جمعه ۲۹ تیر ۹۷
من هم مثل انبوه کسانی که بعد از بارها قلم به دست گرفتن و ثبت خطوط فکریشان بر صفحات کاغذ رویای نویسندگی و انتشار افکار و نوشتهها در ذهنشان جرقه میزند بارها به این رویا فکر کردهام.
گاه در وسط خیالهای نرم و لطیفم غرق شده و به موضوعات و ایدههای مختلف فکر میکنم هر چند که به گمانم هیچگاه نتوانستهام به افکارم سامان کاملی بدهم و رویا را به نقطه آرزو یا هدف برسانم، اما حال که به واسطه دعوت "ثریا" چند روزی دقیقتر و بهتر به این موضوع فکر کردم بالاخره توانستم تا حدودی علایق و سلایق خودم را دستهبندی کرده و نظم و ترتیب بهتری با آنها ببخشم.
این چند روز به این فکر کردم که اگر قرار باشد روزی اثری از من بر صفحات کاغذ بماند و سالها بعد از حیاتم یا حتی در اثنای روزهای زندگیام من را با آن به خاطر بیاورند دوست دارم این یادآوری چگونه باشد؟
اولین پاسخم را در روزهای خنک پاییزی یافتم، یک روز خنک پاییزی بعد از ذکر نام خدا احساسات، افکار و تجربیاتم را از روزهای سپری شده در تمام این سالهای قمری و شمسی و میلادی در قالب یک رمان و زندگینامه مینویسم، از امیدها و ناامیدیها، فرازها و فرودها، رسیدنها و نرسیدنها، ایستادنها و شکستنها؛ و بعد کتاب حاصل از آن را که به مثابهی تمام آموختهها و اندوختههایم است به تعدادی از دوستان خاصم هدیه میکنم!
دومین پاسخ را با یادآوری شوق و ذوق و کنجکاویام به هنگام خواندن کتابها و ماجراهای معمایی و جاسوسی و جنایی یافتم؛ همیشه این دسته از کتابها را با علاقه خواندهام و از درگیر شدن ذهنم با ماجراهای آن و حدس و گمان و تلاش برای حل معماها در خلال خواندن کتاب احساس رضایت و لذت کردهام بنابر این بدم نمی آید اگر روزگاری با نوشتن یک ماجرای جذابِ واقعی در ذهن مخاطبانم بمانم.
ترجیحم برای سومین کتاب هم نوشتن قطعههای ادبی است، لطافت و آرامشی که قطعههای زیبای ادبی بر روح و روان خوانندگانی چون من هدیه میدهند انچنان قوی و تاثیرگذار است که طمع هدیه دادن چنین احساساتی به دیگران را در من زنده میکند، هر چند نوشتن تمام این ایدهها و به واقعیت تبدیل کردن رویاها اول مستلزم حیات و بعد تراشیده شدن چند بارهی این قلم تازهکار و نتراشیده و سپری شدن عمری طولانیست.
+ متشکرم از ثریای نازنین بخاطر دعوتش و اقای صفایینژاد بخاطر این چالش:)