبا موقع رانندگی گوش کردم اما اینقدر جذاب بود که نه تنها ذهنم نرفت بلکه شرطی هم شدم و هر وقت میشینم تو ماشین میخوام همینو گوش بدم


تازه موضوع بعدیش که تا الان هم ادامه داره و این هفته جلسه 70 ام اش منتشر شد خیلی طولانی تر و عمیق تر از این یکیه که بعد از این اگر مبحث براتون جذاب بود میتونید گوش بدید
سلام
احتمالا با تمرین و ممارست حل میشه، من گاهی داستانک‌های صوتی احسان عبدی‌پور رو با وجود اینکه بهش خیلی علاقه دارم ولی ۲_۳ بار گوش میکنم تا کامل متوجه بشم :))


اول سراغ این میرم، اگر خوب بود که حتما ان‌شاءالله :)
بازم ممنونم از پیشنهادتون :)
خدمت شما عرض کنم که هرکسی اومده و از اندیشمندان و علما نظری داده و برداشت خودش رو گفته از این قضیه که بهشت چطوری و چجوری هست، یک کلیات صحیح دارن
یک اینکه بهشت خلاصه در خوردن و خوابیدن نیست
دو بهشت مراتب داره و نعمت ها مختلف برای سلایق مختلف
سه اوضاع آن جهان فرقی هزار درجه با این جهان داره، همینقدر کلی بگم که شیر اینجا با شیر اونجا هزار درجه فرقش هست
چهار اینکه اعلای نعمت بهشت قرب و وصل به خداست
پنج اینکه بهشت زمانش با زمان ما فرق داره و اصلا کیف و کمش چیزی دیگست
ششم اینکه بهشت سکون و انجماد نیست، بلکه رشد همیشگی به سوی خداست و رو به خدا رفتن حدی ندارد و لذتی بیشتر از قبل را داراست
هفتم اینکه لذت های جسمی و روحی تفکیک شده است
هشتم اینکه محدودیت ذهن ما در توانش نیست که لذات بهشت را بفهمد، چنانکه اگر کسی بوی بهشت را بشنود از شدت شوق می میرد
نهم اینکه در بهشت نعمت و لذت آنچنان است که یک نگاه به روی همسر بهشتی که کنی از شدت محبت هزار سال طول می کشد به حساب دنیا اما آنجا لحظه است


بنده مهم ترین و اصلی ترین چکیده سخنان علما را گفتم در ظاهری آسان آسان
اما اگر بخواهم به طور حکمت و مخصوص متوسط و خواص بیان کنم، از حوصله بیرون است
کوتاه کوتاه بگویم که در بهشت همه چیز به حقیقت خودش ظاهر است و مثلا آب در اینجا خاصیتش پاک کنندگی و تری و نشاط بخشی است ، حقیقت آب در جایگاه اصلی خودش به صورت علم است که پاک کننده کثافات جهل و پلیدی است و سردی اش خاصیت تسکین و مدارا و مزه اش حیات و زندگی و هستی است و....
افسوس که کسی اهل مطالب حکمی نیست وگرنه آنچنان از مطالب اهل بیت و علمای شیعه حکمت می گفتم که تعجب کنند....

مجملا شما بدانید بهشت در فکر و ذکر و عقل و خیال و وهم نگنجد فقط بدانید واردش که شدید اگر پادشاهی دنیا را با اختیار و عمر ابدی به شما بدهند برای خروج از آن یک لحظه اش را عوض نمی کنید.
اره ولی فکر نکنم‌ اونها هم به قطعیت رسیده باشن باز هم.!
مسئله‌ی زمان که خود خدا میگه یک روز جهان چند هزار سال قیامته و خب شاید سخت باشه اما طبق قوانین فیزیک هم قابل اثبات و باوره.
ششم یعنی اینکه ما اونجا هم [ بر فرض که بریم بهشت] باید برای رسیدن به شناخت الهی تلاش کنیم؟ این منافاتی با احادیثی که اخرت محل عمل نیست نداره؟ رشد همیشگی یعنی چی؟ یعنی تا ابدیت رشد؟ خب هدف از این رشد ابدی چیه؟
خیلی ممنونم بابت توضیحاتتون :)
خب قاعدتا هر کسی رفت و لذت رو چشید دوست نداره برگرده، اما طبق چیزی که از کامنت شما و باقی دوستان و ... برداشت میشه تفاوت بعد ظاهری نعمت‌ها با بعد معنویشونه ولی یه سئوال من باقی موند اون هم اینکه خب هدف همه‌ی اینها چیه؟
طبق قران و احادیث همه به لقاء الله نمیرسن و بهشت درجات داره، برای بعضی‌ها همون نعمت‌های بهشتیه، و بعضی‌های دیگه به لقاء الله میرسن، ولی هدف همه‌ی اینها چیه؟ هر چقدر که مقیاس زمان تفاوت کنه ولی باز هم وجود داره و اینطور نیست که زمان کاملا بی‌معنی بشه، قراره اخرش به کجا برسیم؟ اصلا چرا ما باید به شناخت خدا برسیم؟ هدف از این شناخت چیه؟!
امام صادق علیه السلام فرمودند که اهل بهشت با بهشت خوشن و اهل معرفت با لقا خدا
یه آیه از قران هم داریم که حور و پری و اینها رو میگن ولی بعدش میگن اما لقاء خدا از همه‌ی اینها بالاتره.
یه جا خوندم نوشته بود هدف والای انسان در زندگی خداست. وقتی به بهشت می‌ره در واقع به هدفش رسیده و دیگه هدفی نداره که بخواد خسته بشه از یکنواختی!!
قانع نشدم
اخه لقاء الهی هم که برای همه نیست، همین کامنت اقای مش‌تی هم حدیثی اوردن که نیگه اهل بهشت با نعمت بهشتی خوشن و اهل معرفت با لقاء خدا، حتی تو قران هم داریم ایاتی دال بر اینکه همه به لقاء الهی نمیرسن.
اونایی که به نعمت‌های بهشتی خوشن بعدش چی میشن؟ اونایی که میخوان به لقاء خدا برسن اخرش باید برسن دیگه، بعدی که رسیدن چی میشن؟!
اینطور فهمیدم که اینا همش ظاهره و اصل نعمت‌ها چیز دیگه‌ایه اما نفهمیدم اون هدف نهایی باز چیه!
من اینقددر از این خب که چه ها به خودم گفتم..
اینقدر تو این سوالات غوطه خوردم..
و عجب ورطه ی سخت و سهمگینی هم بود واسم..
اما تهش رسیدم به اینکه بعد مال بعده..
همین حالا رو میچسبم و باقی رو میسپرم..
اما میدونم شما وقتی ذهنت تو این سوالاست،، رهایی ازشون با این ۴ تا خط من و... میسر نمیشه..
خودش یه دفعه به اونجایی که باید خواهد برد ما رو، از کجا؟ نمیدونم..
اصولا خب که چی؟‌ها در دوره‌های مختلف به جون آدم می‌افتن مثلا من یه مدت کامنت نمیدادم چون لحظه‌ی ارسال میگفتم خب که چی؟ و بعد هیچی دیگه عقب‌گرد میکردم و صفحه رو می‌بستم :/
راست بگم اره میسر نمیشه، ذهنم پرت میشه، نه که ۲۴ ساعت به فکرش باشم ولی وقتی باز میاد تو ذهنم ارور میدم :/
بله قطعا ولی خب سئواله دیگه، ازار میده گاهی :)
این برا خیلیا سواله
و چقد خوب که نوشتی و باعث شد بقیه هم بیان نظر بدن و بخونیم و بیشتر بفهمیم
البته من هنوز نظرای بقیه رو نخوندم چون می خواستم اول نظر شخصیمو بنویسم و نمی خواستم تاثیر بگیرم از کسی
ولی می خونم حتما
من خودم به شخصه فکر می کنم اونجا خستگی نیست و ما چون اونجا رو با این دنیا مقایسه میکنیم و با درکمون که در حد همین دنیاست مقایسه می کنیم فک می کنیم خب که چی؟
ولی اونجا نه پاداشش به این شکل هس و نه عذابش
و فک می کنم و معتقدم چیزی بسیاااااار فراتر از اونی هس که تو ذهنمونه
میوه و جوی روان و سایه و نسیم خنک
به این شکلی که تو ذهنمون هست نیست
هیچکس تجربه نکرده مهع با قاطعیت بگه و هر کسی یه شکلی از بهشت تو ذهنش هست
ولی هممون به خدا معتقدیم و به شدت بهش اعتماد داریم که بعد از این دنیا و سختیاو خوشیاش
قرار نیس به یه جایی بریم که تهی باشه و ملال اور
مطمئنم خدا یه جای عالی برامون درست کرده
ان شاالله که لایقش باشیم و برسیم بهش
اره خودمم تو کامنت‌ها به یه چیزهایی رسیدم و اون فایل‌هایی که دوستان گذاشتن رو هم حتما استفاده میکنم‌ ان‌شاءالله :)
راستش در مورد جهنم هم این سئواله هست ولی خب اونجا میگیم میسوزیم و پودر نمیشیم، بعضی‌ها هم میگن جهنم همون دریغ شدن نگاه خدا از ماست[ که فکر‌ نکنم درست باشه]‌ و ... ولی برای بهشت شاید کمی فراتر باشه این خب که چی؟! و هدف نهایی از همه‌ی این‌ها چیه؟
ان‌شاءالله که بهشت قسمت همه‌مون بشه :)

البته کامنت قبل هم برای این پست بود اشتباها ونجا ثبتش کرد
اما در مورد جوابت

شک یک دارو که مثبت بودنش خیلی بیشتر از مضریاتش
ضد تعصب
ضد عادت
ضد رمزمرگی
ضد کرختی
ضد......
ولی خب چرا مضریاتی مث عدم اطمینان ابدی و حتی اعتماد ابدی داره

مهمترینش این که دیگه از هیچی غافلگیر نمیشی
که این هم خوبه
هم بد
درکل شک خوبه
بتونی در حد نرمال نگهش داری که عالیه
ولی زیادشم خوبه
به خصوص راجع به مذهب و اینجور تعاریف و روایت ها
زیادش واقعا تجویز میشه
بله متوجه شدم، این اشتباه زیاد پیش میاد :)
بله خیلی سود داره ولی به نظرم همه‌ی سودهاش مشروطه به، به یقین رسیدن وگرنه یک چیز فرساینده و آزار دهنده است واقعا.
شک اگه نباشه ذهن میشه مردابی و باتلاق که فقط میشه توش غرق شد، رشدی حاصل نمیشه ولی شک افراطی هم خودش بلاست!
سلام علیکم
سؤال بسیار خوبی است. پاسخ کوتاه مرحوم صفایی به این سؤال این است: «بهشت منزل ماست، نه مقصد ما». کتاب کوچکی از ایشان به‌نام «رشد» منتشر شده است که تفسیر از سوره‌ی عصر است و احتمالاً بتوانید پاسخ برخی از سؤالات خود را در آن بیابید (به‌گمانم در نرم‌افزارهای کتابخوان هم بتوانید به آن دسترسی پیدا کنید). مطالب بیشتر پیرامون این مسأله را احتمالاً می‌توانید در کتاب مفصل‌تر «حیات برتر» ایشان مطالعه کنید.
ان شاء الله مفید باشد!
سلام :)
خب مقصدمون کجاست؟ شناخت خدا؟ قرب الهی؟ باز هم همون سئواله تا کی هست همچنان‌!
خیلی متشکرم بابت معرفی، رشد رو یکبار شروع کردم ولی تو همون اوایل کتاب بنا به دلایلی متوقف شد متاسفانه، انقدر از اقای صفایی و کتاب‌هاشون تعریف شنیدم که حتما دوباره میرم سمتش و میخونم کتاب‌هاشون رو :)
باز هم متشکرم بابت معرفی 🌹
چه بحث خوبیه. خسته نباشید
متشکرم :)
تمام این حرف‌هایی که از بهشت گفتن و شنیدیم. تمام استدلال‌ها، فلسفه‌بافی‌ها، کشف‌الشهودها و .... تا وقتی از دریچۀ این دنیا نگذری یک فرضیه است. یک وقت‌هایی فکر می‌کنم همون قدر تناسخ ممکنه واقعی باشه که وعده‌های بهشت برین. همون قدر دنیای پس از مرگ ممکنه وجود نداشته باشه که ما می‌گیم وجود داره و بهش باور داریم. چیز عجیبیه دنیا و چیز عجیبیه آدم.
گاهی به این فکر میکنم که خب چرا به اینها اعتقاد داریم؟ به قول شما اینها همش فرضیه است چون از پل دنیا گذر نکردیم که دنیای پشتش رو ببینیم ولی خب همین ناشناخته بودنشه که ما رو این همه میکشه سمت فکر کردن بهش، سمت اینکه خب بعدش چی میشه؟ اما راستش فکر کنم به اون یقینه هیچ‌وقت قرار نیست برسیم‌.
به نظرم اگر دنیایی بعد از این دنیا وجود نداشته باشه و نابود بشیم، اومدنمون همون‌قدر بی‌معنیه که اگه بعد بهشت هدفی وجود نداشته باشه!
امان از این "خب که چی؟‌" ها
هر وقت بحث هایی از این دست رو می بینم و می شنوم، یاد زمان تولد می افتم. وقتی یه نوزاد به دنیا میاد، دلم می خواست می تونست حرف بزنه. ازش می پرسیدم از کجا اومدی؟!... چون خودم یادم نمیاد از کجا اومدم و قبل از پا گذاشتن به این جهان، توی چه جهان و با چه شرایطی زندگی می کردم؟! پس احتمالا بعد از مرگ هم همینطوره... دوستی دارم که یک نظریه ی جالب برایم گفت و من هم از بقیه جواب ها بیشتر پسندیدمش - چون همه ی نظریه ها فقط یک نظرند نه قطعیتی وجود دارد و نه چیزی اثبات شده - دوستم می گفت ما بی شمار کهکشان در هستی داریم... بی شمار سیاره! بی نهایت دنیای ناشناخته و بعدهای زمانی و مکانی که هنوز علم بشر یک ذره از آنها را کشف نکرده!... فکر نمی کنی بعد از مرگ این همه انسان، این همه سال، این جهان های بی کران و ناشناخته، سطح ها و زندگی های بعدی شان باشد؟! مثل خوابیدن امشب. چشم می بندی و فردا صبح در جهانی دیگر به دنیایی دیگر می آیی که با چالش های آن دست و پنجه نرم می کنی و قدرتت را بالاتر می بری و رشد و تعالی پیدا می کنی... تا کجا؟! تا برسی به مقصودت! کار زیاد هست... زمان هم بی کران!
اره واقعا اگه نوزاد میتونست حرف بزنه که از کجا اومده و اونجا چه خبر بوده خیلی راه‌گشا بود :)
یعنی از زمین یا کهکشانمون بریم یک سیاه یا کهکشان دیگه و اونجا ادامه بدیم؟ خب که چی بشه بازم؟ الان شما فکر کن من رشد و تعالی پیدا کردم و به مراتب بالاتر رسیدم، قراره با این تعالی و رشد چکار کنم؟ به کجا برسم؟
راستش اینم مثل تناسخه، این رفت و آمده یه جوریه انگار!
آخییییش ، خوبه که ^___^
انقد موز و انار و پرتقال بخوریم و سراسر نعمت باشیم دیگه چی از این بهتر
صرفا جهت یک آدم خسته که میگه هی بخواهیم و نرسیم که چه؟
:)))
من الان واقعا همین قدر که گفتی از دنیا میخوام ولی خب از اینها خسته میشی اخرش، چقدر موز و پرتقال و انار بخوری اخه؟ :))

آخ آخ، اره واقعا، هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه؟ :(
+ شما حالا برو بهشت، بعد خسته شدین یه کاری میکنید! :))


بعضی از بزرگان  جواب این تیپ سوالا رو دادن.. یکیش اینه ک فاکتور زمان در بهشت وجود نداره.. یعنی عملا توالی کارها بی معنی میشه تو بهشت..
شاید شنیده باشیم ک میگن لا مکان و لا زمان.. بهشت همچون جایی باید باشه..
تصورش سخته یه کم..
اگه یادتون باشه اون برنامه ای بود ک تو وبلاگم گفتم.. از شبکه چهار پخش میشد. زندگی پس از زندگی..
اونایی ک از زندگی پس از مرگ موقتیشون تعریف میکردن.. حس و حالشون شبیه به همین چیزایی بود ک تو بالا گفتم..
اینکه طرف میگفت با یه نگاه میتونستم 360 درجه اطرافمو ببینم.. یا گذشتمو ببینم.. انگار مثلا از بالا دارم به محتویات یه کتاب نگاه میکنم و میتونم با اراده خودم و «در آن واحد» خط اول یا آخرشو بخونم!

در کل اگه مفهوم لازمان واسمون حل بشه(که فوق العاده سخته درکش.. حداقل برا من).. شاید بتونیم به جواب این سوالا برسیم..

+ ولی در کل شما فعلا به همون خط اول توجه کنید! :)
-_-

مگه خدا تو قران نمیگه هر روز قیامت چند هزار سال دنیاست؟ این یعنی معیار زمان وجود داره ولی متفاوته که تو نظرات دیگه گفتم، با توجه به گسست زمان میشه تا حدودی درکش کرد ولی اینکه کلا نباشه، نمیدونم واقعا
آره یادمه، فقط یه سئوال دارم، مردن مثل خوابه خب؟ اگه همه‌ی اینها یه خواب طولانی بوده باشه چی؟ 
ولی اینایی که میگید خیلی جالبه، یادمه یه فیلم بود که طرف کتاب رو ورق میزد و تمام اطلاعاتش تو چند ثانیه به ذهنش منتقل میشد، الان یاد اون افتادم :)

من الان مشکلم مفهوم هدفه، اینکه هدف قرب الهی باشه رو درک نمیکنم، من ذهنم به هدف‌های پله پله عادت کرده، اینکه پله‌ی اخر قربه و بعدش چی قراره بشه رو نمیفهمم.

+ -_-
دنیا که خیلی محدودتره اما خسته نمیشیم دلمون میخواد عمر نوح داشته باشیم
اونجا هم زندگی جریان داره...
اما با لذت
کی گفته؟ من بارها و بارها دلم خواسته تموم بشه و واقعا اگر عمر نوح داشتیم ... حتی تصورش هم وحشتناکه.
ولی ته زندگی دنیا مرگه و هدفش رسیدن به سرای اخرت، هدف سرای اخرت چیه؟!
بقول خدا الدنیا مزرعه الاخره
دنیا مزرعه اخرته
اینجا کاشت و اونجا برداشت
حاج اقا پناهیان دقیقا جواب این سوال و داده بودن
از عشق و لذت صحبت میکردن
به نظر منم باید خیلی جذاب باشه
از حضرت علی پرسیدن مثل دنیا به اخرت مثل چیه
گفتن اگه کره زمین و انگشتر فرض کنی اخرت و دریا مثل انگشتر تو دریا
اخرت خیلی وسعت داره😍
به نظرم که باید جای جذابی باشه
لقا الله هم ته ارزوی هممونه
هم نشینی با اهل بیت
اینا به مغز ناقص من میرسه
قطعا خیلی وسعتش بیشتره
میشه راجبش خوند و تحقیق کرد...
خب قطعا جذابه، اصلا همین که هر چیزی بخوای هست میشه جذابه اما مسئله‌ام جذابیتش نیست اخه، این ته آرزو که قراره تهش چی بشه مسئله است :)
سلام مجدد
خواهش می‌کنم. رشد را که مطالعه کنید، احتمالاً پاسخ این سؤال را هم می‌یابید.
خداوند یاورتان!
سلام :)
ان‌شاءالله و ممنونم :)
قراره زندگی کنی
یاد بگیری، یاد بدی. کمک کنی، کمک بگیری، ضعف های خودت و دیگران رو حل کنی.
هر کسی به نظرم معنای زندگیش رو خودش میسازه. اگرنه جلوی هر پدیده یه "که چی؟!" بذاری، جوابی جز بی معنایی نمیبابی، چون این تویی که می تونی به یک گل معنا بدی یا اونو از معنا تهی کنی.
راستش اینی که میگی یه خرده درکش سخته‌
معنای زندگی هر کس رو خودش میسازه ولی معنای زندگی جمع کثیری ادم که ساخته شدن رو فکر نکنم خودشون بسازن، چون حتی اختیار ساخته شدن یا نشدن خودشون رو هم نداشتن!
دوشنبه ۷ مهر ۹۹ , ۱۶:۱۹ لوازم یدکی لیفان
((:
:)
سلام D:
من اولین باره که وارد وبلاگتون میشم و اول باید بگم که قشنگه^^ فضای دلنیشینی داره و نوشته های لمس کردنی :)
این مطلبتون هم قلقلکم داد که یه پاسخ بفرستم هر چند که من نه متخصص علوم دینی ام نه عارف و زاهد که چیزی از بهشت و جهنم و دنیای پس از مرگ بگم ولی خب همون قلقلکه باعث شد نظرمو بگم:)
بنظرمن بهترین جنبه بهشت رهایی و حقیقت و عشقه، اینکه انسان به آرامش حقیقی دست پیدا میکنه و با ذات حقیقی خودش یکی میشه از زندان جسم و محدودیت هایی که این دنیا احاطه اش کردن رها میشه و اگر انسان خوبی باشه به اون لذت و آرامش میرسه نه به افسوس و حسرت اینکه عشق خداوند رو بوضوح حس میکنه و وارد جایی میشه که از قید زمان و مکان آزاده اونجا همیشه در حال حضور داره وبنظرم تکامل پیدا میکنه همین بنظرم بهترین بهشته ولی معتقد هم هستم که چیزایی که توی قرآن آورده شده مثال و نمادی از حاضر بودن تمام چیزهای خوبه.
وقتی خدا خودش میگه نگران نباشید حوصله تون سر نمیره پس حوصله مون سر نمیره ؛)
تازه یجورایی هم هیجان انگیزه اینکه بریم ببینیم واقعا چجوریه!D=
سلام :)
خوش اومدید و خوشحالم که وبلاگم اینطور به نظرتون اومده :)
خود من و اکثریت کسانی که اینجا کامنت دادن هم نه متخصص علوم دین بودن و نه عارف و زاهد، البته تا جایی که من اطلاع دارم :)
تا اینجای بحث به این نتیجه رسیدم که دید آدم‌ها در مورد بهشت با همدیگه فرق داره، هر کس دیدگاه متناسب با خودش رو از بهشت موعود و آرامش و آسایش اونجا داره و این واقعا جالب و قشنگه :)
اما الان بحث مهم‌تر و شاید سئوال اصلی رسیده به اون هدف به اینکه خب همه‌ی اینها درست اما بعدش چی؟ هدف اصلی همه‌ی اینها چیه؟
بستگی داره کی باشیم و چطوری بریم، در هر حال لایه‌ای از ژانر وحشت داره به نظرم :))

بله.. نه تنها قیامت بلکه هر «جا» یی که ماده باشه، اساسا زمان هم معنا داره اونجا
پس فقط وقتی زمان معنا نداره که ماده ای هم نباشه..
اما همونطور ک خودتونم گفتین، طبق گفته ها حالتی مشابه اتساع زمانی مورد اشارهٔ اینشتین به وجود میاد..

این مفاهیمو ملاصدرا و دیگران خیلی بهش پرداختن..
موضوعاتی مثل مفهوم حرکت جوهری و اساسا خود جوهر و ماده و .....

در مورد هدف هم شاید.. قبل از فهمیدن هدف لازمه خودمونو بشناسیم.. اینکه اساسا چطوری بوجود اومدیم و از این حرفا...

همون حرفای منبری مثل خودشناسی و خداشناسی سر نخ های اولیه برای رسیدن ب جواب این تیپ سوالاست.. اما انقد سطحی این چیزا رو بهمون گفتن و موضوعو نشکافتن که کلماتی مثل خودشناسی لوس شدن..
هیچوقت جلو نرفتیم تو این زمینه ها...
تا زمانی هم که نفهمیم کی هستیم و خدا کیه.. خب طبیعتا قرب و دیدار او هم مفهومی نداره و اونقدر جذاب نیست واسمون..
شرایط جوریه که اساسا با چهار تا سوال میتونن اعتقادمون ب وجود یا عدم وجود خدا رو زیر سوال ببرن.. قرب که پیشکش...:)
بله و همین باعث میشه به این فکر کنیم که خب این ظرف زمانی کی پر میشه؟ و چقدر طول میکشه که تمام بشه؟ اصلا تمام میشه؟
بله یه چیزهای ناقص و کوتاهی خوندم :)

اینکه چیزها رو نشکافتن و کوتاهی‌ها رو قبول دارم ولی مسئله این نیست که قرب و دیدار خدا جذاب نیست بلکه من سئوالم اینه که خب هدف از این شناخت چیه؟ قراره به کجا برسه؟ خدا نامحدوده پس قطعا شناخت کامل خدا هم ممکن نیست و بنابر این انسان همواره باید در مسیر تکامل این شناخت باشه، ولی خب تا کی؟ تا وقتی به خدا برسه و در خدا حل بشه؟ اون وقت موجودیت نداره دیگه؟ اگر قرار نیست یک جایی تموم بشه پس این شناخت باید یه کاربردی داشته باشه، یعنی برای رسیدن به هدف بالاتری باشه، خب این هدف بالاتره چیه؟
مثلا شما درس میخونی و علم یاد میگیری که چی بشه؟ که یک جایی به دردت بخوره و بتونی چیزهایی رو بسازی یا پیدا کنی که زندگی بهتری به بشریت ببخشه، اگه این علم هیچ خروجی نداشته باشه، هیچ کاربردی نداشته باشه پس برای چی باید دنبالش برید؟!
بهشت هست. اما آن بهشتی که شما نیز اشاره کردید و در ذهنیت‌مان کاشته اند نیست.
خیلی فراتر از چیزیه که فکرش را کرد و یا توصیفش کرد. قطعا بهشت جایی نیست که کسل کننده باشد. این پاسخ فعلا تنها پاسخیست که می‌توانم بدهم.
قطعا من به بخشی کوچیکیش اشاره کردم.
به هر حال راستش من همچنان در مسئله‌ی ابدیت سردرگمم، در مسئله‌ی یک زمان بی‌انتها، و خب یحتمل ذهنم گنجایش درکش رو نداره :)
ما آدمها در کالبد (جسم) خود بسر می‌بریم و درگیر نفس خود هستیم به همه چیز از زاویه لذت جویی مادی و نفسانی نگاه می کنیم.
بسیاری چیزها هستند که قابلیت درک بی‌انتهایی آن را نداریم. دقیقا به همان علتی که در ابتدای همین کامنت توضیح دادم.
خارج از بحث لذت‌جویی بحث گنجایش درک یک موضوعه، و سوال من همون بی‌انتهایی و هدفشه که فرمودید.
بحث لذت‌جویی نیست، بحث اینه که هدف از ابدی بودن ما چیه؟ قراره تو این ابدیت چکار کنیم؟ اصلا این ابدیت چطور میگذره؟ پیشرفت میکنیم، تموم میشیم؟ از اول شروع میشیم؟ یا چی؟ و البته همچنان چرا؟ 
و توضیح دیگر اینکه چیزی به نام زمان وجود ندارد. زمان یعنی دقیقا همان زمان روانی ما که ساخته ذهن و نفس ماست.
ما ذهن خود نیستیم. ما فراتر از ذهن هستیم.
موضوع زمان رو خود قران صراحتا اشاره کرده، تو کامنت‌های دیگه هم گفتم حتی علم هم ثابت میکنه که در خارج از زمین زمان با این سرعت و کیفیت نمیگذره، ولی نابود نمیشه، هست، همونطور که قران میگه هر روز قیامت برابر با فلان مقدار در دنیاست، یعنی عنصر زمان بی‌تاثیر نمیشه بلکه گسترده‌تر میگذره و متفاوت با کیفبت حال حاضرش.

سلام
آخرش چی شد؟! جواب سؤالتون رو گرفتید؟
سلام
یه چیزهایی خوندم و شنیدم ولی خب اونجور که باید نتونستم به جواب قانع‌کننده‌ای برای خودم برسم :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan