چهارشنبه ۲۷ تیر ۹۷
سالها پیش گفته بود اگر پسردار شدم اسمش را "سعید" میگذارم، وقتی خبر پسردار شدنش رسید منتظر بودیم یک سعید کوچولو به جمع خانواده اضافه شود؛ هنوز چند ماهی نگذشته بود که گفتند اسم تغییر کرد، مادرش خواب دیده و حالا شده سبحان! دوباره چند وقت بعد سارا گفت:
_عمه! میدونی اسم نینیمون چیه؟
_اره! سبحان کوچولو
_نه! اون قبلا بود الان قراره یه چیز دیگه بذاریم!
_شما هم اخر برا این بچه اسم نمیذارین!
احمد: حالا اگه ندیدی اخرش هم دنیا اومد تا به جای پسر، دختره!
البته به نیم ساعت نکشید که متوجه شدیم یک الفبچه سرکارمان گذاشته و هنوز همان سبحان است که بود.
تا دو روز پیش که بالاخره سبحان به دنیا آمد، بدو بدو رفتم سمت برادرم:
_ نگاش کن، چطوری بابای سبحان؟
_ممنون، اسمش هنوز معلوم نیست!
بله، خلاصه که الحمدلله یک عدد سبحان یا شاید هم سعید به جمع نوههای خانوادهی ما اضافه شد ، هر چند هنوز زیرِ دستگاه و کمی رنجور!
+ سبحان کوچولو تقریبا دو هفته زودتر به دنیا آمد و حالا در تنفس دچار مشکل است، دیروز بخاطر بیمسئولتی و رفتن دکتری که گفت شیفتش تمام شده و نبود دکتر جایگزینش، بچه را منتقل کردند بوشهر برای مراقبتهای بیشتر، مادر از دیروز یکریز دعا میکند: "خدا به حق تنِ تب دار مریض کربلا همهی مریضها رو شفا بده تا مریض بچهی من هم شفا بگیره"
++ بچهها نشسته بودند در اتاق و اسم و فامیل را با هم چک میکردند "سبحان ع" ، "سعید ع" و بعد از چند ثانیه میگویند: "آقا! سعید قشنگتره بیشتر هم به فامیلش میاد، تازه سارا و سعید هم بیشتر به هم میان تا سارا و سبحان، همون سعید بذارید دیگه !"
البته نظر من روی "موندنی، خلف، کریم که کری صدایش کنیم یا حداقل گرگعلی است :D