شنبه ۱۸ آذر ۹۶
۱) میگن دختر تو که از اول تا آخر زمستون گلودرد داری و نه میتونی غذا بخوری نه حرف بزنی، دل کافر برات آب میشه پس مرگت چیه انقدر عاشق زمستونی؟
_ اولاً بوشهر کل سال گرمه الا همین چهار،پنج ماه و منم منتفر از گرما و خصوصا شرجی، پس حق دارم عاشق زمستون و پاییز باشم، ثانیاً تا حالا بَلبَل پیازی خوردید؟
_نه؟ چیه؟
_ یه نوع نون محلیه که وسطش پیاز یا تَره یا جیکِه( یه نوع سبزی شبیه تَره) میذارن و معمولا برای صبحانه یا شام میخورن، فصل خوردن بَلبَل پیازی هم معمولا زمستون و تو دل سرماست، یه بار بخورید نمک گیر میشید میفهمید چی میگم، البته اینکه من دختر سرمام هم تو علاقهام بی تاثیر نیست:)
پن: اینم بَلبَل پیازیه من برای صبحانه:)
۲) یه پسر خاله دارم اسم شناسنامهایش حمدالله بود، از همون بدو تولد همه ماشالا صداش میکردن، بزرگتر که شد به دوستاش میگفت آرش صدام کنین الان هم رفته اسمش رو عوض کرده گذاشته امیر:| (من موندم این حجم از تنوع رو چطوری تحمل میکنه واقعا؟) بهش میگم ماشی تو که انتظار نداری بعد ۲۵،۲۶ سال ما امیر صدات کنیم؟ میگه تو همین که بگی ماشالا من راضیم:))
پ ن: قول داده اسم پسرش رو بذاره هووخشتره:))
۳) امروز با خبر شدم که برای بار سوم انشالا دارم عمه میشم، به داداشم میگم تو رو خدا بچههاتون رو درست تربیت کنید، من واقعا دوست ندارم فحشخور بچه های شما باشم:|
۴) ابراهیم اومده میگم:
_ با چه اومدی؟
_ یعنی چه با چه اومدم؟ با ماشین اومدم دیگه!
_ خیلی بی فرهنگ شدیا اخه کسی با ماشین میاد روی آسفالت؟ :))