هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


.........

زندگیم مثل فیلمهای ترکی شده، دقیقا وقتی فکر میکنم مشکلات به انتها رسیده و همه چیز تمام است ناگهان یک اتفاق جدید و بی معنی می افتد و پانصد قسمت دیگر ادامه پیدا میکند...

دوشنبه ۹ مرداد ۹۶ , ۱۴:۱۰ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
زندگیه دیگه!
زندگی چون گل سرخیست پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطیف...
ممنون از حضورت
جالب بود ولی اون 500قسمتش بامزه بود😁
:|
ممنون از حضورت
دوشنبه ۹ مرداد ۹۶ , ۱۴:۲۱ دُچـــــ ـــــار
پ ن پ میخای تموم شه توی 16سالگی ؟ :)
۱۶؟ اواخر ۱۹ به سر میبریم:|
تموم نمیشه لااقل یه استراحت چند ماهه بده،هوایی عوض کنیم:)
ممنون از حضورت
دوشنبه ۹ مرداد ۹۶ , ۱۴:۳۷ میرزا ژوزف پولیتـزِر
صفاش به همینه خوب
:|| همیشه اینو قبول دارید دیگه؟؟:)
ممنون از حضورتون
عرضی ندارم اما چون دیدم یکی از کلاغای مزرعه‌ام این‌جاست اومدم دستشو بگیرم برگردونمش خونه؛ ببخشید اذیتتون کرد این چند ساعت :))
نه اختیار دارید بچه ی خوبی بود اذیت نکرد:))
ممنون از حضورتون
من درختی کلاغ بر دوشم، خبرم درد میکند بدجور
ساقه تا شاخه ام پر از زخم است، تبرم درد می کند بد جور...
خیلی قشنگ بود:)
ممنونم
تشکر از حضورتون
:))
واللا خوش به حالتون زندگی ما مثل " شاید برای شما هم اتفاق بیفتد " ایرانه :/
شدیم مایه ی عبرت دیگران :))

:| لااقل شاید براب شما اتفاق بیوفتد قسمت به قسمته مال ما دنباله داره تنوع هم نداره:((
:))
ممنون از حضورتون
اره واقعا بعضی اوقات بیشتر 500 تا میشه
مرسی فرشته جون
آره:(
خواهش میکنم:)
ممنون از حضورت عزیزم
دوشنبه ۹ مرداد ۹۶ , ۲۲:۳۱ سیّد محمّد جعاوله
جالب بود.
:)
ممنون از حضورتون
از این تصویره خوسم اومده :دی ولی خوب زندگی هست دیگه
پ.ن: راستی انتخاب عنوان اینقدر ها هم سخت نیست ها :دی
قابل نداره:))بله.
چرا بعضی وقتها واقعا سخته:)
ممنون از حضورتون
ای گفتی حداقل وسطش یه تنفس ازادی زنگ استراحتی چیزی هم نیمدن ادم نفس بکشه...
هعی...
ممنون از حضورت
این یک زمان پروفایل من بود... الان میفهمم از کجا پیداش کرده بودم :)
+شرمنده اون زمان درک زیادی از متن ها نداشتم. اصلا این :دی چی هست دیگه؟ 😂 مشکلات همیشه هستن ولی مهم اینه چطور باهاشون مواجه بشی. امیدوارم همیشه سربلند از مشکلات بیرون بیاین
:)))

+ خواهش میکنم :)))
بله، امیدوارم همه بتونن از پس مشکلاتشون بر بیان و روزهای بهتری رو زندگی کنن :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan