هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


مسخره نباشیم!

یکی از مواردی که در تمام طول زندگانی‌ام تلاش کردم به بعضی از اطرافیانم بیاموزم اما متاسفانه در اکثریت موارد با شکست مواجه شدم این بود که "مسائلی در زندگی هر فرد وجود دارد که به‌جز خودش به هیچ احدالناس دیگری مربوط نیست"!
این جمله شاید در نگاه اول بسیار سطحی و پیش پا افتاده جلوه کند اما در نگاهی دقیق‌تر یکی از پیچیده‌ترین و مهم‌ترین آموزه‌های بشری است که متاسفانه عدم یادگیری آن افراد بسیاری را در دنیا زجرکُش کرده است.
افراد مبتلا به بیماریِ خطرناک پررویی و وقاحت عموما اقدام به دخالت،فضولی و پرسیدن سئوالات بی‌جا در مورد مسائل شخصی‌ دیگران،که طبق هرگونه محاسباتی هیچ تاثیر و ربط مستقیم و غیر مستقیمی به آن‌ها و زندگی‌شان پیدا نمی‌کند،می‌نمایند!
این وقاحت زمانی به بیشعوری و مسخرگی تبدیل می‌شود که شما در کمال ادب و احترام در صدد جواب ندادن یا پیچاندن فرد مقابل بر‌می‌آیید اما او همچنان با اصرار در پی جواب است و فکر می‌کند شما برای تصمیماتتان باید به او جواب پس بدهید و حتی گاهی اقدام به متلک پرانی‌ نیز می‌کند!
اما... اما این مسخرگی زمانی به اوج خود می‌رسد که شما دقیقا رفتاری مشابه خود فرد انجام داده و یا به‌ قولاً مقابله به مثل می‌کنید و او در کمال تعجب از رفتارتان ناراحت می‌شود!
توصیه‌ای که من در ابتدای دوره‌ی طفولیتم برای مقابله با این افراد می‌کردم بی‌خیال بودن و گذشتن بود؛ اما توصیه‌‌ای که حال در اواسط دوره‌ی طفولیتم می‌کنم این است که یکی از دستان خود را به حالت نود درجه بالا آورده،کمی از بدن خود فاصله دهید، نشانه گرفته و سپس با پشت دست به هر ناحیه از صورت فرد که ممکن بود بزنید، حتی اگر شرایط مناسب بود ناحیه یا ناحیه‌هایی از بدن او که دیه‌ی کمتری را شامل می‌شود شناسایی کرده و اقدام به ناقص کردن فرد کنید! 
نمیدانم چه کسی نظریه‌ی همیشه صلح و آرامش بهتر است را برای اولین بار ارائه داد اما من با حدود خمس قرن تجربه کلمه‌ی همیشه را از این نظریه حذف کرده و این جمله را بدین صورت اصلاح می‌کنم:" صلح و آرامش خوب است اما گاهی خشونت از آن نیز بهتر و مفید‌تر است"!
+ قرار نبود اینجوری تموم بشه ولی متاسفانه کنترلش از دستم خارج شد!
++ یکی از ترس‌ها و دغدغه‌هایی که همیشه موقع خواندن یا نوشتن متون انتقادی دارم این است که: "نکنه خودمم همین‌طوری باشم؟"
+++ تو پست قبلی متوجه شدم که ماشالا همتون اهل دلید :-))
اصلاً از قدیمم گفتن جنگ اول به از جنگ اخر. شاید سوال پیش بیاد چرا ضرب‌المثل رو خراب کردم. باید بگم درستش همینه. کلاهتون رو قاضی کنین جنگل اول به از صلح آخر چطوری می‌تونه ضرب‌المثل باشه؟ خب همیشه اول باید جنگی رخ بده که آخرش صلحی پدید بیاد. پس چرا جنگی که اولش اتفاق افتاده بهتر از صلحیه که آخرش حاصل شده؟ یعنی جنگ خیلی خوبه؟ ولی نسخۀ من کامله. میگه اگه همون اول تکلیف رو روشن کنی بهتر از اینه که آخرش تازه یادت بیاد تکلیفت رو روشن کنی. 
آره خب بهش دقت که بکنی میفهمی دوتاش یه حالته، قاعدتا جنگ که اول باشه اگه صلحی باشه آخره دیگه!
اره بهترین راه همینه:) البته خیلی‌هامون آخرش هم نمی‌تونیم تکلیفمون رو روشن کنیم:|
فقط میتونم با توجه به انتهای پست و در راستای عنوان پست بگم لطفاً خشن نباشیم:)))
معلومه شما درد نکشیده‌اید، خوشا به سعادتتون:))
اصلا به نظر من قسمت دومش بهتر بوده!
صلح و آرامش قبلا جواب میداد 
الان نه...
و من قبلا اهمیت نمیدادم ، جدیدا یه کوچولو جواب میدم و شخص مقابل اندکی سوزانده می شود و به حرف هایش در نبود من ادامه خواهد داد 
مهم اینه من نشنوم چ میگ کافیع
اگه دوبار سرزده وسط حرفهاش بری داخل، دوتا خشونت هم اونجا بیای دیگه در نبودت هم چیزی نمیگه:)
+ راه مشکلات خود را از ما بخواهید:D
گرفتار شدیم :|
والا !
من راستش نفهمیدم چی شد! دعوا داری یا میخوای دعوا راه بندازی؟
هیچ کدوم، دارم درس زندگی میدم:))
+ معلومه شما هم درد نکشیده‌اید،خوشا به حالتون:D
نادان رو می‌شه نادیده گرفت، رومخ رو نه! :|
رومخ رو باید با دمپایی ابری خیس «بخوابونی دهنش!» (با لحن باباپنجعلی) :دی
آخ گفتی دکتر،یعنی واقعا رو مخ رو نمیشه نادیده گرفت.
به دمپایی ابری فکر نکرده بودم، باید بررسی کنم ببینم درد دمپایی بیشتره یا با پشت دست خوابوندم:))
بله... بله... در دو سه روز گذشته با دو مورد اینگونه برخورد داشتم که با هیچکدومش نمی تونستم این کار رو بکنم. :(
اره متاسفانه گاهی نمیتونیم چنین کاری رو انجام بدیم، همون مقابله به مثل رو تجویز میکنم براتون:))
یکی هم عوض من بزن خودم دیه اش رو کارت به کارت میکنم. :))
فعلا علی الحساب یه ۱۰ تومنی کارت به کارت کن تا بعدا در مورد بقیه‌اش صحبت کنیم:))
چی بگم والا...

عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم :)
ها؟ :/
الان غیر مستقیم بهم گفتید دیوانه یا اینکه فقط عنوان رو خوندید و جواب دادید؟:))
باشه
:)


در جواب عنوان
آفرین فرزندم:))
والا بخدا
آفرین، بزن‌ ناکارش کن :))
آخه زمانی که طرف خیلی سنش بیشتر ما باشه ادم نمیتونه خشونت کنه مجبوره صلح کنه :/
اره خب ولی یه راه دیگه‌اش اینه که محترمانه مقابله به مثل کنی، چهاربار انجام بدی دفعه‌ی پنجم درس عبرت میشه:))
البته این رو هم بگم چون تازگیا بهش رسیدم. میدونی یه وقتایی ناخودآگاه ماها خودمونم همینی میشیم که یه عمر منکرش میشدیم مثلا‌ یا ی عمر یه تئوری و شعار برای خودمون داشتیم ولی یدفعه توو عمل صد و هشتاد درجه متفاوت عمل میکنیم.
مسلما همه ی ادما ناخودآگاه باعث ناراحتی دیگران شدن در طول زندگیشون و شاید بخش اعظمش از روی ناخودآگاهیه...مثلا فردی که به خودش اجازه میده کاملا دماغشو بکنه توو زندگی آدم این آدم رو میشه اینجوری نگاه کرد که خودش نمیدونه داره فضولی میکنه. ولی به هرحال هیچی از روی اعصاب بودنشون کم نمیکنه مخصوصا اینکه مقابله به مثل که میکنی ناراحت میشن:|
اره واسه همین میگم ازش می‌ترسم چون گاهی میبینم ناخودآگاه از چیزی که بدم میاد سرم اومده، یا شدم چیزی که میگم نباشیم، حس بدیه و آدم از خودش بدش میاد اما این چیزی از بد بودن این عمل کم نمیکنه.
اینکه هممون گاهی به صورت ندونسته کسی رو رنجوندیم یا فضولی بی‌جا تو چیزهایی کردیم که اصلا بهمون ربط نداره درسته، اما وجدانا دیگه متلک انداختن خیلی ناخودآگاه نیست، یا اینکه مشابه رفتارشون رو انجام میدی و قهر می‌کنن:|
یعنی اون جمله ی " خمس قرن تجربه " داغونم کرد استاد :| 

صحیح می فرمایین استاد :) چیزیه که هممون خصوصا هم سن و سالای خودمون بیشتر ازش دارن آزار میبینن ...

ولی استاد اون دستور العملی که دادین یکم اجراش سخته و پیگرد قانونی داره ! بذار یه دستور العمل هم من بدم ! 

از قدیم گفتن بهترین دفاع حمله است ! بعد از پرسیدن سوال بی ربط از جانب ایشون شما سریعا مقابله به مثل کرده و سوالی خصوصی ازشون بپرسین و ناراحتشون کنین :دی
بعد خیلی سریع وانمود کنین ناراحت کردنشون ناخواسته بوده و بگین : 
ناراحتت کردم ؟! ببخشید . من اصلا قصد فضولی نداشتم.  یعنی اصلا از آدمای فضول به شدت متنفرم :| کسی که انقدر شعور نداشته باشه که نفهمه یه سری چیزا بهش مربوط نیست اصلا آدم نیست به نظر من ...
و همینطور ادامه بدین به کوبیدنش :))
بعد یه لبخند ملیح :)) 
فکر نکنم دیگه دور و برتون بیاد :))

اینم نظر منه ...
ممکنه اشتباه باشه البته :)
 :))
اینم روش خوبیه، کلا کوبیدن‌های کلامی اگه سریع باشه روش خوبیه، هر چند یه خرده زمان بره:)
نه روش خوبیه،دوستان میتونن از این روش هم استفاده کنن:))
یکی از حسرتامه که نمیتونم جواب خوبی بدم بهشون بلد نیستم:((((((((
یه چیز دیگه ای هم که بلد نیستم اینه که وقتی یکی بهم میگه بریم بیرون یا از اینجور حرفا من بلد نیستم بگم نه امروز شرایط بیرون رو ندارم هزارتا بهانه جور میکنم دروغ میگم عذاب وجدان میگیرم یا خیلی وقتا مجبوری میرم بعد همش غر میزنم که خود طرف باید درک داشته باشه یا چی 
واقعا چجوری به دوستان و اطرافیان در اینجور مسائل نه میشه گفت؟!!!!  
هق هق:(
برعکس من،من کم‌ پیش میاد جوابی نداشته باشم،در اکثریت مواردی که جواب نمیدم بخاطر احترامه:|
تو اینم تفاهم نداریم،من انقدر نه گفتم بهشون که وقتی میگن اولش میگن تو رو خدا دیگه اینبار رو نه نگو:| :))
خیلی راحت، بگو عذر میخوام اما کار دارم،به فلان کار مهمم نمیرسم ان‌شاا... تو یه فرصت دیگه:)
من تو تعارفات گاهی گیر می‌افتم، یعنی گاهی اطرافیان یه چیزی ازم‌ میخوان و میدونن که بلدم انجامش بدم، وقتی میگن من روم نمیشه بگم نه!:| اصلا نه گفتن خودش هنر بزرگیه واقعا:)
دیه کمتر رو خوب اومدی :)
:-)
این که خوبه . 
مسائلی در زندگی هر فرد وجود دارد که حتی به خودش هم مربوط نیست

مثلا؟ 
من جات باشم کلت بر میدارم توی مخ نازنین ش یه تیر حروم میکنم و برای همیشه دهنش رو می بندم گاهی وقت ها نباید رحم کرد .
بزرگوار شما از نرخ دیه‌ی کامل خبر داری؟ د نداری که چنین توصیه‌های میکنی دیگه:)))
شما بزن من جات میرم زندان . عوضش خوبه که دهن اینجور آدم ها رو برای همیشه میبندی . البته میتونی جوری بکشی که کسی خبر دار نشه همین کار روزانه سر خیلی ها میاد و کسی هم خبر دار نمیشه .
همین شما به وقتش اولین کسی هستی که لوم میده، کتک نخورده مغور میای:))
دیگه خیلی جناییش نکنید لطفا:))
واقعا تا خودت می پرسی همون سؤالات رو یه جور نگاهت میکنند:/
آره، خیلی موجودات جالبین:))
اتفاقا جفاست که عنوان مطالب رو آدم بخونه و نظر بده...یا نمیخونمو نظر نمیدم یا بالعکس...
منظور خدایی ناکرده جسارت نبود:))
اتفاقا منظورم این بود که آدم عاقل دیوانه نیست...اما آدم عاقل تر گاهی اوقات دیوانگی هم می کند...این بد نیست، دیوانگیه خوبیه...مثه استرس که مثبت و منفی داره دیوانگی هم مثبت و منفی داره...
افرین به شما، واقعا بده انقدر زحمت بکشی و بنویسی یکی بیاد با خوب بود و عالی بود یا از روی عنوان نظر بده.
اها، ولی دیوانگیه اصلی اینه که بذاریم هر کی هر چی میخواد بهمون بگه و ما حتی صدامون هم در نیاد.
دیه مهم نیست فقط بزنیییییییییید(((:
دیه‌اش رو شما می دید؟:/
کاش بلد باشیم فضول نباشیم!
کاش زدن جواب میداد!
بعضی وقت ها اونم جواب نمیده لامصب...
کاش!
امتحان کردی؟ حتما شدتش کم بوده:))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan