يكشنبه ۲۳ شهریور ۹۹
تصور کنید در یک باغ بزرگ، سرسبز و جذاب هستید که رنج و سختی و مشکل و تلاش و همه چیز هم تعطیل است، زمان تلاش گذشته و حالا نوبت به درو محصولات و استفاده رسیده است؛ هر چه بخواهی هست و هر آنچه اراده کنی حاضر و آماده در اختیارت میگذارند.
تا کِی؟ تا همیشه، تا ابد!
این همان تصویر بهشت موعودی که همیشه برایمان مجسم کردهاند نیست؟
من همیشه به اینجایش که میرسم مغزم ارور میدهد، "خب که چه؟" پررنگتر میشود.
همین؟ صبح تا غروب بنشینیم و موز و پرتقال و انار پوست بگیریم و نوش جان کنیم؟ نماز و دعا بخوانیم و بخوابیم؟ با زنی، مردی یا چیزی هم گاهی همراه شویم؟ خب که چه؟ تا کی؟ هدف همهی اینها چیست؟ بعد از همهی اینها به کجا خواهیم رسید؟
حس میکنم به پوچی رسیدهام، بخش پاسخ دهندهی ذهنم از پس سئوالهایم بر نمیآید و بخش پرسنده هم کوتاه نمیآید؛ شما پاسخی برای این دسته از سئوالاتتان دارید؟
+ همیشه وقتی چنین سئوالاتی رو مطرح میکنم که برام مهمه و ذهنم رو مشغول کرده، چند نفر پیدا میشن که بگن "تو حالا برو بهشت، بعد خسته شدی یه کاری میکنی"!
لطفا شما از این دسته آدمها نباشید :)