هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


ماه عسل نوشت

ماه عسل دیروز شاید یک داستان عادی و معمولی بود که بارها همه شنیده  ایم اما باز هم جالب بود .

از احساسات حین برنامه بگویم؛ وقتی نسترن داستان از فرار از خانه بخاطر مخالفت پدر با ازدواجش میگوید خشم و تاسف وجودم را فرا میگیرد ؛ چطور کسی که برای خود و خانواده اش ارزش قائل نیست انتظار ارزش گذاشتن و احترام دیگران را دارد؟ هر چقدر سعی میکنم یک طرفه نگاه نکنم اما, با این جمله : "پدر نمیگفت ازدواج نکن میگفت لااقل بزار بره سربازی بعد" تلاشم بی نتیجه می ماند.

با حرفهایی که بعد از عقد از پدرش میشنود میشود به درد پدر تا حدودی پی برد ولی باز هم سعی میکنم از نسترن متنفر نشوم!

نسترن از زندگی مشترکش میگوید، از دعواهایش با محمد و باز انجا که میگوید: بهش میگفتم از خونه ی من برو بیرون، این خونه ی منه" عصبانی میشوم از اینکه چطور غرور مردانه یک نفر را اینچنین زیر پاهایت له میکنی؟ مگر در هر دعوایی باید حرف از مالکیت ها زد؟مگر روزی که قدم در این زندگی میگذاشتی نداری هایش را ندیدی ، پس امروز به چه چیز اعتراض میکنی؟

قصه جلو میرود و نسترن از دلیل دعواها میگوید؛ دلیلی به نام شیطنت یا خیانت!!

فوران احساساتم با مشت کردن دستهایم و خشم از محمد قصه نمود پیدا میکند و با تنفر به تماشای گریه های نسترن مینشینم.

چطور میشود ادمی را زیر پا گذاشت که از همه چیزش گذشته تا به تو برسد؟؟ چطور میشود به این درجه از بد بودن رسید؟ با وجود تمام نفرتم از محمد ماجرا اما سعی میکنم کمی بی طرفانه تر ببینم( هر چند موضع من در مقابل خیانت و نابخشودنی بودن این عمل، اجازه ی این کار را تا حدود زیادی نمی دهد) زندگی مشترک پر از سختی هایست که قطعا برای من قابل درک نیست ، اما باز هم این فقط کمی نگاه بی طرفانه است ولی در اصل نمی توانستم محمد یا نسترن را محق بدانم!

موقع پخش تیتراژ به محمد نگاه میکنم؛ چگونه میشود دختری که تا این حد از همه چیز گذشته را اینچنین لگد مال کرد؟ انصاف کجای ماجراست؟

به نسترن نگاه میکنم: دختری که حاضر به شکستن غرور پدر میشود؛ دختری که احترام و شخصیت خود را میشکند چطور انتظار احترام از پسرکی تازه از گرد راه رسیده را دارد؟

و در آخر پدر نسترن را برای تصور واکنشش به این جمله ی نسترن به یاد می آورم : " اما من باز هم جلوی پدرم ایستادم و گفتم من 3 سال بالای خونه ی تو زندگی کردم چطور منو ندیدی؟ تو چطور پدری هستی که حال دخترتو نمی دونستی؟ " با یک دور از جان خودم را به جای پدر تصور میکنم؛ بادمجان دقیقا کجای صورت دخترک بود؟؟

پ ن : با وجود این که همه ی ما قضاوت را مردود میدانیم اما به نظر من نمیشود اسم برداشت های شخصی خود از یک برنامه را قضاوت گذاشت بنابر این نوشته های من صرفا بیان احساساتم از تماشای برنامه ی دیروز ماه عسل بود و نه قضاوت!!

بی ربط نوشت: فردا شب بله برون برادر جان میباشد لطفا دعای خیر موقع افطار و سحر بفرمایید:)

با ربط نوشت:
خیلی مبارکه 
ان شالله کنار هم و با شما خوشبختی رو مزه مزه کنن ...

سلام
ممنونم همچنین شما:)
تشکر از حضورتون
متاسفممم ...... امیدوارم که  دیگه از این موضوعات برای هیچ کس بوجود میاد واسه هیچ کس حتی دشمن آدم..


......


انشالله که خوشبخت بشن :) بعدشم نی نی دار بشن :))
پای هم پیر شن :) 
بله واقعا منم امیدوارم.
ممنون عزیزم :) ان شاا...:)
تشکر از حضورت
چهارشنبه ۱۰ خرداد ۹۶ , ۱۲:۱۵ دچـــــ ــــــار
نوشتنت خوبه ها :)
+ مبارک باشه امر خیرتون :))
+ رفتار آدم ها تابع دافعه و جاذبه ی طرف مقابلشان است...
لطف داری و البته به پای شما نمیرسه:)
ممنونم:)
+این که جواب کدوم بخش بود رو متوجه نشدم ولی قبول دارم:)
ممنون از حضورت
بنظرم برنامه ی ماه عسل، حتی اگر خیلی جاها، خیلی حرفا و خیلی از اجراهاش کلیشه ای شده باشه اما باز هم فرصت خوبیه تا از زندگی بقیه درس عبرت بگیریم، هیچ کدوم از اون افراد اتفاقاتی که براشون پیش اومده رو پیش بینی نمی کردن، پس نمیشه گفت هیچ اتفاقی مشابه برای ما نمیفته...
کاش از تمام ِ خوب و بدهای این برنامه نکته های مفید رو بیاموزیم و تجربه ای کنیم برای زندگی خودمون و اطرافیانمون.
البته من برنامه ی دیروز رو ندیدم، ولی دانلودش میکنم.

مبارک باشه جانا، ان شاءالله خوشبخت بشن :)
با وجود این که بعضی جاها از دست علیخانی و حرفهاش و مهمون هاش کفری میشم اما ماه عسل جز لاینفک ماه رمضانمه:)
و اونم واسه همین عبرت شدن و درس گرفتن هاست؛به جرعت میتونم بگم یکی از بهترین و پر قدرت ترین برنامه های تلویزیونه.
بله قاعدتا اون دختر و پسر فکر میکردن اون عشق اتشینشون تا همیشه ادامه داره و تا ته خوشبختی میرن اما راهی که رفتن و اساس کارشون اشتباه بود، این که یه دختر بخاطر ازدواج با کسی که حتی درست نمیشناسه فرار کنه یعنی امضا کنی تو که گذشتی از ادمهایی که یه عمرکنارت بودن پس میشه از تو هم بگذرن.
ممنونم عزیزم روزی خودت ان شاا... همه ی جوون ها خوشبخت بشن:)
ممنون از حضورت
اول بگم از طرف من حسابی تو عقد برادرجان کیف کن، مبارکا باشه خواهر داماد بودن خیلی دلچسبه، بحق مبارکی اینروزها خوشبخت شن ایشالا :)
و اما ماه عسل خیلی خوب قصه رو تو چند سطر بیان کردی. و من جایی که اسم خیانت شنیدم حالم بهم بخورد و اینکه به خیانت آروم شیطنت میگفتن عق ام میگرفت.
ممنون عزیزم ولی بله برونه نه عقد:)
روزی خودت ان شاا...:)
ممنون:)
اره خودمم خیلی عصبانی شدم البته قاعدتا دو طرف مقصر بودن چون خودشون هم پذیرفته بودن ولی خب به هر حال:(
ممنون از حضورت عزیزم
تبریک میگم بابتِ بله برون و اینکه ماه عسل خوبیش اینه از دلِ مردم حرف میزنه و این عالیه!
ممنونم روزی خودت:)
اره واقعا از بطن همین جامعه میره افرادی رو میاره و از مشکلاتشون میگه.
ممنون از حضورت
مطمئنا حرف های نگفته ی زیادی در جامعه ی امروز ما از سمت مردان نسبت به آنچه زنان نام آن را خیانت می گذارند وجود دارد که فضای جامعه اجازه ی گفتن آن را نمی دهد
البته بنده نمی خواهم بگویم خیانت شده یا نشده و اصلا معنای خیانت چیست بلکه می خواهم بگویم مطمئنا حرف های نگفته ی محمد و ویژگی های مردانه ی او که بخاطر شرایط امروز جامعه مثل ژست های تک همسری و خوب دانست آن و .... دیروز گفته نشد را هم باید لحاظ کرد.
البته حرف هایی هم هست که گفتنش در این مکان جالب نیست

بله و متاسفانه نه ما خانمها میتونیم بپذیریم که این رفتار خیانت نیست و نه اقایون میپذیرن که خیانته.
و البته شاید راجع به احساسات زنانه هم گفته نشد چون وقت برنامه چندان فرصتی به پرداختن به این مسایل رو نداره.
من و خیلی از خانمها اصلا علاقه ای نداریم چند همسری رو بپذیریم و راستش دیگه علاقه ای هم به بحث راجع بهش ندارم اما فقط همینو همیشه میگم که خودتون رو به جای طرف مقابل بزارید اگه تونستید اون شرایط رو تحمل کنید پس انجامش بدید.
چیزی که دیروز احسان علیخانی از محمد قصه پرسید و اون قاطعانه پاسخ داد نه.:/
انصافا من ادم خوبی برای بحث راجع به چند همسری نیستم چون نه هرگز میتونم قانع بشم و نه میتونم قانع کنم.(البته در شرایط نادری حق میدم اما فقط شرایط نادر) پس بهتره که بحثش مطرح نشه:)
ممنون از حضورتون
خب تو بله برون عاقد نمیاد عقد کنه؟؟

آره هردو مقصر بودن.
گاهی میاد گاهی نه؛ مثلا من داداشم و خواهرم صیغه ی محرمیت نداشتن ولی فردا شب برای  داداشم میخوان بخونن:)
ممنون از حضورت

متاسفانه من ندیده بودم


به به بله برون و شیرینی خورون و....
سعادتمند باشند و سرباز حضرت
ما هم که دیدیم تجربه شد اما کم هم حرص نخوردیم:))
:)
ان شاا... و البته همچنین:)
ممنون از حضورتون
ماه عسل را که ندیدم.

اما دا میکنم ایشالا خواهر شوهر بازی درنیاری :) و بتونی جای خواهرت باهاش رفتار کنی :) 

و ایشالا که خوشبخت بشن زیاااااااااد...
:)
اگه اون بتونه عروس بازی در نیاره قطعا ما در نمیاریم:) ما کلا ادمهای ارومی هستیم :))
ممنونم و ان شاا... و همچنین:)
تشکر از حضورتون
اصلاح : اما دعا میکنم.

پس خواهر شوهر بازی در نیاوردن شما منوط به عروس بازی در نیاوردن اوشون میشه. :)

جوری نوشتید اگر بتونه ! که معلومه حساسید روش :) سخت نگیرید. :)

التماس دعا.

بله قطعا ؛ تجربه ثابت کرده کوتاه اومدن همیشه نتیجه ی خوبی نداره.:)
روی عروس نه روی برادرام حساسم و هر چیزی که به رابطه ی برادر و خواهریمون مربوط باشه:)
گاهی اسون گرفتن هم دردسر میشه:)
ممنون از حضورتون
چهارشنبه ۱۰ خرداد ۹۶ , ۲۳:۲۱ ــ پــــــــــائــــیزــ
دخترو پسر هردو خیلی بچه بودن و رفتارهاشون اقتضای بچگیشون بوده
بنظرم پدر اگر تنبیه بدنی میکرد دختر بدتر لج میکرد و ممکن بود دست به کارای احمقانه تر بزنه 
پدرش عاقل بوده شاید
حالا هم دارن تاوان بچگیشون رو میدن:(
دختره بعد از اینکه فرار میکنه و پدرش رو مجبور میکنه به ازدواجش رضایت بده،۳ سال طبقه ی سوم خونه ی پدرش زندگی کرده و حالا بعد طلاقش با کمال پررویی از پدرش طلبکاره!! حالا به نظرت این دختر زدن نداره؟:)) البته لفظ اخر من بیشتر جنبه ی شوخی و اشاره به پرویی دختر داشت:))
ممنون از حضورت
من عذر خواهی میکنماااا ولی اینجوری که شما صحبت میکنید نتیجه خوبی نمیدهااا...

یه خورده باید با واقعیت کنار بیاید که برادرتون دیگه مستقل شده ، این را باید بپذیرید ، میفهمم بین شما محبت خواهر و برادری بوده و هست و... و شاید سخت باشه و خیلی چیزایی دیگه ولی اینو باید بدونید و قبول کنید که دیگه ایشون اول باید خانومش را دوست داشته باشه ، و حتی شاید خانومش اوایل زندگی به دلیل احساسات و خیلی چیزایی دیگه برادرتون را فقط برای خودش بخواد ! (البته منظورم جدا شدن کامل و... نیست) و اینجا در این موقعیت شما هستید که باید این را درک کنید و بفهمیدش نه اینکه دلتون بشکنه و احساسی بشید و...(البته گفتم خدمتتون اینم میفهمم که سخته و...) در اصل شما باید بزرگانه رفتار کنید و عاقلانه فکر کنید و دلگیر نشید و واکنش نشون ندید ، یه جورایی باید عاقلانه قبول کنید که دیگه برادرتون برای شما نیست...

امیدوارم تونسته باشم منظورم را خوب رسونده باشم تا یه وقت با برخورد تند شما مواجه نشم... :)
من دوتا برادر متاهل دیگه هم دارم:)این برادر اولم نیست که میخواد ازدواج کنه:))
 کاری به دوست داشتنش ندارم برعکس خیلی هم خوشحال میشم برادرم همسرش رو خیلی دوس داشته باشه.حرف من از روابط خواهر برادری چیز دیگه بود، علاقه ای به باز کردن مسئله ندارم ولی متاسفانه تجربه مجبورمون میکنه نسبت به عروس و رفتارش حساس باشیم، شنیدید مار گزیده از ریسمون سیاه و سفید میترسه؟
برخورد تند؟ مگه من یوزپنگم اخه؟:))
تشکر از حضورتون
برنامه ماه عسل رو نمی بینم. خوشم نمیاد ازش!

امیدوارم همه مزه خوشبختی رو بچشن! انشاءالله
چطور دلتون میاد اخه؟:) جاش چی میبینید پس؟من هر سال سعی میکنم یه جوری کمک مادر و خانواده بکنم که تو ساعت ماه عسل دلشون نیاد بلندم کنن:)))
ان شاا...:)
ممنون از حضورت
سلام..

من بخاطر اینکه معمولا دیر از سر کار میرسم خونه.. کم پیش میاد بتونم ببینم.. یا انقد خسته ام که سعی میکنم تا افطار فقط برم یه گوشه دراز بکشم.. نه اینکه بگم برنامشون رو دوست ندارم.. نه.. ولی گاهی وقتا شده بود ببینم و حس نقش بازی کردن افراد این برنامه بهم دست بده.. با این حال اگر موقعیتش پیش بیاد سعی میکنم ببینم و ماجراهارو دقت کنم بهشون.. درس های خوبی به آدم میده..

در مورد این ماجرا هم که فقط از مادرم پرسیدم موضوع این دو نفر چی بوده.. باید بگم همین که شروع یه زندگی با بی احترامی به والدین آغاز بشه.. میتونم بگم فاتحه اش خوندس.. اگرم یه دختر و پسری خانوادشون مخالفت میکردن باید سعی کنن بدون بی احترامی و با رضایت اونها در نهایت کارو جمع کنن.. هرچند میدونم که سخته و خیلی وقتا نمیشه.. خدا روی پدر و مادر خیلی حساسه..

از طرفی یه علاقه ی داغ زودگذر که خیلی ها در اوایل یه آشناییه اینطوری پیدا میکنن، میتونه واقعا خطرناک باشه.. دخترها هم زود وابسته میشوند و از طرفی دلسوزی والدین رو نادیده میگیرن.. :( بعد هم که مدتی میگذره و این حرارت فروکش میکنه.. خدایی نکرده یکیشون خیانت میکنه.. اون یکی سرد میشه و همینطوری تا نابودی رابطه پیش میرن.. واقعا باید مواظب بود و رضایت خدا و والدین رو تو ازدواج در نظر گرفت...

خدایا عاقبت مارو ختم به خیر کن.. :(

ان شاء الله مراسمتون به خیر و خوشی انجام بشه و برادرتون خوشبخت بشوند :)
اره به منم گاهی این حس مصنوعی بودن دست میده اما به هر حال بازم از توش ۴ تا نکته در میاد که ما رو جذب کنه(بسته به نوع داستان البته)
این که گاهی مثلا خانواده ها با بی منطقی یک نفر رو نمی پذیرن کار ادمو گاهی سخت میکنه ولی بازم راهش بی احترامی و فرار و ... نیست.
خب طبیعیست که یک روزه به پایان برسد/عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد:)
تو اوایل اشنایی هر دو طرف داغن عیب ها و تفاوت ها رو معمولا نمی بینن و گاهی بعدا که فروکش کنه میبینن اصلا به درد هم نمی خورن.
خدا عاقبت همه رو ختم به خیر کنه:)
ممنونم همچنین شما:)
تشکر از حضورتون
پنجشنبه ۱۱ خرداد ۹۶ , ۱۴:۱۰ شرمندهٔ یابن الحسن
اگه می تونید در ختم صلوات شرکت کنید 

ان شاءالله خوشبخت بشن برادرتون
سلام 
چشم حتما:)
ممنونم همچنین شما:)
تشکر از حضورتون
پنجشنبه ۱۱ خرداد ۹۶ , ۱۵:۵۴ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
فقط دعا کردم هیچ وقت به نقطه ای نرسم که بخوام پدرم رو، حرفش رو، غرورش رو و تمام پدرانه هاش رو نادیده بگیرم!
ان شاالله که برادرجان خوشبخت بشوند!
داری خواهرشوهر میشی؟! دی:
ان شاا... که خوشبخت میشی با رضایت خانواده و خوشی:)
ممنونم همچنین تو عزیزم:)
خواهر شوهر بودم از ۸،۹ سال پیش:))
ممنون از حضورت عزیزم
امیدوارم خوشبخت باشن:)
ممنونم و همچنین:)
تشکر از حضورتون
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود .. صحنه پیوسته به جاست....


ب ن :
به به مباارررکه.. با شادی و سرور و دل خوش انشاءالله :-) دست به شما باشه.. :)
بلی:)
ممنونم ، روزی خودتون ان شاا...:)
(ایکون سرخ و سفید و اینا:))) )
ممنون از حضورتون
شنبه ۱۳ خرداد ۹۶ , ۰۲:۴۴ قاسم صفایی نژاد
انصاف و خیلی چیزهای دیگه که دنبالش می‌گردید گاهی اوقات وجود داره اما هر انسانی در زندگی‌اش اشتباهاتی میکنه که حتی چند روز قبل یا بعد از خودش بپرسید باورش نمیشه. حالا انواع اشتباهات یکی به قول ماه عسل شیطنت یا خیانت، یکی دروغ بزرگ، یکی دزدی، یکی فریب و ...
خدا هممون رو عاقبت بخیر کنه
بخصوص برادر جان شما رو که مبارکش باشه
اما تاوانی که برای بعضی اشتباهات باید پرداخت خیلی سنگینه.
ممنونم:)
تشکر از حضورتون
سلام
تبریک می گم
ان شاء الله خوشبخت بشن
سلام
ممنونم
همچنین:)
تشکر از حضورتون
زندگی‌ای که از اولش صددرصد با «اشتباه کردن» گره خورده انتهایی بهتر از این هم نخواهد داشت؛ تا بوده همین بوده...
کاملا موافقم.
خشت اول چون نهد معمار کج، تا ثریا می رود دیوار کج
ممنون از حضورت
عالی
ممنون
تشکر از حضورتون
برای برادرتون آرزوی خوشخبتی دارم :)
سلام
ممنونم؛ همچنین:)
تشکر از حضورتون
مبارک باشه 
ممنونم
تشکر از حضورتون
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan