هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


جای من باش

دو،سه روز پیش وقتی مشغول کمک به خواهرم بودم، پایه ی صندلی لیز خورد و از روی کابینت به شدت به زمین خوردم،حاصلش شد یک کبودی و زخم روی پای راست و ضربه خوردن آرنج چپ؛ به همین دلیل این چند روز نمی توانستم سجده و تشهد نماز را درست به جا بیاورم، امروز اما اتفاقی با دیدن حالات خودم به یاد حرفی که مدت ها پیش زده بودم افتادم:"وقتی اونهایی که نشسته نماز میخونن یا کسایی که موقع نماز پاشون رو دراز میکنن میبینم یه حسی بهم دست میده،حسی که ازش خوشم نمیاد"

می نشینم و فکر میکنم به سایر اتفاقات اطرافمان،گاهی بدون این که حتی سعی کنیم شرایط و احوالات دیگران را درک کنیم و توصیف درستی از روزگار و احوال آنها داشته باشیم،بر مسند قضاوت می نشینیم و حکم میکنیم و حتی ثانیه ای به ذهنمان خطور نمی کند شاید روزی در گردش روزگار ، ما در چنین شرایطی باشیم، غافل از اینکه دنیا در کمین است تا ما را درست در همان نقطه قضاوت قرار دهد.

به خاطر بسپاریم که هرگاه تصمیم گرفتیم کسی را قضاوت کنیم اول سعی کنیم چند روزی را با کفشهای او راه برویم ، بعد بخاطر شیوه ی راه رفتنش او را مواخذه کنیم.

بله؛ یادمه یه حدیثی خوندم به این مضمون که هر کسی دیگری رو به خاطر کارش منع کنه، نمی میرد تا به همان موضوع دچار بشه.
می دونم که بلدید و اگر بلدید اصل روایت رو حتما خوندید.
بسیار موضوع قابل تأملیه.
واقعا همین اتفاق می افته، بارها شده یه چیزی رو گفتم بعدا خودم درکش کردم دیدم چقدر نظرات اولیه ام الکی بوده
منم در حد مضمونش شنیده بودم ولی الان رفتم خوندمش.
امام صادق(علیه السلام): اگر انسانی، انسانی را به خاطر گناهی سرزنش کند، نمیرد تا خود به آن گناه مرتکب شود.
سپاس از حضورتون
متاسفانه وقتی که حتی مثلا قضاوت هم نمیکنیم، باز در حال قضاوتیم!
منم همین بلا سرم اومده! البته نه این! شبیهش


شاید به این خاطره که ذهن ما میخواد هر چیزی رو یه برچسب بزنه و بزاره یه گوشه. دقیقا مثل اسکرین شات! در حالی که توی اون لحظه هر اتفاقی ممکنه باعث یه رشته تحولات و اتفاقات کاملا مجزا بشه ... 
اره اینم نکته ی جالبیه،قضاوت کردن در عین قضاوت نکردن.
البته همه چیز شامل قضاوت نمیشه، همون طور که برعکس گاهی نظرات و انتقادها شامل قضاوت میشن.
امان از این ذهن که گاهی زیادی افسار گسیخته میشه.
ممنون از حضورتون
این فقط مختص به گناه هم نیست البته. من عینا همین «منع» رو دیده بودم که البته چون در زندگی واقعی هم تجربه کردیم برامو وضوح پیدا کرده. من خودم به کرات مثل شما تجربه کردم.
انشالا که دست برداریم :)
نمیدونم من بیشتر همین مضمون گناه رو شنیده بودم، البته همه ی منع کردن ها هم بد نیست،فقط گاهی شرایطش خیلی سخته.
خیلی وقته سعی میکنم بخش قضاوت بی جا رو از زندگیم حذف کنم انصافا هم تا حدودی موفق بودم اما خب خیلی جاها هم از دست آدم در میره.
ان شاا...:)
ممنون از حضورتون
درسته. منع کردن نه اینکه به معنای منع و بازداری و یا نهی از منکر. منع به معنای منع درآوردن؛ یعنی ادا درآوردن و عیب کسی رو به رخ کشیدن.
اها، فکر میکنم بشه اینم تقریبا زیر مجموعه ی گناه دونست؛ اخه میدونید ما آدمها چند نوع گناه داریم، یکیش رو خدا و شرع میگه یکیش رو خودمون با عرف و اخلاقمون میگیم یکیش هم کلا رو هوا در مورد هر چی که دوست نداریم میگیم و یه دلیل من در اوردی هم براش میتراشیم.
اون آخری از همه اش بدتره به نظرم و تقریبا میشه همون منعی که شما گفتید.
تشکر از حضورتون

اوهوم ای کاش روزی برسه هیچکس قضاوت بی جا نکنن
فوق العادس مرسی فرشته جون
ای کاش؛ البته بهتر همه اول از خودمون شروع کنیم.
لطف داری:)
ممنون از حضورت
يكشنبه ۴ تیر ۹۶ , ۱۱:۱۹ علی اسفندیاری
اینهمه از دوران کودکی راجب قضاوت کردن انشا نوشتم ولی نمیدونم چرا خودمم بعضی وقتها با اسب قضاوت میتازم شاید بخاطر حس بالاتر و برتر بودنی هست که اون لحظه دست میده 
شایدم احساس ضعفی در خودمون میکنیم که میخوایم اینطور پوششش بدیم 
من فکر میکنم قضاوت کردن اعتیاد میاره و کسی که درگیرش شد شاید بخاطر همون شیرینی لحظه ای که تا افلاک میبرتش نتونه به همین سادگی دست از این عمل بکشه البته این نظر شخصی خودمه 
بهرحال میدونم کار زشتیه چون خودم دوست ندارم راجب من اینطوری یه طرفه تا محکمه قاضی بتازند 

همه ی ما میدونیم قضاوت بده ولی متاسفانه خیلی وقتها خواسته یا ناخواسته بهش دچار میشیم.
هیچ کس دوست نداره قضاوت بشه ولی متاسفانه ما آدمها لحظه ی قضاوت گرد بودن زمین رو فراموش میکنیم،اینکه یه روزی هم ممکنه نوبت ما بشه.
ممنون از حضورتون
يكشنبه ۴ تیر ۹۶ , ۱۳:۰۰ دچـــــ ــــــار
الان توصیه  توی مسجد محل نروید برای صلات که دعواتون میشه سر این صندلی ها :)
نه تا اون حد نیست ،روی صندلی نمیشینم فقط یه مقدار برای گذاشتن ساق پام روی زمین و نشستن مشکل دارم،همین:)
ممنون از حضورتون
ان ربک لبالمرصاد ... ☺
:)
ممنون از حضورتون و آیه ی زیبایی که گفتید:)
يكشنبه ۴ تیر ۹۶ , ۱۹:۱۴ قاسم صفایی نژاد
:(
:|
ممنون از حضورتون
حقیقتی است که باید عمل کرد ولی چه تعداد عمل می کنند؟
در حد تلاش که میتونیم بر بیایم؟ ان شاا... که بتونیم عمل کنیم.
ممنون از حضورت
سلام
همچنین طاعات و عبادات شما هم مقبول درگاه حق
ان شاء الله سلامت باشید و دست پر این ماهو ترک کنید
محتاجیم به دعا
یا حق
سلام
ممنونم
ان شاا... و همچنین
حق نگهدارتون
تشکر از حضورتون
بلا ب دور.. ایشالا حالتون بهتر شه هر چه زودتر....



قضاوت صحیح ک کار خیلی سختیه.. و سرد
اما اگه قرار باشه خودمون رو جای طرف بذاریم بعد قضاوتش کنیم، اونوقت تو قضاوت هامون تقریبا همیشه، حق با اون طرف خواهد بود!


عیدتونم مبارک:)
ممنونم:)
آره نکته همین جاست، تا وقتی خارج از گودیم همه چیز گل و بلبله اما همین که وارد معرکه میشیم همه چیز فرق میکنه،ما آدمها تو بخش شعار خیلی ماهریم.
طاعات و عباداتتون قبول و عیدتون هم مبارک:)
تشکر از حضورتون
ان شاالله زودتر بهبود پیدا کنید
مراقب باشید


مطلبتون دقیق بود
امان از قضاوتهایمان
ممنونم:)
امان امان...
ممنون از حضورتون
عیدتون هم مبارک

استفتاء جدیدم بود که از قلم انداخته بودم :)

یا حق
ممنونم عید شما هم مبارک:)
:))
حق نگهدارتون
ای بابا سالمی؟!
بلا دور باشه:)
بله شکر خدا:)
ممنونم:)
تشکر از حضورت
قضاوت خوشبینانه هم میشه کرد...
قضاوت کلا خوب نیست،آدم کلا قضاوت نکنه بهتره،چه خوب و چه بدش.
ممنون از حضورتون
الان که گفتید تازه یادم افتاد اون مطلبتون خوبه یادتون میفته گذشته ها و سعی می کنید جبران کنید.
امیدوارم هممون اشتباهاتمون کمتر بشه و همیشه سلامت و موفق باشید و هر چه زود تر بهبودی پیدا کنید.
آرنج دست من هم اتفاقی خورد به جایی و یک هفته ای خوب شد حتی نمیتونستم خم و راستش کنم ولی میدونستم آسیب جدی ندیده.به هر حال اگر دکتر رفتید و عکس انداختید و آسیبی ندیده به زودی خوب میشه ان شاء الله.
منم امیدوارم روزی برسه که مثلا بگیم امروز اصلا اشتباهی نداشتم:)
ممنونم همچنین شما:)
 در حد دکتر نبود، برای من معمولا از این اتفاقات می افته دیگه محکم شدم:))
تشکر.
ممنون از حضورتون


ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan