هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


هواتو کردم

یک: به نظرِ من هر کس که بمیرد و یک سپیده ی صبح را در هوای مارد نفس نکشیده باشد، یکبار پیاده از جاده ی وسط اردوگاه نگذشته باشد ، یک آخر شب را میان آن راه آسمانی، که دو طرفش را با گونی های پر از خاک و فانوس های چشمک زن ساخته اند ، قدم‌ نزده باشد، جاهل از دنیا رفته است!
دو: کاش میشد هوای بعضی مکان ها و زمان ها را در پلاستیک کرد و نگه داشت برای روز مبادا، برای زمانی که اکسیژن کم می‌آوری و ...
سه: "والله که لایمکن الفرار از عشقت" ...
چهار: بگذارید عشق را از نگاه امروزم خلاصه کنم: یک طلوع در مارد، یک غروب در طلاییه...
پنج: کارم عجیب به دعا گره خورده، اگه میشه اون گوشه موشه های روز و شبهاتون یه دعایی هم به حال من کنید!
اواخر مهرماه سال 91
اردوگاه مارد 
یادش بخیر... 
آخرین بار، اوایل فرودین ۹۴
اردوگاه مارد.
هعی... آره یادش بخیر...
دعا کن جاهل از دنیا نرم. :(

محتاجیم به دعا عزیزم.
نمیری ان شاا... :)
ممنون حوای جان:)
پنجشنبه ۴ آبان ۹۶ , ۰۸:۰۴ جناب دچـ ــــار
مارد !؟ دیگه کجاست :)
یادمان شهدای شرق کارون، استان خوزستان، ۱۷ کیلومتری آبادان:)
جاهل؟! در این حد ینی؟
اره در همین حد:) سپیده ی صبح اونجا ادمو نمک گیر میکنه، شبها و صبحش بوی بهشت میده:) ، البته بستگی به سلیقه و حال و هوای شما هم داره:)
امسال قسمت بشه میام ان شاالله :))
تا بلکم جاهل نشیم 
من‌ خودمم میرم، منتهی الان ۲ ساله که نرفتم اونجا:(
افرین:)
بوی بهشت فقط تهِ شب های لاس وگاس :)))))))) 
از جهت آب و هوا عرض میکنم البته :)))
اونجا احتمالا بوی چیزهای دیگه هم‌ میادا:))
بله بله متوجه ام:)))
یعنی امسال هم نتونم بیام جنوب میزنم دنیا رو شل و پلش میکنم، تا این حد بی اعصاب.
حتما با کاروان های راهیان‌ نور یه بار برو مناطق عملیاتی جنوب،اونجاست که میفهمی حتی یه بیابون خشک و بی آب و علف( مثل طلاییه) یا یه اردوگاه ساده(مثل مارد) هم‌ میتونه بهشت باشه، حرف نیستا، هر کس میره دلبسته میشه:)
دوبار ثبت نام کردم، یکیش دندون عقلم رو جراحی کردم نشد برم. یه بارم سرما خوردم مامان نذاشت. :|
راستش یکم دلم شکست حس کردم قسمت نیست. اینبار خونوادگی هم کسی نباشه بیارتم سپردم از راهیان نور رفتنی باز خبرم کنن ایشالا که بشه بیام، عکس های خواهرمو تو شلمچه، طلائیه دیدم حسودیم شد.
حتما قسمت نبوده، حالا ان شاا... این دفعه میشه:)
بر عکس تو من از سفرهای زیارتی خانوادگی خیلی خوشم نمیاد، دفعه ی اولی هم که رفتیم خانوادگی بود، انقدر بچه ها شوخی و خنده میکردن که اصلا نفهمیدم چی شد؛ سالهای بعدش که با راهیان نور میرفتم تازه فهمیدم‌کجا رفتم:)
حسودی نکن ان شاا... زودی نوبت خودت میشه:)
خیلی دوس دارم بیام طلاییه البته برای تفحص نه با کاروان راهیان نور.
دعا کن قسمت بشه برم طلاییه برای تفحص شهدا همین امسال ایشالا.

ممنونم.


+
دیشب سر نذری خونه داییم دعاگوت بودم فرشته جان 
ایشالا حاجت روا بشی بحق این روزا و شب ها .آمین
ان شاا... که میشه، تو طلائیه هنوز کلی شهید تفحص نشده هست.
+ ممنون عزیزم دلم، ان شاا... و همچنین:)
مورد دوم.......
کاش میشد واقعا...
کاش... ولی چه کنیم که نمیشه:)
هر کسی زنده باشه ولی دمی هوای معشوق رو نداشته باشه، جاهل از دنیا رفته!
هر کسی زنده باشه و عهد با جانان رو فراموش کرده باشه، جاهل از دنیا رفته!
ما بی خبریم ز عالم اما جاهل نه ...
همیشه برای همه دعا میکنم... به امید اجابت
...
...
خدا رو شکر:)
ممنونم، ان شاا... دعاهای خودتون هم اجابت بشه:)
همینطوره که می گی,انگار نه تو این عالمی
:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan