چهارشنبه ۳ خرداد ۹۶
قدم که در خرم شهر میگذاری هجوم آن همه رنج قلبت را می فشارد.
از پیکره ی این شهر هنوز هم درد فریاد میکشد...
کوچه پس کوچه های اینجا هنوز هم بوی جنگ می دهد، تو گویی هر روز در جنگی نابرابر خرمشهر اشغال میشود و روز بعد دوباره آزاد و مسجدی که گلوله نه بر گنبد آن که بر قلب مردمش باقیست.
در پیاده روهای شهر و در گذر از خاطرات مانده، مدادم صدایی در ذهنت تکرار میشود : "خرمشهر آزاد شد اما... آباد نشد"
خرمشهر ماند اما گویی سالهاست که رفته و هنوز جهان آراها جان میدهند تا شهر بی جان تر نشود...