هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


اندر احوالات من 6

در حال کشیدن شام برای برادرجان بودند و من مشغول در آوردن ترشی از سطل مخصوص آن ؛ در سطل چفت نشده بود ، موقعی که میخواستم بلندش کنم از دستم لیز خورد و افتاد و ترشی ها کف اشپزخانه پخش شد.

مادر گفت حواست کجاست؟ حالا هم قسمت های روی آن را جمع کن؛ خواهر محترم هم از راه رسید و با خنده مدام تکرار میکرد:

- سیچه حواسته جمع نیکنی آخه کسی سطل با درش ایگیره؟ بیا قاشق بگیر بالاشه جمع کو (سیچه = چرا / نیکنی= نمی کنی/ ایگیره = میگیرد/ کو= کن )

- خوبه آدم خوش اعصابش خورد بو زینب هم قدش بخره(خوش=خودش / بو=باشه/قدش=بهش/بخره=بخور)

چیزی نگفت و رفت سمت شام که درون سینی بگذارد ؛ ماهیتابه از دستش لیز خورد و نصف اُملت هم آن طرف اشپرخانه را مزین کرد.

رفتم کنارش ایستادم و گفتم : آخه آدم اینطوری ماهیتابه راس ایکنه؟ پ حواست کجایه؟ خوتو کارلت (راس ایکنه=بلند میکند/ خوت=خودت/ پ=پس / کارلت=کارهایت) :)))

بعد هم به مادر گفتم: مانی تونم بگرد بینم چی پیدا نیکنی بریزی حیفه دست خالی بری امشو (مانی=مامان/تونم=توهم/نیکنی=نمی کنی امشو=امشب) :)))

پ ن 1: عیب نگیر عیب کسی اول خودت دوم کسی:)

پ ن 2:     دریافت   این هم استکان های قدیمی مادر که در حین جستجوهای من برای پیدا کردن لیوان های بستنی یخی پیدا شد و حالا مادر استکان های بزرگتر را تحریم کرده و همه مجبور به استفاده از استکان های خاله ریزه هستیم:)))

جچاه نکن بهر کسی.. اول خودت دوم کسی:))
:)) این یه ضرب المثل تو قسمت ما:)
ممنون از حضورت
جالب بود.. :)
امیدوارم کمتر اینجور اتفاقات منجر به خرابی برای شما و خانوادتون بیوفته..

در پناه خدا
:)
برای تنوع بد نبود؛ البته تا یه هفته میگفتن بوی ترشی میاد:/
زنده باشید
تشکر از حضورتون
امروز تصمیم گرفته بودم به هیچ وبلاگی کامنت ندم ولی مگه میتونم نگم که پست های با لهجه رو خیلی خیلی دوست دارم :)
چرا کامنت ندی؟ مگه کامنت چشه؟:))با کامنت هم قهر کردی؟:))
پست های با لهجه هم خیلی تو رو دوست دارن:)
ممنون از حضورت
نمیدونم چرا ولی همه پست ها رو خوندم برا بعضیاش حرف هم داشتم ولی خواستم حرف نزدن رو تمرین کنم بخصوص وب "حورا".
انگیزه و اراده ی پولادین میخواد؛ البته منم برای بعضی وبها همین روش رو در پیش گرفتم:)
وب حورا؟ یادم نیست کدوم وبه متاسفانه.
ممنون از حضورت
یعنی برا پستش حرف داشتم :)
تمرین سختیه کلا:)
ممنون از حضورت
شما گناوه ای هستین؟ 
بلی:)
شما هم؟
تشکر از حضورتون
اولا بگم خوش بحال مردهایی که خواهر دارن ، همچنین برادر شما ، من ندارم وشدیدا جای خالیش حس میشه متاسفانه و بسیار اذیت کننده است ، آرزو میکنم که همیشه قدر همدیگه رو بدونید.

دوما چه جالب و با مزه...

تبریک میگم بهتون قلمتون جذابیت و کشش خاصی داره ، احسنت...

علی یارتون :)
اره واقعا خواهر و برادر داشتن حس خوبیه:) ان شاا... و ممنون
:)
الان متلک زدین بهم؟:) به هر حال لطف دارید:)
:)
ممنون از حضورتون
کف اشپزخونه که احیانا فرش نبود؟؟!!
وگرنه خیلی دیگه خرابکاری میشد!
اتفاقا موکت پهن بود واسه همینه همش میگن بوی ترشی میاد:))
ممنون از حضورت
متلک برای چی !؟ 
قلم و اینا دیگه...شاید چون نوشته های بچه های دیگه رو نخوندین اینطوری میگین.
اینقدر خوش قلم تو بیان زیاده که من اصلا به حساب نمیام:)
ممنون از حضورتون
حواسته جم کن دختر :)
+ سیچه بر وزن نیچه  :))
:))
این خلاقیتت منو میکشه اخر:))
ممنون از حضورت
کسی اگه قصد شکنجه کردن منو داشته باشه یکی از این استکان ها بهم میده میگه باید باهاش چایی بخوری! 

من صبح ها تقریبا ۳،۴ تاش رو باید بخورم بلکه به نتیجه برسم:)))
مامانم هم قبول نمیکنه ۳،۴ تا از این برابر همون ۱ دونه بزرگه میگه هی میگین گرممونه بخاطر همین چای زیاده:))
ممنون از حضورتون
یاد هم اتاقی دشتستانی افتادم با این لهجه خوب تون. :)

دشتستانی ها که خیییلی لهجه شون فرق میکنه خود من تقریبا ۹۰% حرفهاشون رو متوجه نمیشم:)
ممنون از حضورتون
زندگی است و اتفاق هایش
بله اینا هم شیرینی زندگی ان:))
ممنون از حضورتون
دوشنبه ۲۵ ارديبهشت ۹۶ , ۱۵:۲۹ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
@هلما
من الان بسی کنجکاوم بدونم چی می خواستی بگی که نگفتی!!!:-)

تو این یه مورد اصلا نباید به کسی خورده گرفت! چون برای هرکسی ممکنه پیش بیاد! حالا هر چقدر هم احتیاط بکنه!
:)
همینو بگو اما کو گوش شنوا؟این اتفاق مال یک هفته پیش بود الان چند روزه همش میگن بوی ترشی میاد:))
ممنون از حضورت
بعد از این دو تا اتفاق.. مادرتون ته چشماشون، پرده غمی ننشست؟؟
:))

پ ن 1
ضرب المثله جدیده؟
نه تازه من پشت هم تکرار میکردم پیش میاد دیگه:))
یه ضرب المثل عادیه ما حتی کمتر از اینکه از چاه استفاده کنیم از عیب استفاده میکنیم:)
ممنون از حضورتون
نه من جدی گفتم واقعا...
لطف دارید:)
ممنون از حضورتون
:))
لهجه جنوبی رو عشق است..
:)
بلی بلی:)
ممنون از حضورتون
:))
آخرش شام چی خوردین؟
:))
ما که شام خورده بودیم برای برادرم هم هر چی توی ماهیتابه مونده بود و پخش نشده بود و یه کم هم دوباره درست کردیم:))
ممنون از حضورت عزیزم
وای چقدر لهجه تون قشنگه ^_^
عاشق لهجه ی جنوبی ام! شاید بشه گفت تنها لهجه ایه که دوسش دارم :)
فکر کنم قبلا هم تو چالش زبان مادری گفته بودم بهت :دی

سیچه "سیچه" رو "چرا" معنی کردی؟ باید ایگفتی "واسه چی" ;)
عزیزم لهجه ی ما هم خیلی تو رو دوست داره:)
اره:)
زبان ما رو به این خوبی از کجا بلدی نکنه توهم جنوبی هستی؟چرا هم تو جمله معنی میشه هر دوتاش معنی میده:)
ممنون از حضورت
سلام سوژه ی خبری ما شدین :))
سلام
:))
ممنون که خبر دادید:)
تشکر از حضورتون
نه من جنوبی نیستم! از تو فیلما یاد گرفتم :دی
فیلمای جنوبی نبین خیلی الکین جنوبی ها خودشون از فیلم های جنوبی خوششون نمیاد بس که الکیه و اغراق‌...من اگه اونقدر که تو تلویزیون سیاه نشون میده سیاه بودم میرفتم افریقا دنبال خانواده ی واقعیم:))
ممنون از حضورت
پنجشنبه ۴ خرداد ۹۶ , ۰۶:۵۰ یک عدد منِ سرکش ...
نه من بوشهری هستم 
لهجه تون برام آشنا بود :)
هم استانی هستیم پس
اها:)
خوشبختم:)
ممنون از حضورت
چند روز پیش مامانم شیشه مربای آبلالو (آلبالوی) من از دستش افتاد و شکست و همش با خورده شیشه قاطی شد و به فنا رفت :/
استکان ها خوچل و نوستالژیکن :)
اخی چه حیف:( البته من مربا دوست ندارم ولی ترشی خیلی خودمو ناراحت کرد چون خیلی دوست دارم:))
بله ولی انصافا خیلی کوچیکن:))
ممنون از حضورتون
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan