هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


"إِن کُنتُمْ تَعْقِلُونَ"

تا همین چند مدت پیش دوره افتاده بود و میگفت:

" آقا ما وقتی خودمون دین داریم، پیامبر داریم چرا باید از یه پیامبر عرب تبعیت کنیم؟ من که اصلا اسلام رو قبول ندارم میخوام برم زرتشتی بشم" 

حالا هم میگوید:"اسلام مال ۱۴۰۰ سال پیشه کجا با جامعه ی امروز ما تطابق داره؟ هر چی بدبختیه مال همین دین و اسلامه"

گفتم:"مستر تو خو تا دو روز پیش میخواستی بری زرتشتی بشی که خدا میدونه مال چند میلیارد سال پیش بوده حالا میگی اسلام مال ۱۴۰۰ سال پیشه و کهنه است؟" 

چند دقیقه نگاهم کرد و چیزی نگفت، با خنده و شوخی گفتم" والا اگه از کل دین زرتشت به غیر از یه شعار پندار نیک، کردار نیک،گفتار نیک و یه آرم فربهر چیز دیگه ای بدونی اسمم رو عوض میکنم" !

خندید و آرام آرام با شیب ملایم بحث را به سمت دیگری کشید!

خوب گفتی :دی
:)
ممنون از حضورتون
همش بهانه ست
میخوان بی بند و بار باشن. منتها نمیخوان یهویی بگن ما دین نمیخوایم
برن یه نگاهی بندازن به اونوریا که دانشمنداشون تازه الان دارن به اسلام رو میارن!
دریغ از جویی فکر
البته این سیاست وامونده هم تو نظر مردم در مورد دین بی اثر نیست.
والا ادیان دیگه هم بی بند و باریشون کمتر از بعضی مسلمون هاست:(
فارغ از اسلام کلا ایرانیا خیلی هاشون به جایی که میرسن دین رو میزارن کنار برعکس اونوری ها دین دارتر میشن.
ممنون از حضورتون
ملت ما ملت قشنگین. جالبن. و به شدت دوست داشتنی. فقط اگه میزاشتن یک ماه قانون کلت رو به طور آزمایشی من اجرا کنم. ^_^
نصف مشکلای این مملکت حل میشد. :)
حکومت رضاخانی دیگه؟؟:))
قانون کلت رو باید تو ادارات و شرکت ها و ... اجرا کنین، اووف مملکت گلستون میشه:)
تشکر از حضورتون
اینجا قشنگ شده.
چشماتون قشنگه میبینه:)
ممنون از حضورت
نظر حصار آسمان، نظر منم هست.
تفکر بعضی ها مثل تفکریه که من امروز دیدم. اصلا نفهمیده چی به چیه و منظور چیه، همینطور سخنان دیکته شده و بی منطق رو پیاده کرده. به مرور درست میشن انشالا.
تقریبا نظر خودمم هست.
چی دیدین مگه؟
ممنون از حضورتون
این روزا هر کی می‌خواد ادعای بلدم بلدم (با لحن هومن برق‌نورد خوانده شود :دی) کنه و بگه مثلا منم حالیمه، اول از همه دست میذاره رو ارزش‌ها و تبدیلشون می‌کنه به ضد ارزش‌ها...
حتی اگه فکری پشتش نباشه
آره دقیقا، اینها شده نشونه ی روشنفکری.
ممنون از حضورت عزیزم
شنبه ۲۴ تیر ۹۶ , ۱۰:۰۹ دچـــــ ـــــار
هوشت خوبه ها :)
یه بار که نگفته، هر چند وقت یکبار از همین حرفها میزنه:))
ممنون از حضورتون
مشکل اینه که مسلمون هایی از این دست، خودشون انتخاب نکردن واسلام دین پدری شونه و از جهت فقط پذیرفتنش و براش تحقیق نکردن... (البته خود منم همینطورم. اگه خودمون تحقیق میکردیم و دین مونو انتخاب میکردیم بیشتر بهش ایمان داشتیم و پابند میموندیم.
دقیقا! منم همیشه دوست داشتم از این تازه مسلمون ها بودم که دلیل انتخابشون رو میدونن اما ما...
ممنون از حضورت
آفرین.... به قول سعدی علیه الرحمه:
دلایل قوی باید و معنوی . نه رگهای گردن به حجت قوی ...
زنده باشی

ممنونم
دلایل قوی نبود که، فقط تناقض حرفهای خودش بود:))
سلامت باشید
ممنون از حضورتون
شنبه ۲۴ تیر ۹۶ , ۲۳:۳۰ مهرداد طارقلی
احسنتتتتت...

بیشتر این حرفها و مخالفت هایی که میزنن و میکنن از مستضعف بودنشونه واقعا و همیشه هم تناقض گویی داره حرفهاشون.
:)
بله خیلی وقتها 
ممنون از حضورتون
ای دل ای دل
اصلا عمرتون رو تلف اینها نکنید
عمر ما در کل تلف میشه چه با اینها چه بی اینها:(
ممنون از حضورتون
این تیپ آدما ک فقط دنبال رها شدن از قید و بند دین هستن کم نیستن...

اما ما هم ک مثلا مسلمانیم.. حتی به اصول دینمون هم ایمان و اعتقاد قلبی نداریم.. بیشتر تعبدی پذیرفتیم و توجیهی..
دو تا سوال چالشی که بپرسن، کمِیتمون لنگ میزنه!
آره واقعا، اصلا دینمون هم وراثتی بوده، ما تو اثبات جزئی ترین مسائل دینیمون هم میمونیم؛ هممون فقط یه مشت ادعایم ولی در باطن هیچ:(
ممنون از حضورتون
راستی قالب جدید هم مبارک.. :-)
ممنونم:)
تشکر از حضورتون
يكشنبه ۲۵ تیر ۹۶ , ۱۲:۴۹ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
اونی که خودش رو به خواب زده رو میشه بیدار کرد؟!
اب روش بریز مجبور میشه بیدار بشه:)))
ممنون از حضورت
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan