جمعه ۲۶ خرداد ۹۶
مدتی پیش عمو با خانواده اش و مادر بزرگ به خانه ی ما آمدند؛ بی بی بخاطر کهولت سن علاوه بر ضعیف شدن بینایی کمی هم کم حافظه شده است.
کنار بی بی نشستم که پرسید:" ننه تو هم سن امینی؟"
خواستم جواب بدهم که زن عمو پیش دستی کرد:" نه عامه(عمه) فرشته یه سال از محمد(پسر عموم) کوچیک تره؛ محمد یه سال از احمد(برادرم) کوچیک تره؛ احمد هم دو سال از امین(پسر عموم) کوچیک تره!!! " [من را در گوشه ی کادر در حالی که لب به دندان گرفته و تلاش میکنم خنده ام را کنترل کنم تصور کنید]
شاید باورتان نشود ولی تا نزدیک صبح مشغول محاسبه بودم تا بتوانم سن اصلی خودم را بر اساس معادله ی زن عمو حساب کنم، فکر میکنم حل مسئله ی فیثاغورث هم اسان تر از محاسبات زن عمو بود:))
بماند که دوستان حاضر در مجلس تا سه روز بعد ما را سوژه کرده و ابعاد مختلف هدف زن عمو را از به میان کشیدن نام محمد بررسی میکردند:)))