هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


گدا نمی خواهی؟

بی بی جان !!!

گدا نمی خواهی؟

دختر بی وفا نمی خواهی؟

کاش میشد ز من سوال کنی...

دخترم کربلا نمی خواهی؟!


پ ن : هزار حرف نگفته دارم اما حوصله ی نوشتن ندارم...

قسمت شود ان شاالله
ان شاا... 
همچنین
ممنون از حضورتون
چهارشنبه ۱۴ مهر ۹۵ , ۱۹:۳۸ سید مهدی عاشق علی
سلام
ان شاءالله حوصله هم پیدا بشه
وبتونم خیلی  زیبا شده
التماس دعا
سلام
ان شاا...
ممنونم لطف دارید
تشکر از حضورتون
چهارشنبه ۱۴ مهر ۹۵ , ۲۳:۰۶ مهندس مکانیک خودرو
انشاالله قسمت شود........
ان شاا...
همچنین
تشکر از حضورتون
ان شاالله که به زودی روزیتون بشه
این روزها و شب ها التماس دعا
ان شاا...
همچنین
ممنون از حضورتون
انشالله که به زودی روزیتون بشه
این روز و شب های محرم رو در کربلا باشید 
التماس دعا...
ان شاا... 
همچنین
ممنون از حضورتون
التماس دعا داریم در این شب ها ما را نیز یاد کنید
محتاجیم به دعا
تشکر از حضورتون
ایشالا ک قسمت بشه...
ان شاا... 
همچنین
ممنون از حضورتون
انشالله قسمت همه شود
ان شاا...
ممنون از حضورتون
ایشالله قسمتت بشه
ان شاا... همچنین
ممنون از حضورتون
سلام ،ایشالا که طلب کنه و قسمت بشه:)
سلام.ان شاا...
ممنون از حضورتون
جمعه ۱۶ مهر ۹۵ , ۱۴:۰۱ محمد حسین امینی
خدا کربلا نصیب ما کن....
ان شاا...
ممنون از حضورتون
ایشاالله قسمت همه بشه
ان شاا...
ممنون از حضورتون
جمعه ۱۶ مهر ۹۵ , ۱۶:۲۷ امیر بهزادپور
ناگفته های دلت در همین چند خط پیدا بود بانو..
....
ممنون از حضورتون
من پای پیاده میخواهم تا کربلا...
منم میخوام اما ببینم اقا هم بخواد یا نه...
ممنون از حضورتون
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan