هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


موردانه:)

1) بعضی روزها هیچی برای گفتن ندارم و بعضی روزها انقدر حرف برای گفتن دارم که بازم هیچی نمی‌تونم بگم، چهار موضوع مختلف برای نوشتن دارم ولی هر کاری می‌کنم میبینم هیچ کدومش رو نمی‌تونم بنویسم نتیجه‌اش این شد که: حالا فرصت زیاده کم‌‌کم هرگاه حوصله کردم مینویسم ، اصلا شاید تونستم با تاخیر نوشتن رو مد کنم:))
2) جمعه رفتم بازار، گفته بودم عاشق شلوغی شهرم؟میشه وسط این شلوغی‌ها خستگی‌ها، دلتنگی‌ها و ناراحتی‌هات رو جا بذاری،وسط مردم دغدغه‌هات رو گم کنی و به جای همه‌‌شون یه لبخند بزنی؛ از بهمن شهر شلوغه و بوی عید از همه‌ طرف داره می‌رسه به قول شاعر: مژده دهید باغ را بوی بهار می‌رسد...
3) در همون راستای بازار رفتنمون میخواستم یه روسری ساده‌ی یشمی بخرم ولی به دلیل جنس ایرانی بودنش گفتن اونی که میخوام دوماهه منقرض شده! به اصرار خواهر گرامی( و برخلاف سلیقه‌ام) یه روسری طرح ترکمن سفید با گلهای بزرگ قرمز گرفتم که مثلا به لباسم بیاد، اومدم خونه پوشیدمش، به نظر خودم که بهم می‌اومد و ازش خوشم اومد اما اول سارا گفت عمه روسریت زشته بعد عروس خانم گفتن روسریت یه جوریه و بهت نمیاد( خودجوش نظرش رو گفت) عصر هم مامان( بازم خودجوش) گفت روسریه که گرفتی قشنگ نبود:| عکسش رو گذاشتم که شما هم می‌خواید از اینجا رد بشید یه سر بگید زشته و بعد برید:))
4) درخت شاه‌توت تو حیاط امسال تنهاست (شاه‌توت کنارش خشک شد و درش اوردیم) اما بازم جوونه زده و به زندگیش ادامه میده، باید یاد بگیریم شاید خیلی هایی که دوست داریم پیشمون نباشن، شاید فاصله‌ها بیشتر از توان ما واسه رسیدن باشن اما دنیا منتظر رسیدن ما نمی‌مونه،زندگی ادامه داره (اول خودم باید یاد بگیرم). بهار داره میرسه کاش دلهامون هم دوباره از نو جوونه بزنه و رنگ بهار بگیره:)
پ‌ن: به نظرتون کنار شاه‌توت چه درختی بکاریم؟:)
5) چندتا از بلاگرها یه کار جالب کردن که امیدوارم به خوبی پیش بره ، اتفاقات خوبی بیافته و همه‌ی دوستان مشارکت کنن، اطلاعات بیشتر رو اینجا بخونید:)
ما هم میخواستیم بیاییم توی شلوغی شهر شما غرق بشیم که نشده هنوز! :)
سلام
میشه انشالا:)
خیلی خوشگله ^_^
روسریه؟ قابل نداره بفرستم برات؟:))
دنیا کلاً کاری به ما نداره. میره و می‌گذره. :)
اگه بهش رسیدیم که چه خوب اگه نه که فاتحه‌مون خونده‌ست :))
اره واقعا:)
من معمولا با تاخیر بهش میرسم:)) کلا تاخیر جزء مد زندگیمه:))
آری :)
بله بله ^_^
ادرست رو بده بفرستم پس:)) 
من‌ که اصلا تو ذوقم خورد با نظرات خانواده:)))
من ولی محکومم! محکوم به نرسیدن به خیلی از چیز‌های زندگی... :)
یه چیزهایی برای هممون هست که بهش نمیرسیم یه سری چیزها هم از تنبلیه ولی انشالا میرسیم بهشون:)  امیدوارم به هر چی که دوست داری و صلاحته برسی عزیزم:)
نظرِ خانواده مهمه ولی نظرِ خودت مهم‌تره :)
من مطمئنم بهت میاد ؛)
:)) ممنونم:) 
 باید دم عید بپوشم و انقدر خودم‌ بگم بهم‌ میاد تا اونها هم قبول کنن که بهم میاد:))
حالتِ سومی هم وجود داره فرشته :)
شرایطی که دستِ خودت نیست و تو رو محکوم می‌کنه به نرسیدن! حالا هر چقدر هم که تو بدو بدو بکنی به جایی نمی‌رسی. درست مثلِ دویدنِ روی تردمیل!
اره اونم تجربه کردم، نرسیدن به دوست‌داشتنی هات چیز سختیه منم گاهی هر چی دویدم نرسیدم مثل یه سراب بود اما گذشت:)
 ولی گاهی یه چیزی رو خیلی با اصرار میخوای بعدا که بهش میرسی میبینی اصلا اون چیزی که میخواستی نبوده، بعضی چیزها فقط تو تصور ما خوبن واقعی که میشن خیلی متفاوتن.
دقیقاً
و اینجاست که باید گفت:
الیس الله بکاف عبده :)
و نحن اقرب الیه من حبل الورید:)
انتَ القَویُ وَ انا الضَّعیف وَ هَل یَرحَمُ الضَّعیفُ الَّا القَویُ

اینم مرهمِ دلِ حوا :)
ما هم دل خوش کردیم به همین رحمش، به قوی بودنش:) از همه بیشتر به ستارالعیوب بودنش:)
خب بستگی داره اون شال رو با چه لباسی بخوای ست کنی، چون این شال واقعا یه لباس مخصوص میخواد نمیشه با همه چی سر کرد. مبارکت باشه :)
منم دلم شهرتونو خواست..
با یه لباس زرشکی و سفید:) ولی اونها کلا میگن قشنگ نیست،زهرا بهشون‌گفت خودش خیلی خوشش نمی‌اومد شما هم زدین ناکارش کردین کلا:)))
میرم یه شال زرشکی میخرم برای لباسم بهتره فکر کنم:))
ای جانم میای انشالا:**

عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست...
:)
اووم بذار فکر کنم ببینم چی یادم میاد:))) اها
از کوی تو بیرون نرود پای خیالم...
 نه من آنم که برنجم نه تو آنی که برانی:)

خود را به خدا بسپار، چون اوست که بی‌رنگ است

چون وادیِ‌‌‌‌‌‌‌ عشقِ او، دور از همه نیرنگ است

:)

 ان‌کس که تو را شناخت جان را چه کند؟
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه‌ی تو هر دو جهان را چه کند؟

خدا وقتی بخواهد می‌شود وقتی نخواهد نه

گلی بازیچه‌ی طوفانِ‌ غارتگر نخواهد شد

:)

ای که مرا خوانده‌ای راه نشانم‌ بده
در شب ظلمانی‌ام ماه نشانم بده

خدا وقتی بخواهد غیرممکن می‌شود ممکن

ولی وقتی نخواهد واقعاً دیگر نخواهد شد

:)

به خدا راه خدا نزدیکست
تهی از خود شدگان می‌دانند
تبریک میگم.زشت ترین روسری ممکن خریدی
:دی

درخت خرمالو بکارید یا نارنج
:)


ممنونم، قابلت رو نداره:||
نارنج داریم، خرمالو هم که خودم نمی‌خورم:))
بیچاره زشت نیست
همه ی روسری های ترکمن قشنگن بنظرم
مخصوصا سرمه ای هاش با گلای ریز قرمز
اینکه به تو نیاد دلیل براین نیست روسری زشته
ما اصلا روسری ترکمن زشت نداریم
:|
اره قشنگه ولی خب به من نمیاد گویا سلیقه‌ی خانواده هم کج شده:))
اونها میگن کلا قشنگ نیست:| تازه به نظر خودم به منم میاد:|
الان احساس مظلومیت میکنم:))
دقیقا منم از بهمن هر روز خیابونم...عاشق اون هیاهو عیدم...
من عاشق روسری های ترکمنم
خیییلییی هم خوکشله مبارکت باشه
ما کنار شاه توت گردو داشتیم:))
خرمالو بکار کنارش 

البته من از بهمن به بعد کلا ۵،۶ بار رفتم بیرون:)
ممنونم عزیزم:)
گردو فکر نکنم اینجا سبز بشه:( من خرمالو نمی‌خورم، قبلا جای شاه‌توت ها انار داشتیم الان هم میگم انار اما موافقت نمیکنن:( 
شما گیلانی راستی
نمیدونم چرا انقدر به انار علاقه دارن
ما ده تا درخت انار داریم بازم انار میکارن:|
ازگیل هم خوبه
فندق هم فکرکنم گیلانرشد میکنه
گلابی هم خوبه
من عاشششق میوه ام
کوفتم از درخت بچینم دوست دارم

نه من جنوبم،بوشهر:) به قول یکی شمال تف هم بکنی سبز میشه بس که زمینش حاصل‌خیزه ماشالا:)
منم گل و درخت خیلی دوست دارم حالا میخوایم تصمیم بگیریم جای شاه‌توت چی بکاریم، داداشم‌میگه انگور یا انجیر، که من با هیچ کدومش موافق نیستم:|
ای جان بوشهر ....
من شمالم شما جنوب:)
خاک جنوب هم خیلی قشنگه....
ما جدیدا برنج جنوبی میخوریم خیلی خوشمزست😍😍😍😍😍
من عااااشق خرما عسلی های جنوبم
:) 
خاک جنوب با صفاست:) ولی شمال واقعا قشنگه،دل ادم باز میشه:)
نوش جونتون:) خرما عسلی منظورتون رطبه؟ 
من میخوام پیدا بشم😁😀
آدم تنها اگه گم بشه فراموش میشه
کسی نمیاد دنبالش


بیایید قم خرید کنیدجنساش جون پسند تره😉
حالا شاید تو شلوغی پیدا شدید:)) خب نیاد شما خودت باید راه رو بلد باشی:)
شهر ما یه بازار بزرگ داره که شکرخدا همه چی توش هست،شاید هرگاه اومدیم زیارت حضرت معصومه یه سر هم به بازار قم زدیم:))
من میخوام پیدا بشم😁😀
آدم تنها اگه گم بشه فراموش میشه
کسی نمیاد دنبالش


بیایید قم خرید کنیدجنساش جون پسند تره😉
من میخوام پیدا بشم😁😀
آدم تنها اگه گم بشه فراموش میشه
کسی نمیاد دنبالش


بیایید قم خرید کنیدجنساش جون پسند تره😉
کنارش درخت انار بکارین:)
خیلی دوس دارم درخت انار...

احساس میکنم خیییلی بهت میاد رو سریه
مبااارکت باشه:)
آی گفتی انار منم خیلی دوست دارم، به نظر منم انار خوبه باید دو سه بار دیگه بگم انار:)
خودمم همین احساس رو میکنم، ولی بقیه اینجوری احساس نمیکنن گویا:))
ممنون عزیزم:*
خرما طلایی ها هست
تو قوطی های پلاستیکی در داره
عشششقه منه
رطبه دیگه:))
اره رطب هم خوشمزه است:)
خرما اول میشه خارَک، بعدش میشه رطب،بعدش هم میشه خرمای رسیده،یعنی اون خرماهای طلایی رطب اسمشه:)
روسریت خیلی هم زیبا و جذابه

ممنون عزیزم:)
سلام
روسریتون قشنگه مبارک باشه
گاهی ادم به یه جایی می رسه که میگه خدا رو شکر که دنیا میگذره خدا رو شکر که تو این حالت نمیمونه ...
گاهی هم دلت میخواد تو همون لحظه هزاران سال باقی بمونی اما بازم میگذره...
کلا رسم دنیاست دیگه میگذره....
سلام
ممنونم:)
همین گذشتن دنیا رو قابل تحمل میکنه،همین امید به گذشتن ولی متاسفانه سختی‌هاش با سرعت کمتر میگذره و خوشی‌هاش مثل برق و باد.
اتفاقا قشنگه :) 
ولی چون طرحش شلوغه و گل هاش درشتن، نمیشه با هر چیزی ست کرد، مانتویی داری که بهش بیاد؟ 
ممنون عزیزم:)
اره یه مانتوی گل‌دار هم دارم ولی بیشتر برای یه لباس زرشکی و سفید خریده بودم که کلا بی‌خیالش شدم، میرم یه شال زرشکی براش میخرم:)
چه جالب اتفاقا منم برا عیدم قراره شال زرشکی بخرم :) 
پس پیشاپیش مبارک:)
براتو هم پیشاپیش مبارک :) 
به خوشی سر کنیم :دی
ممنون:))

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan