هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


در پی آزادی

روحم مثل نقطه‌ی صفر مرزی بین دو کشور در حال جنگ است، مدام در زیر سُم اسب‌های لشکریان غم، شادی، استرس، یأس، ترس، نفرت و علاقه لگد مال می‌شود.

صبح در تصرف لشکر شادیست و عصر جزء خاک غم حساب می‌شود، نرسیده به غروب یأس اشغالش می‌کند و نیمه شب استرس پاتک می‌زند.

در این میان جسم خسته‌ام کشور بی‌طرفی‌ست گیر کرده در بین مرزها، تمام داراییش را برده‌اند، اموالش را غارت کرده‌اند و چیزی از جانش باقی نمانده‌.

کاش یک روز پرچم صلح و آتش‌بس بالا بره. آغوشمون برای بغل کردن باز بشه و این حس گنگ غم پر بزنه و برای همیشه بره.
کاش واقعا، کاش ...
پنجشنبه ۱۰ تیر ۰۰ , ۱۲:۲۴ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
گاه سربازی شجاعی، گاه شاهی ناامید!
واقعا زندگی شطرنجه حوری؟ پس شاید ما مهره‌هامون رو غلط چیدیم ...
چقدر کلمات رو قشنگ ردیف کردید عالی بود هر چند یه غمی توش نهفته بود ولی از خوندنش لذت بردم .. قلب تان در محاصره سپاه عشق و شادی و لبخند باشه ان شالله ^___^
ممنونم، لطف دارید :)
متشکرم و همچنین شما :)
اگه بگم روح منم چیز میشه؟ :((
نمیدونم ولی امیدوارم ته همش آزادی باشه برامون، آزادی از غم، از پابند، از خستگی، از رنج و ...
خیلی خوب نوشته شده

یه متن پر از احساس
متشکرم
سلام:-)

جامع اضداد بودن خوبه
ب شرطی که حس همون لحظه رو همراهی کنیم و از دستش ندیم..
کاری که سخته...


ایشالا لشکر آزادی و شادی پیروز بشن... :-)
سلام :)
میدونی گمونم تصرف شدیم، لشکر غم و ناامیدی کشورمون رو گرفته، میتونیم بریم بیرون و قدم بزنیم، میتونیم گاهی شاد باشیم، میتونیم تو حیطه‌ی همین سرزمین نفس بکشیم اما نمیتونیم ازش بیرون بریم، ما اسیرهای این خاکیم، ما اونایی هستیم که وطنشون، تنشون، روحشون، اشغال شده، شادی تو یه خاک غمگین چه شکلی میشه؟

ممنونم، ایشالا :)
جمعه ۲۵ تیر ۰۰ , ۰۰:۲۶ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
نمیدونم! هر چی که هست بالا و پایین زیاد داره! هر چی هم توقعت از زندگی بیشتر باشه اونم توقعش از تو بالاتر میره! هر چی که هست خیلی هم راحت نیست!
ولی گمونم ما توقع زیادی نداشتیم این دنیا بود که توقعش از ما زیادی بالا بود. تهش چی شد؟ فکر کنم هیچ کدوممون به چیزی که میخواستیم نرسیدیم.
عالی نوشتید ممنون
وبلاگ بسیار زیبایی داری

ایشالله موفق باشید
خیلی خوب نوشته شده
موفق و پیروز باشید
https://haylimovie.site/

چهارشنبه ۱۷ شهریور ۰۰ , ۱۱:۲۰ کلینیک لاغری پردیس ساری
وبلاگ بی نظیری دارید
تشکر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan