هواتو کردم

خسته‌ام از این روزهای پوشالی ... میان این همه همهمه جای تو خالی


ش‌ر‌ا‌ف‌ت

حاجی می‌گفت موقع ساختن آپارتمان یک روز با معمار قرار داشتم برای اندازه‌گیری و لیست وسایل لازم، آمد و کمی صحبت کردیم و لیست کرد، زمانی که می‌خواست برود، پرسید:
_آقای "ر" خونه برای خودته؟
_چطور؟
_ ببین اگه برای خودته و خودت می‌خوای توش بشینی مثلا حداقل ۲۰۰ تا میلگرد کلفت بذار، اما اگه می‌خوای فقط بسازی و بفروشی می‌تونی میلگرد‌هاش رو کمتر بذاری، مثلا به‌جای ۲۰۰ تا میلگرد ۱۵۰ تا بذار!
_ حالا من یا یکی دیگه، چه فرقی داره؟
_ میگم یعنی اگه برای خودته و می‌خوای عمری بسازی خرجش بیشتر میشه اما استحکامش بیشتره و خیالت هم راحت‌تره، اما اگه می‌خوای بسازی و بفروشی میلگرد باریک‌تر و کمتر بذار که هزینه‌ات پایین‌تر باشه، چیزی هم‌ نمیشه، کسی هم چیزی نمیگه!
_ فعلا که برای خودمه اما بخوام بفروشم هم فرقی نمی‌کنه، بالاخره یا زن و بچه‌ی من میاد توش یا یکی دیگه ، یعنی جون زن و بچه‌ی من از مال یکی دیگه عزیزتره؟
پ‌ن۱: خطر در آب زیر کاه، بیش از بحر می باشد ... من از همواری این خلق ناهموار می ترسم! (صائب)

پ‌ن۲: بعضی از دوستان تو خصوصی و عمومی لیست کتابهایی که گفتم رو خواسته بودن یا خواستن کتاب بهشون معرفی کنم، یه بخش پیشنهادات به منوی وب اضافه می‌کنم و لیست کتابها رو میذارم، لیست فیلم‌هایی که گفتم و خودتون گفتید هم میذارم، اگه کتاب،فیلم یا آهنگ خوب دیگه‌ای هم می‌شناسید می‌تونید همونجا به بقیه معرفی کنید:)
مرگ بر بی‌وجدانی!
و مرگ بر بی‌شرفی!
ذات آدم ها بایددرست بشه
هرکس خودش و بسازه مملکت ساخته میشه واقعا

آفتاب در حجاب،سقای آب و ادب،کشتی پهلو گرفتا،بانوی بی نشان ،بهترین کتابهایی که خوندم
من که دیگه واقعا امیدی به ذات خیلی هامون ندارم:/
مشکل اینجاست که ما یه دفعه میخوایم دنیا رو تغییر بدیم و به قدم‌ قدم ایمان نداریم.
ممنون بابت معرفی‌هات عزیزم:*
من هیچ من نگاه. 
این نوع نگاه سودجویانه رو در خیلی جاها داریم. مثلاً من اگر موقع ترجمه، ترجمه‌ای که انجام میدم رو با دقت انجام ندم و بگم بیخیال مال خودم که نیست. خب اینم باز همونه. تفاوتی ایجاد نمیشه واقعاً.
اره هر کس تو هر جا و مقامی که باشه میتونه همچین حالتی رو ایجاد کنه، اینا مثل همون کم فروشیه ،ولی دیگه کسایی که مستقیم با جون آدمها کار دارن هنوز نقششون پر رنگ‌تره.
بله متاسفانه الآن دیگه اینطوری شده ...
:)
به نظرم خیلی ربطی به زمان نداره،همیشه هستن آدمهایی که نامردی تو رگشونه.
وجدان مُرد
البته هنوزم ادمهای با وجدان هستن اما بی‌وجدانی و نامردی زیاد شده.
نوچ! هیچ سلامی بدون طمع نیست. شک نکن. امروز اینطوریه.
با نگاه ۱۰۰% سیاه مخالفم ولی خب با خوشبینی زیاد هم مخالفم:) 
خلاصه که هنوز هم آدم خوب هست:)
سلام فرشته جان
اگه این سخن حضرت علی علیه السلام رو که می فرمایند:

"فأحبب لغیرک ما تحب لنفسک و اکره له ما تکره لها؛ آنچه که براى خود دوست می‎داری، برای دیگران هم دوست بدار و آنچه براى خود نمى‏ پسندى، براى دیگران هم مپسند"

 آویزه ی گوشمون کنیم جهان عین بهشت میشه.
در پناه حق

سلام فرناز خانم:)
اره واقعا، همین یه جمله کل اخلاق رو شامل میشه منتهی کو عمل؟ هممون فقط ادعاییم و بس!
حق یارتون

من نگاهم سیاه نیست فرشته. لااقل اطرافیانم میدونن که چقدر خوشبینم. نگاهم واقعگرابانه ست/.
ولی به هر حال من معتقدم هنوزم هر چند خیلی کم ولی آدم‌های خوب هستم،آدمهایی که بی‌منت و توقع خوبن:)
درست انجام دادن کار وظیفه است ولی سرپیچی ازش بی شرفی.
دقیقا!
چقدر بی عاطفه
واقعا مگه فرقی می کنه!
انسانیت نیست یا ما نمیبینیم؟

اره برای بعضی ها فرق میکنه، میدونی اینا عموما هم خدا میذاره تا کاسه‌شون تا حالشون جا بیاد!
هست ولی خیلی کمه، خیلی کم!
پس فکر کردید این همه تلفات تو زلزله ها داریم از چی هست ؟ 

:-(
البته بعضی خونه‌ها روستایی بودن و قدیمی!
دوشنبه ۱۱ تیر ۹۷ , ۱۴:۳۱ دختری از جنس باد
وجدانشون کجاست دقیقا؟
زیر درخت آلبالو گم شده:/
دوشنبه ۱۱ تیر ۹۷ , ۱۴:۴۲ دختری از جنس باد
تو خبر داری؟😂
اره:))
دقیقا از همین نقط داریم می‌خوریم... همین نقطه‌ی به ظاهر ساده.
به نظرم حتی ظاهرش هم ساده نیست!
سه شنبه ۱۲ تیر ۹۷ , ۱۶:۳۷ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
همین که از ماست که بر ماست...
اره واقعا
وبلاگ خیلی خوبی دارید.به وب منم سری بزنید.یا علی
متشکرم:)
علی یارتون:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
باز کن پنجره‌ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی‌ها را
جشن می‌گیرد
و بهار
روی هر شاخه ، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است!

همه‌ی چلچله‌ها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیه‌ی جشن اقاقی‌ها را
گل به دامن کرده است!

باز کن پنجره‌ها را ای دوست!
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت؟
برگ‌ها پژمردند؟
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟

هیچ یادت هست
توی تاریکی شب‌های بلند
سیلی سرما با خاک چه کرد؟
با سر و سینه‌ی گل‌های سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟

حالیا معجزه‌ی باران را باور کن!
و سخاوت را در چشم چمن‌زار ببین!
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچه‌ی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی‌ها
جشن می‌گیرد!

خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟
باز کن پنجره‌ها را
و بهاران را باور کن...
آرشیو مطالب
نویسندگان
Designed By Erfan Powered by Bayan