يكشنبه ۱۲ آذر ۹۶
۱) دختر خالهام تازه نامزد کرده بود و رفته بود خونهی بیبی!
بیبی: دی حالا اسم نامزدت چنه؟
_ بهنام
_ دی والا ایسو دینام هم شد اسم؟!
_ بیبی دینام نه، بهنام!
_ ها ایگوم خدا اخه دینام خو نه اسم آدمه!
_ خب بیبی ما دیگه بریم، کاری نداری؟
_ نه دی بِرَه به سلامت، سلام دینام هم برسون!
* دی: مادر / *ایسو: حالا / *ایگوم: میگویم / *بِرَه : برو
پن : بیبی و یکی از خالههام هنوز به سعید و وحید( پسردایی های مادرم) میگن سَعی و وَحی :)) ( واقعا نمیدونم چرا "د" رو تلفظ نمیکنن)
۲) زهرا (خواهرم) راهنمایی بود و صبح میخواست بره مدرسه، بیبی هم خونهمون بود.
زهرا: آخی دیرم شد امروز!
- دی الان بری کی ایواگردی؟
- دوازده
- دی خو صبح گَهتر بره که گَهتر هم بیی!
*گَه: زود/ *ایواگردی: بر میگردی( واگشتن: برگشتن)
پ ن: بیبی فکر میکرد هر کی زودتر بره مدرسه زودتر هم بر میگرده:))